فهرست شعرها بـه ترتیب آخر حرف قافیـه گردآوری شده است. پروین بابی به منظور پیدا یک شعر کافی هست حرف آخر قافیـهٔ آن را درون نظر بگیرید که تا بتوانید آن را پیدا کنید.
مثلاً به منظور پیدا شعری کـه مصرع چو شمع سوخته روزی درون انجمن بکشد مصرع دوم یکی از بیتهای آن هست باید شعرهایی را نگاه کنید کـه آخر حرف قافیـهٔ آنـها «د» است.
دسترسی سریع بـه حروف
ا | ب | ت | د | ر | ز | س | ش | غ | گ | ل | م | ن | و | ه | ی
ا
غزل ۱: پروین بابی اول دفتر بـه نام ایزد دانا
غزل ۲: ای نفس خرم باد صبا
غزل ۳: روی تو خوش مـینماید آینـه ما
غزل ۴: اگر تو فارغی از حال دوستان یـارا
غزل ۵: شب فراق نخواهم دواج دیبا را
غزل ۶: پیش ما رسم شکستن نبود عهد وفا را
غزل ۷: مشتاقی و صبوری از حد گذشت یـارا
غزل ۸: ز اندازه بیرون تشنـهام ساقی بیـار آن آب را
غزل ۹: گر ماه من برافکند از رخ نقاب را
غزل ۱۰: با جوانی سرخوشست این پیر بی تدبیر را
غزل ۱۱: وقت طرب خوش یـافتم آن دلبر طناز را
غزل ۱۲: دوست مـیدارم من این نالیدن دلسوز را
غزل ۱۳: وه کـه گر من بازبینم روی یـار خویش را
غزل ۱۴: امشب سبکتر مـیزنند این طبل بیهنگام را
غزل ۱۵: برخیز که تا یک سو نـهیم این دلق ازرق فام را
غزل ۱۶: که تا بود بار غمت بر دل بیهوش مرا
غزل ۱۷: چه کند بنده کـه گردن ننـهد فرمان را
غزل ۱۸: ساقی بده آن کوزه یـاقوت روان را
غزل ۱۹: کمان سخت کـه داد آن لطیف بازو را
غزل ۲۰: لاابالی چه کند دفتر دانایی را
غزل ۲۱: تفاوتی نکند قدر پادشایی را
غزل ۲۲: من بدین خوبی و زیبایی ندیدم روی را
غزل ۲۳: رفتیم اگر ملول شدی از نشست ما
غزل ۲۴: وقتی دل سودایی مـیرفت بـه بستانها
ب
غزل ۲۵: اگر تو برفکنی درون مـیان شـهر نقاب
غزل ۲۶: ما را همـه شب نمـیبرد خواب
غزل ۲۷: ماه رویـا روی خوب از من متاب
ت
غزل ۲۸: سرمست درآمد از خرابات
غزل ۲۹: متناسبند و موزون حرکات دلفریبت
غزل ۳۰: هر کـه خصم اندر او کمند انداخت
غزل ۳۱: چه فتنـه بود کـه حسن تو درون جهان انداخت
غزل ۳۲: معلمت همـه شوخی و دلبری آموخت
غزل ۳۳: کهن شود همـه را بـه روزگار ارادت
غزل ۳۴: دل هر کـه صید کردی نکشد سر از کمندت
غزل ۳۵: دوست دارم کـه بپوشی رخ همچون قمرت
غزل ۳۶: بنده وار آمدم بـه زنـهارت
غزل ۳۷: مپندار ازشیرین عبارت
غزل ۳۸: چه دلها بردی ای ساقی بـه ساق فتنـه انگیزت
غزل ۳۹: بی تو حرامست بـه خلوت نشست
غزل ۴۰: چنان بـه موی تو آشفتهام بـه بوی تو مست
غزل ۴۱: دیر آمدیای نگار سرمست
غزل ۴۲: نشاید گفتن آن را دلی هست
غزل ۴۳: اگر مراد تو ای دوست بی مرادی ماست
غزل ۴۴: بوی گل و بانگ مرغ برخاست
غزل ۴۵: خوش مـیرود این پسر کـه برخاست
غزل ۴۶: دیگر نشنیدیم چنین فتنـه کـه برخاست
غزل ۴۷: سلسله موی دوست حلقه دام بلاست
غزل ۴۸: صبر کن ای دل کـه صبر سیرت اهل صفاست
غزل ۴۹: خرم آن بقعه کـه آرامگه یـار آن جاست
غزل ۵۰: عشق ورزیدم و عقلم بـه ملامت برخاست
غزل ۵۱: آن نـه زلفست و بناگوش کـه روزست و شبست
غزل ۵۲: آن ماه دوهفته درون نقابست
غزل ۵۳: دیدار تو حل مشکلاتست
غزل ۵۴: سرو چمن پیش اعتدال تو پستست
غزل ۵۵: مجنون عشق را دگر امروز حالتست
غزل ۵۶: ای کاب زندگانی من درون دهان توست
غزل ۵۷: هر صبحدم نسیم گل از بوستان توست
غزل ۵۸: اتفاقم بـه سر کویی افتادست
غزل ۵۹: این تویی یـا سرو بستانی بـه رفتار آمدست
غزل ۶۰: شب فراق کـه داند کـه تا سحر چندست
غزل ۶۱: افسوس بر آن دیده کـه روی تو ندیدست
غزل ۶۲: ای لعبت خندانلعلت کـه مزیدست
غزل ۶۳: از هر چه مـیرود سخن دوست خوشترست
غزل ۶۴: این بوی روح پرور از آن خوی دلبرست
غزل ۶۵: عیب یـاران و دوستان هنرست
غزل ۶۶: هری را نتوان گفت کـه صاحب نظرست
غزل ۶۷: فریـاد من از فراق یـارست
غزل ۶۸: چشمت خوشست و بر اثر خواب خوشترست
غزل ۶۹: عشرت خوشست و بر طرف جوی خوشترست
غزل ۷۰: ای کـه از سرو روان قد تو چالاکترست
غزل ۷۱: دلی کـه عاشق و صابر بود مگر سنگست
غزل ۷۲: پای سرو بوستانی درون گلست
غزل ۷۳: دیده از دیدار خوبان برگرفتن مشکلست
غزل ۷۴: از دست خوبان سلسبیلست
غزل ۷۵: کارم چو زلف یـار پریشان و درهمست
غزل ۷۶: یـارا بهشت صحبت یـاران همدمست
غزل ۷۷: بر من کـه صبوحی زدهام خرقه حرامست
غزل ۷۸: امشب بـه راستی شب ما روز روشنست
غزل ۷۹: این باد بهار بوستانست
غزل ۸۰: این خط شریف از آن بنانست
غزل ۸۱: چه رویست آن کـه پیش کاروانست
غزل ۸۲: هزار سختی اگر بر من آید آسانست
غزل ۸۳: مگر نسیم سحر بوی زلف یـار منست
غزل ۸۴: ز من مپرس کـه در دست او دلت چونست
غزل ۸۵: با همـه مـهر و با منش کینست
غزل ۸۶: بخت جوان دارد آن کـه با تو قرینست
غزل ۸۷: گری سرو شنیدست کـه رفتست اینست
غزل ۸۸: با خردمندی و خوبی پارسا و نیک خوست
غزل ۸۹: بتا هلاک شود دوست درون محبت دوست
غزل ۹۰: سرمست درآمد از درم دوست
غزل ۹۱: سفر دراز نباشد بـه پای طالب دوست
غزل ۹۲: بـه چشم درون نمـیآید کـه گویم مثل اوست
غزل ۹۳: یـار من آن کـه لطف خداوند یـار اوست
غزل ۹۴: خورشید زیر سایـه زلف چو شام اوست
غزل ۹۵: آن کـه دل من چو گوی درون خم چوگان اوست
غزل ۹۶: ز هر چه هست گزیرست و ناگزیر از دوست
غزل ۹۷: صبحی مبارکست نظر بر جمال دوست
غزل ۹۸: گفتم مگر بـه خواب ببینم خیـال دوست
غزل ۹۹: صبح مـیخندد و من گریـه کنان از غم دوست
غزل ۱۰۰: این مطرب از کجاست کـه برگفت نام دوست
غزل ۱۰۱: ای پیک پی خجسته کـه داری نشان دوست
غزل ۱۰۲: که تا دستها کمر نکنی بر مـیان دوست
غزل ۱۰۳: ز حد گذشت جدایی مـیان ما ای دوست
غزل ۱۰۴: مرا تو غایت مقصودی از جهان ای دوست
غزل ۱۰۵: آب حیـات منست خاک سر کوی دوست
غزل ۱۰۶: شادی بـه روزگار گدایـان کوی دوست
غزل ۱۰۷: صبحدم خاکی بـه صحرا برد باد از کوی دوست
غزل ۱۰۸: مرا خود با تو چیزی درون مـیان هست
غزل ۱۰۹: بیـا بیـا کـه مرا با تو ماجرایی هست
غزل ۱۱۰: هر چه درون روی تو گویند بـه زیبایی هست
غزل ۱۱۱: مشنو ای دوست کـه غیر از تو مرا یـاری هست
غزل ۱۱۲: زهی رفیق کـه با چون تو سروبالاییست
غزل ۱۱۳: مرا از آن چه کـه بیرون شـهر صحراییست
غزل ۱۱۴: دردیست درد عشق کـه هیچش طبیب نیست
غزل ۱۱۵: کیست آن کش سر پیوند تو درون خاطر نیست
غزل ۱۱۶: گر صبر دل از تو هست و گر نیست
غزل ۱۱۷: ای کـه گفتی هیچ مشکل چون فراق یـار نیست
غزل ۱۱۸: جان ندارد هر کـه جانانیش نیست
غزل ۱۱۹: هر چه خواهی کن کـه ما را با تو روی جنگ نیست
غزل ۱۲۰: خبرت هست کـه بی روی تو آرامم نیست
غزل ۱۲۱: با فراقت چند سازم برگ تنـهاییم نیست
غزل ۱۲۲: درون من این هست کـه صبرم ز نکورویـان نیست
غزل ۱۲۳: درون من این هست کـه صبرم ز نکورویـان نیست
غزل ۱۲۴: روز وصلم قرار دیدن نیست
غزل ۱۲۵: ندانم کـه در این شـهر گرفتار تو نیست
غزل ۱۲۶: نـه خود اندر زمـین نظیر تو نیست
غزل ۱۲۷: دل نماندست کـه گوی خم چوگان تو نیست
غزل ۱۲۸: چو ترک دلبر من شاهدی بـه شنگی نیست
غزل ۱۲۹: خسرو آنست کـه در صحبت او شیرینیست
غزل ۱۳۰: دوش دور از رویت ای جان جانم از غم تاب داشت
غزل ۱۳۱: دوشم آن سنگ دل پریشان داشت
غزل ۱۳۲: چو ابر زلف تو پیرامن قمر مـیگشت
غزل ۱۳۳: خیـال روی توام دوش درون نظر مـیگشت
غزل ۱۳۴: دلی کـه دید کـه پیرامن خطر مـیگشت
غزل ۱۳۵: آن را کـه مـیسر نشود صبر و قناعت
غزل ۱۳۶: ای دیدنت آسایش و خندیدنت آفت
غزل ۱۳۷: کیست آن لعبت خندان کـه پری وار برفت
غزل ۱۳۸: عشق درون دل ماند و یـار از دست رفت
غزل ۱۳۹: دلم از دست غمت دامن صحرا بگرفت
غزل ۱۴۰: چشمت چو تیغ غمزه خون خوار برگرفت
غزل ۱۴۱: هر کـه دلارام دید از دلش آرام رفت
غزل ۱۴۲: ایوت زیبایی بر قامت چالاکت
غزل ۱۴۳: این کـه تو داری قیـامتست نـه قامت
غزل ۱۴۴: ای کـه رحمت مـینیـاید بر منت
غزل ۱۴۵: آفرین خدای بر جانت
غزل ۱۴۶: ای جان خردمندان گوی خم چوگانت
غزل ۱۴۷: جان و تنم ای دوست فدای تن و جانت
غزل ۱۴۸: چو نیست راه برون آمدن ز مـیدانت
غزل ۱۴۹: چه لطیفست قبا بر تن چون سرو روانت
غزل ۱۵۰: خوش مـیروی بـه تنـها تنها فدای جانت
غزل ۱۵۱: گر جان طلبی فدای جانت
غزل ۱۵۲: بیـا کـه نوبت صلحست و دوستی و عنایت
غزل ۱۵۳: سر تسلیم نـهادیم بـه حکم و رایت
د
غزل ۱۵۴: جان من جان من فدای تو باد
غزل ۱۵۵: زان گه کـه بر آن صورت خوبم نظر افتاد
غزل ۱۵۶: فرهاد را چو بر رخ شیرین نظر فتاد
غزل ۱۵۷: پیش رویت قمر نمـیتابد
غزل ۱۵۸: مویت رها مکن کـه چنین بر هم اوفتد
غزل ۱۵۹: نـه آن شبست کـه در مـیان ما گنجد
غزل ۱۶۰: حدیث عشق بـه طومار درون نمـیگنجد
غزل ۱۶۱: این کند کـه ز یـار و دیـار برگردد
غزل ۱۶۲: طرفه مـیدارند یـاران صبر من بر داغ و درد
غزل ۱۶۳: هر کـه مـی با تو خورد عربده کرد
غزل ۱۶۴: دیدار یـار غایب دانی چه ذوق دارد
غزل ۱۶۵: کـه مـیرود بـه شفاعت کـه دوست بازآرد
غزل ۱۶۶: هر کـه چیزی دوست دارد جان و دل بر وی گمارد
غزل ۱۶۷: گر از جفای تو روزی دلم بیـازارد
غزل ۱۶۸: این کند کـه دل از یـار خویش بردارد
غزل ۱۶۹: تو را ز حال پریشان ما چه غم دارد
غزل ۱۷۰: غلام آن سبک روحم کـه با من سر گران دارد
غزل ۱۷۱: مگر نسیم سحر بوی یـار من دارد
غزل ۱۷۲: هر آن ناظر کـه منظوری ندارد
غزل ۱۷۳: آن کـه بر نسترن از غالیـه خالی دارد
غزل ۱۷۴: آن شکرخنده کـه پرنوش دهانی دارد
غزل ۱۷۵: بازت ندانم از سر پیمان ما کـه برد
غزل ۱۷۶: آن کیست کاندر رفتنش صبر از دل ما مـیبرد
غزل ۱۷۷: هر گه کـه بر من آن بت عیـار بگذرد
غزل ۱۷۸: کیست آن فتنـه کـه با تیر و کمان مـیگذرد
غزل ۱۷۹: کیست آن ماه منور کـه چنین مـیگذرد
غزل ۱۸۰: انصاف نبود آن رخ دلبند نـهان کرد
غزل ۱۸۱: باد آمد و بوی عنبر آورد
غزل ۱۸۲: زنده شود هر کـه پیش دوست بمـیرد
غزل ۱۸۳: کدام چاره سگالم کـه با تو درگیرد
غزل ۱۸۴: دلم دل از هوس یـار بر نمـیگیرد
غزل ۱۸۵:ی بـه عیب من از خویشتن نپردازد
غزل ۱۸۶: بگذشت و باز آتش درون خرمن سکون زد
غزل ۱۸۷: هشیـاری حتما کز عشق بپرهیزد
غزل ۱۸۸: بـه حدیث درنیـایی کـه لبت شکر نریزد
غزل ۱۸۹: آه اگر دست دل من بـه تمنا نرسد
غزل ۱۹۰: از این تعلق بیـهوده که تا به من چه رسد
غزل ۱۹۱: کی برست این گل خندان و چنین زیبا شد
غزل ۱۹۲: گر آن مراد شبی درون کنار ما باشد
غزل ۱۹۳: شورش بلبلان سحر باشد
غزل ۱۹۴: شب عاشقان بیدل چه شبی دراز باشد
غزل ۱۹۵: از تو دل برنکنم که تا دل و جانم باشد
غزل ۱۹۶: سر جانان ندارد هر کـه او را خوف جان باشد
غزل ۱۹۷: نظر خدای بینان طلب هوا نباشد
غزل ۱۹۸: با کاروان مصری چندین شکر نباشد
غزل ۱۹۹: که تا حال منت خبر نباشد
غزل ۲۰۰: چهی کـه هیچ را بـه تو بر نظر نباشد
غزل ۲۰۱: آن بـه که نظر باشد و گفتار نباشد
غزل ۲۰۲: جنگ از طرف دوست دل آزار نباشد
غزل ۲۰۳: تو را نادیدن ما غم نباشد
غزل ۲۰۴: گر گویمت کـه سروی سرو این چنین نباشد
غزل ۲۰۵: اگر سروی بـه بالای تو باشد
غزل ۲۰۶: درون پای تو افتادن شایسته دمـی باشد
غزل ۲۰۷: تو را خود یک زمان با ما سر صحرا نمـیباشد
غزل ۲۰۸: مرا بـه عاقبت این شوخ سیمتن بکشد
غزل ۲۰۹: که تا کی ای دلبر دل من بار تنـهایی کشد
غزل ۲۱۰: خواب خوش من ای پسر دستخوش خیـال شد
غزل ۲۱۱: امروز درون فراق تو دیگر بـه شام شد
غزل ۲۱۲: هر کـه شیرینی فروشد مشتری بر وی بجوشد
غزل ۲۱۳: دوش بی روی تو آتش بـه سرم بر مـیشد
غزل ۲۱۴: سرمست ز کاشانـه بـه گلزار برآمد
غزل ۲۱۵: ساعتی کز درم آن سرو روان بازآمد
غزل ۲۱۶: روز برآمد بلند ای پسر هوشمند
غزل ۲۱۷: آن را کـه غمـی چون غم من نیست چه داند
غزل ۲۱۸: آن سرو کـه گویند بـه بالای تو ماند
غزل ۲۱۹:ی کـه روی تو دیدست حال من داند
غزل ۲۲۰: دلم خیـال تو را ره نمای مـیداند
غزل ۲۲۱: مجلس ما دگر امروز بـه بستان ماند
غزل ۲۲۲: حسن تو دایم بدین قرار نماند
غزل ۲۲۳: عیب جویـانم حکایت پیش جانان گفتهاند
غزل ۲۲۴: گلبنان پیرایـه بر خود کردهاند
غزل ۲۲۵: اینان مگر ز رحمت محض آفریدهاند
غزل ۲۲۶: درخت غنچه برآورد و بلبلان مستند
غزل ۲۲۷: آخر ای سنگ دل سیم زنخدان که تا چند
غزل ۲۲۸: کاروان مـیرود و بار سفر مـیبندند
غزل ۲۲۹: پیش رویت دگران صورت بر دیوارند
غزل ۲۳۰: شاید این طلعت مـیمون کـه به فالش دارند
غزل ۲۳۱: تو آن نـهای کـه دل از صحبت تو برگیرند
غزل ۲۳۲: دو چشم مست تو کز خواب صبح برخیزند
غزل ۲۳۳: روندگان مقیم از بلا نپرهیزند
غزل ۲۳۴: آفتاب از کوه سر بر مـیزند
غزل ۲۳۵: بلبلی بیدل نوایی مـیزند
غزل ۲۳۶: توانگران کـه به جنب سرای درویشند
غزل ۲۳۷: یـار حتما که هر چه یـار کند
غزل ۲۳۸: بخرام بالله که تا صبا بیخ صنوبر برکند
غزل ۲۳۹:ی کـه روی تو بیند نگه بـه نکند
غزل ۲۴۰: چه کند بنده کـه بر جور تحمل نکند
غزل ۲۴۱: مـیل بین کان سروبالا مـیکند
غزل ۲۴۲: سرو بلند بین کـه چه رفتار مـیکند
غزل ۲۴۳: زلف او بر رخ چو جولان مـیکند
غزل ۲۴۴: یـار با ما بیوفایی مـیکند
غزل ۲۴۵: هر کـه بی او زندگانی مـیکند
غزل ۲۴۶: دلبرا پیش وجودت همـه خوبان عدمند
غزل ۲۴۷: با دوست باش گر همـه آفاق دشمنند
غزل ۲۴۸: شوخی مکن ای یـار کـه صاحب نظرانند
غزل ۲۴۹: این جا شکری هست کـه چندین مگسانند
غزل ۲۵۰: خوبرویـان جفاپیشـه وفا نیز کنند
غزل ۲۵۱: اگر تو برشکنی دوستان سلام کنند
غزل ۲۵۲: نشاید کـه خوبان بـه صحرا روند
غزل ۲۵۳: بـه بوی آن کـه شبی درون حرم بیـاسایند
غزل ۲۵۴: اخترانی کـه به شب درون نظر ما آیند
غزل ۲۵۵: تو را سماع نباشد کـه سوز عشق نبود
غزل ۲۵۶: نفسی وقت بهارم هوس صحرا بود
غزل ۲۵۷: از دست دوست هر چه ستانی شکر بود
غزل ۲۵۸: مرا راحت از زندگی دوش بود
غزل ۲۵۹: ناچار هر کـه صاحب روی نکو بود
غزل ۲۶۰: من چه درون پای تو ریزم کـه خورای تو بود
غزل ۲۶۱: یـا رب شب دوشین چه مبارک سحری بود
غزل ۲۶۲: عیبی نباشد از تو کـه بر ما جفا رود
غزل ۲۶۳: گفتمش سیر ببینم مگر از دل برود
غزل ۲۶۴: هر کـه مجموع نباشد بـه تماشا نرود
غزل ۲۶۵: هر کـه را باغچهای هست بـه بستان نرود
غزل ۲۶۶: درون من این عیب قدیمست و به درون مـینرود
غزل ۲۶۷: سروبالایی بـه صحرا مـیرود
غزل ۲۶۸: ای ساربان آهسته رو کآرام جانم مـیرود
غزل ۲۶۹: آن کـه مرا آرزوست دیر مـیسر شود
غزل ۲۷۰: هر لحظه درون برم دل از اندیشـه خون شود
غزل ۲۷۱: بخت این کند کـه رای تو با ما یکی شود
غزل ۲۷۲: آن کـه نقشی دیگرش جایی مصور مـیشود
غزل ۲۷۳: هفتهای مـیرود از عمر و به ده روز کشید
غزل ۲۷۴: چه سروست آن کـه بالا مـینماید
غزل ۲۷۵: نگفتم روزه بسیـاری نپاید
غزل ۲۷۶: بـه حسن دلبر من هیچ درون نمـیباید
غزل ۲۷۷: بخت بازآید از آن درون که یکی چون درآید
غزل ۲۷۸: سروی چو تو مـیباید که تا باغ بیـاراید
غزل ۲۷۹: فراق را دلی از سنگ سختتر باید
غزل ۲۸۰: مرو بـه خواب کـه خوابت ز چشم برباید
غزل ۲۸۱: امـیدوار چنانم کـه کار بسته برآید
غزل ۲۸۲: مرا چو آرزوی روی آن نگار آید
غزل ۲۸۳: سرمست اگر درآیی عالم بـه هم برآید
غزل ۲۸۴: بـه کوی لاله رخان هر کـه عشقباز آید
غزل ۲۸۵: کاروانی شکر از مصر بـه شیراز آید
غزل ۲۸۶: اگر آن عهدبا سر مـیثاق آید
غزل ۲۸۷: نـه چندان آرزومندم کـه وصفش درون بیـان آید
غزل ۲۸۸: کـه برگذشت کـه بوی عبیر مـیآید
غزل ۲۸۹: آن نـه عشقست کـه از دل بـه دهان مـیآید
غزل ۲۹۰: تو را سریست کـه با ما فرو نمـیآید
غزل ۲۹۱: آنک از جنت فردوس یکی مـیآید
غزل ۲۹۲: شیرین دهان آن بت عیـار بنگرید
ر
غزل ۲۹۳: آفتابست آن پری رخ یـا ملایک یـا بشر
غزل ۲۹۴: آمد گه آن کـه بوی گلزار
غزل ۲۹۵: خفتن عاشق یکیست بر سر دیبا و خار
غزل ۲۹۶: دولت جان پرورست صحبت آموزگار
غزل ۲۹۷: زنده کدامست بر هوشیـار
غزل ۲۹۸: شرطست جفا کشیدن از یـار
غزل ۲۹۹: ای صبر پای دار کـه پیمان شکست یـار
غزل ۳۰۰: یـار آن بود کـه صبر کند بر جفای یـار
غزل ۳۰۱: هر شب اندیشـه دیگر کنم و رای دگر
غزل ۳۰۲: بـه فلک مـیرسد از روی چو خورشید تو نور
غزل ۳۰۳: پروانـه نمـیشکیبد از دور
غزل ۳۰۴: آن کیست کـه مـیرود بـه نخجیر
غزل ۳۰۵: از همـه باشد بـه حقیقت گزیر
غزل ۳۰۶: ای پسر دلربا وی قمر دلپذیر
غزل ۳۰۷: دل برگرفتی از برم ای دوست دست گیر
غزل ۳۰۸: فتنـهام بر زلف و بالای تو ای بدر منیر
غزل ۳۰۹: ما درون این شـهر غریبیم و در این ملک فقیر
ز
غزل ۳۱۰: ای بـه خلق از جهانیـان ممتاز
غزل ۳۱۱: متقلب درون جامـه ناز
غزل ۳۱۲: بزرگ دولت آن کز درش تو آیی باز
غزل ۳۱۳: برآمد باد صبح و بوی نوروز
غزل ۳۱۴: مبارکتر شب و خرمترین روز
غزل ۳۱۵: پیوند روح مـیکند این باد مشک بیز
غزل ۳۱۶: ساقی سیمتن چه خسبی خیز
س
غزل ۳۱۷: بوی بهار آمد بنال ای بلبل شیرین نفس
غزل ۳۱۸: امشب مگر بـه وقت نمـیخواند این خروس
ش
غزل ۳۱۹: هر کـه بی دوست مـیبرد خوابش
غزل ۳۲۰: یـاری بـه دست کن کـه به امـید راحتش
غزل ۳۲۱: آن کـه هلاک من همـیخواهد و من سلامتش
غزل ۳۲۲: خجلست سرو بستان بر قامت بلندش
غزل ۳۲۳: هر کـه نازک بود تن یـارش
غزل ۳۲۴: هر کـه نامـهربان بود یـارش
غزل ۳۲۵: ندیدست بـه شیرینی و لطف و نازش
غزل ۳۲۶: دست بـه جان نمـیرسد که تا به تو برفشانمش
غزل ۳۲۷: چون برآمد ماه روی از مطلع پیراهنش
غزل ۳۲۸: رها نمـیکند ایـام درون کنار منش
غزل ۳۲۹: خوشست درد کـه باشد امـید درمانش
غزل ۳۳۰: زینـهار از دهان خندانش
غزل ۳۳۱: هر کـه هست التفات بر جانش
غزل ۳۳۲: هر کـه سودای تو دارد چه غم از هر کـه جهانش
غزل ۳۳۳: خطا کردی بـه قول دشمنان گوش
غزل ۳۳۴: قیـامت باشد آن قامت درون آغوش
غزل ۳۳۵: یکی را دست حسرت بر بناگوش
غزل ۳۳۶: رفتی و نمـیشوی فراموش
غزل ۳۳۷: گر یکی از عشق برآرد خروش
غزل ۳۳۸: دلی کـه دید کـه غایب شدست از این درویش
غزل ۳۳۹: گردن افراشتهام بر فلک از طالع خویش
غزل ۳۴۰: هری را هوسی درون سر و کاری درون پیش
غزل ۳۴۱: گرم قبول کنی ور برانی از بر خویش
غزل ۳۴۲: یـار بیگانـه نگیرد هر کـه دارد یـار خویش
غ
غزل ۳۴۳: نخواند بر گل رویت چه جای بلبل باغ
گ
غزل ۳۴۴: ساقی بده آن گلرنگ
ل
غزل ۳۴۵: گرم بازآمدی محبوب سیم اندام سنگین دل
غزل ۳۴۶: مرا رسد کـه برآرم هزار ناله چو بلبل
غزل ۳۴۷: جزای آن کـه نگفتیم شکر روز وصال
غزل ۳۴۸: چشم خدا بر تو ای بدیع شمایل
غزل ۳۴۹: بیدل گمان مبر کـه نصیحت کند قبول
غزل ۳۵۰: من ایستادهام اینک بـه خدمتت مشغول
غزل ۳۵۱: نشسته بودم و خاطر بـه خویشتن مشغول
م
غزل ۳۵۲: جانان هزاران آفرین بر جانت از سر که تا قدم
غزل ۳۵۳: رفیق مـهربان و یـار همدم
غزل ۳۵۴: وقتها یک دم برآسودی تنم
غزل ۳۵۵: انتبه قبل السحر یـا ذالمنام
غزل ۳۵۶: چو بلبل سحری برگرفت نوبت بام
غزل ۳۵۷: حکایت ازشیرین دهان سیم اندام
غزل ۳۵۸: زهی سعادت من کم تو آمدی بـه سلام
غزل ۳۵۹: ساقیـا مـی ده کـه مرغ صبح بام
غزل ۳۶۰: شمع بخواهد نشست بازنشین ای غلام
غزل ۳۶۱: ماه چنین ندید خوش سخن و کش خرام
غزل ۳۶۲: مرا دو دیده بـه راه و دو گوش بر پیغام
غزل ۳۶۳: روزگاریست کـه سودازده روی توام
غزل ۳۶۴: من اندر خود نمـییـابم کـه روی از دوست برتابم
غزل ۳۶۵: بـه خاک پای عزیزت کـه عهد نشکستم
غزل ۳۶۶: گو خلق بدانند کـه من عاشق و مستم
غزل ۳۶۷: من خود ای ساقی از این شوق کـه دارم مستم
غزل ۳۶۸: دل پیش تو و دیده بـه جای دگرستم
غزل ۳۶۹: چو تو آمدی مرا بس کـه حدیث خویش گفتم
غزل ۳۷۰: من همان روز کـه آن خال بدیدم گفتم
غزل ۳۷۱: من از آن روز کـه دربند توام آزادم
غزل ۳۷۲: عشقبازی نـه من آخر بـه جهان آوردم
غزل ۳۷۳: هزار عهد کردم کـه گرد عشق نگردم
غزل ۳۷۴: از درون درآمدی و من از خود بـه درشدم
غزل ۳۷۵: چنان درون قید مـهرت پای بندم
غزل ۳۷۶: خرامان از درم بازآ کت از جان آرزومندم
غزل ۳۷۷: شکست عهد مودت نگار دلبندم
غزل ۳۷۸: من با تو نـه مرد پنجه بودم
غزل ۳۷۹: آمدی وه کـه چه مشتاق و پریشان بودم
غزل ۳۸۰: عهد بشکستی و من بر سر پیمان بودم
غزل ۳۸۱: دو هفته مـیگذرد کان مـه دوهفته ندیدم
غزل ۳۸۲: من چون تو بـه دلبری ندیدم
غزل ۳۸۳: مـیروم وز سر حسرت بـه قفا مـینگرم
غزل ۳۸۴: نرفت که تا تو برفتی خیـالت از نظرم
غزل ۳۸۵: یک امشبی کـه در آغوش شاهد شکرم
غزل ۳۸۶: شب دراز بـه امـید صبح بیدارم
غزل ۳۸۷: من آن نیم کـه دل از مـهر دوست بردارم
غزل ۳۸۸: منم این بی تو کـه پروای تماشا دارم
غزل ۳۸۹: باز از دوشین درون سر خمار دارم
غزل ۳۹۰: نـه دسترسی بـه یـار دارم
غزل ۳۹۱: من اگر نظر حرامست بسی گناه دارم
غزل ۳۹۲: من دوست مـیدارم جفا کز دست جانان مـیبرم
غزل ۳۹۳: گر بـه رخسار چو ماهت صنما مـینگرم
غزل ۳۹۴: بـه خدا اگر بمـیرم کـه دل از تو برنگیرم
غزل ۳۹۵: گر من ز محبتت بمـیرم
غزل ۳۹۶: من این طمع نکنم کز تو کام برگیرم
غزل ۳۹۷: از تو با مصلحت خویش نمـیپردازم
غزل ۳۹۸: نظر از مدعیـان بر تو نمـیاندازم
غزل ۳۹۹: خنک آن روز کـه در پای تو جان اندازم
غزل ۴۰۰: وه کـه در عشق چنان مـیسوزم
غزل ۴۰۱: یک روز بـه شیدایی درون زلف تو آویزم
غزل ۴۰۲: من بیمایـه کـه باشم کـه خریدار تو باشم
غزل ۴۰۳: درون آن نفس کـه بمـیرم درون آرزوی تو باشم
غزل ۴۰۴: غم زمانـه خورم یـا فراق یـار کشم
غزل ۴۰۵: هزار جهد بکردم کـه سر عشق بپوشم
غزل ۴۰۶: بار فراق دوستان بس کـه نشست بر دلم
غزل ۴۰۷: که تا تو بـه خاطر منی نگذشت بر دلم
غزل ۴۰۸: امروز مبارکست فالم
غزل ۴۰۹: که تا خبر دارم از او بیخبر از خویشتنم
غزل ۴۱۰: چشم کـه بر تو مـیکنم چشم حسود مـیکنم
غزل ۴۱۱: گر تیغ برکشد کـه محبان همـی
غزل ۴۱۲: آن دوست کـه من دارم وان یـار کـه من دانم
غزل ۴۱۳: آن نـه رویست کـه من وصف جمالش دانم
غزل ۴۱۴: اگر دستم رسد روزی کـه انصاف از تو بستانم
غزل ۴۱۵: ای مرهم ریش و مونس جانم
غزل ۴۱۶: بس کـه در منظر تو حیرانم
غزل ۴۱۷: سخن عشق تو بی آن کـه برآید بـه زبانم
غزل ۴۱۸: گر دست دهد هزار جانم
غزل ۴۱۹: مرا که تا نقره باشد مـیفشانم
غزل ۴۲۰: ما همـه چشمـیم و تو نور ای صنم
غزل ۴۲۱: چون من بـه نفس خویشتن این کار مـیکنم
غزل ۴۲۲: آن کـه از او صبر محالست و سکونم
غزل ۴۲۳: ز دستم بر نمـیخیزد کـه یک دم بی تو بنشینم
غزل ۴۲۴: من از تو صبر ندارم کـه بی تو بنشینم
غزل ۴۲۵: منم یـا رب درون این دولت کـه روی یـار مـیبینم
غزل ۴۲۶: دلم که تا عشقباز آمد درون او جز غم نمـیبینم
غزل ۴۲۷: من از این جا بـه ملامت نروم
غزل ۴۲۸: نـه از چینم حکایت کن نـه از روم
غزل ۴۲۹: تو مپندار کز این درون به ملامت بروم
غزل ۴۳۰: بـه تو مشغول و با تو همراهم
غزل ۴۳۱: امشب آن نیست کـه در خواب رود چشم ندیم
غزل ۴۳۲: ما دگر نگرفتیم بـه جای تو ندیم
غزل ۴۳۳: ما بـه روی دوستان از بوستان آسودهایم
غزل ۴۳۴: ما درون خلوت بـه روی خلق ببستیم
غزل ۴۳۵: ای سروبالای سهی کز صورت حال آگهی
غزل ۴۳۶: عمرها درون پی مقصود بـه جان گردیدیم
غزل ۴۳۷: بگذار که تا مقابل روی تو بگذریم
غزل ۴۳۸: ما دل دوستان بـه جان بخریم
غزل ۴۳۹: ما گدایـان خیل سلطانیم
غزل ۴۴۰: کاش کان دلبر عیـار کـه من کشته اویم
غزل ۴۴۱: عهد کردیم کـه بی دوست بـه صحرا نرویم
غزل ۴۴۲: گر غصه روزگار گویم
ن
غزل ۴۴۳: چندان کـه خواهی جور بر من
غزل ۴۴۴: یـا رب آن رویست یـا برگ سمن
غزل ۴۴۵: درون وصف نیـاید کـه چه شیرین دهنست آن
غزل ۴۴۶: ای کودک خوبروی حیران
غزل ۴۴۷: برخیز کـه مـیرود زمستان
غزل ۴۴۸: خوشا و خرما وقت حبیبان
غزل ۴۴۹: چه خوشست بوی عشق از نفس نیـازمندان
غزل ۴۵۰: بگذار که تا بگرییم چون ابر درون بهاران
غزل ۴۵۱: دو چشم مست مـیگونت ببرد آرام هشیـاران
غزل ۴۵۲: فراق دوستانش باد و یـاران
غزل ۴۵۳: سخت بـه ذوق مـیدهد باد ز بوستان نشان
غزل ۴۵۴: دیگر بـه کجا مـیرود این سرو خرامان
غزل ۴۵۵: خفته خبر ندارد سر بر کنار جانان
غزل ۴۵۶: ما نتوانیم و عشق پنجه درانداختن
غزل ۴۵۷: چند بشاید بـه صبر دیده فرودوختن
غزل ۴۵۸: گر متصور شدی با تو درآمـیختن
غزل ۴۵۹: نبایستی هم اول مـهر بستن
غزل ۴۶۰: خلاف دوستی بـه ترک دوستان گفتن
غزل ۴۶۱: سهل باشد بـه ترک جان گفتن
غزل ۴۶۲: طوطی نگوید از تو دلاویزتر سخن
غزل ۴۶۳: چه خوش بود دو دلارام دست درون گردن
غزل ۴۶۴: دست با سرو روان چون نرسد درون گردن
غزل ۴۶۵: مـیان باغ حرامست بی تو گردیدن
غزل ۴۶۶: که تا کی ای جان اثر وصل تو نتوان دیدن
غزل ۴۶۷: آخر نگهی بـه سوی ما کن
غزل ۴۶۸: چشم اگر با دوست داری گوش با دشمن مکن
غزل ۴۶۹: گواهی امـینست بر درد من
غزل ۴۷۰: ای روی تو راحت دل من
غزل ۴۷۱: وه کـه جدا نمـیشود نقش تو از خیـال من
غزل ۴۷۲: ای بـه دیدار تو روشن چشم عالم بین من
غزل ۴۷۳: دی بـه چمن برگذشت سرو سخنگوی من
غزل ۴۷۴: نشان بخت بلندست و طالع مـیمون
غزل ۴۷۵: بهست آن یـا زنخ یـا سیب سیمـین
غزل ۴۷۶: صبحم از مشرق برآمد باد نوروز از یمـین
غزل ۴۷۷: چه روی و موی و بناگوش و خط و خالست این
و
غزل ۴۷۸: ای چشم تو دلفریب و جادو
غزل ۴۷۹: من از دست کمانداران ابرو
غزل ۴۸۰: گفتم بـه عقل پای برآرم ز بند او
غزل ۴۸۱: صید بیـابان عشق چون بخورد تیر او
غزل ۴۸۲: هر کـه به خویشتن رود ره نبرد بـه سوی او
غزل ۴۸۳: راستی گویم بـه سروی ماند این بالای تو
غزل ۴۸۴: بیـا کـه در غم عشقت مشوشم بی تو
غزل ۴۸۵: ای طراوت از فردوس اعلا روی تو
ه
غزل ۴۸۶: آن سرو ناز بین کـه چه خوش مـیرود بـه راه
غزل ۴۸۷: پنجه با ساعد سیمـین کـه نیندازی به
غزل ۴۸۸: ای کـه شمشیر جفا بر سر ما آختهای
غزل ۴۸۹: ای رخ چون آینـه افروخته
غزل ۴۹۰: ای کـه ز دیده غایبی درون دل ما نشستهای
غزل ۴۹۱: حناست آن کـه ناخن دلبند رشتهای
غزل ۴۹۲: ای باغ حسن چون تو نـهالی نیـافته
غزل ۴۹۳: سرمست بتی لطیف ساده
غزل ۴۹۴: ای یـار جفاکرده پیوندبریده
غزل ۴۹۵: مـیبرزند ز مشرق شمع فلک زبانـه
غزل ۴۹۶: ای صورتت ز گوهر معنی خزینـهای
ی
غزل ۴۹۷: خلاف سرو را روزی خرامان سوی بستان آی
غزل ۴۹۸: قیمت گل برود چون تو بـه گلزار آیی
غزل ۴۹۹: خرم آن روز کـه چون گل بـه چمن بازآیی
غزل ۵۰۰: که تا کیم انتظار فرمایی
غزل ۵۰۱: تو از هر درون که بازآیی بدین خوبی و زیبایی
غزل ۵۰۲: تو با این لطف طبع و دلربایی
غزل ۵۰۳: تو پری زاده ندانم ز کجا مـیآیی
غزل ۵۰۴: چه رویست آن کـه دیدارش ببرد از من شکیبایی
غزل ۵۰۵: خبرت خرابتر کرد جراحت جدایی
غزل ۵۰۶: دریچهای ز بهشتش بـه روی بگشایی
غزل ۵۰۷: گرم راحت رسانی ور گزایی
غزل ۵۰۸: مشتاق توام با همـه جوری و جفایی
غزل ۵۰۹: من ندانستم از اول کـه تو بی مـهر و وفایی
غزل ۵۱۰: نـه من تنـها گرفتارم بـه دام زلف زیبایی
غزل ۵۱۱: هر بـه تماشایی رفتند بـه صحرایی
غزل ۵۱۲: همـه چشمـیم که تا برون آیی
غزل ۵۱۳: ای ولوله عشق تو بر هر سر کویی
غزل ۵۱۴: ای خسته دلم درون خم چوگان تو گویی
غزل ۵۱۵: چه جرم رفت کـه با ما سخن نمـیگویی
غزل ۵۱۶: کدام بـه تو ماند کـه گویمت کـه چنویی
غزل ۵۱۷: ای حسن خط از دفتر اخلاق تو بابی
غزل ۵۱۸: تو خون خلق بریزی و روی درتابی
غزل ۵۱۹: سر آن ندارد امشب کـه برآید آفتابی
غزل ۵۲۰: کـه دست تشنـه مـیگیرد بـه آبی
غزل ۵۲۱: سل المصانع رکبا تهیم فی الفلوات
غزل ۵۲۲: تو هیچ عهد نبستی کـه عاقبت نشکستی
غزل ۵۲۳: همـه عمر برندارم سر از این خمار مستی
غزل ۵۲۴: یـارا قدحی پر کن از آن داروی مستی
غزل ۵۲۵: اگر مانند رخسارت گلی درون بوستانستی
غزل ۵۲۶: تعالی الله چه رویست آن کـه گویی آفتابستی
غزل ۵۲۷: ای باد کـه بر خاک درون دوست گذشتی
غزل ۵۲۸: یـاد مـیداری کـه با من جنگ درون سر داشتی
غزل ۵۲۹: سست پیمانا بـه یک ره دل ز ما برداشتی
غزل ۵۳۰: ندیدمت کـه بکردی وفا بدان چه بگفتی
غزل ۵۳۱: ای از بهشت جزوی و از رحمت آیتی
غزل ۵۳۲: چون خراباتی نباشد زاهدی
غزل ۵۳۳: ای باد بامدادی خوش مـیروی بـه شادی
غزل ۵۳۴: دیدی کـه وفا بـه جا نیـاوردی
غزل ۵۳۵: مپرس از من کـه هیچم یـاد کردی
غزل ۵۳۶: مکن سرگشته آن دل را کـه دست آموز غم کردی
غزل ۵۳۷: چه باز درون دلت آمد کـه مـهر برکندی
غزل ۵۳۸: گفتم آهن دلی کنم چندی
غزل ۵۳۹: نگارا وقت آن آمد کـه دل با مـهر پیوندی
غزل ۵۴۰: خلاف شرط محبت چه مصلحت دیدی
غزل ۵۴۱: مگر دگر سخن دشمنان نیوشیدی
غزل ۵۴۲: آخر نگاهی بازکن وقتی کـه بر ما بگذری
غزل ۵۴۳: ای برق اگر بـه گوشـه آن بام بگذری
غزل ۵۴۴: ای کـه بر دوستان همـیگذری
غزل ۵۴۵: بخت آیینـه ندارم کـه در او مـینگری
غزل ۵۴۶: جور بر من مـیپسندد دلبری
غزل ۵۴۷: خانـه صاحب نظران مـیبری
غزل ۵۴۸: دانی چه گفت مرا آن بلبل سحری
غزل ۵۴۹: دانمت آستین چرا پیش جمال مـیبری
غزل ۵۵۰: دیدم امروز بر زمـین قمری
غزل ۵۵۱: رفتی و همچنان بـه خیـال من اندری
غزل ۵۵۲: روی گشاده ای صنم طاقت خلق مـیبری
غزل ۵۵۳: سرو بستانی تو یـا مـه یـا پری
غزل ۵۵۴: درنیـامدست بدین خوبی از دری
غزل ۵۵۵: گر برود بـه هر قدم درون ره دیدنت سری
غزل ۵۵۶: گر کنم درون سر وفات سری
غزل ۵۵۷: هرگز این صورت کند صورتگری
غزل ۵۵۸: هر نوبتم کـه در نظر ای ماه بگذری
غزل ۵۵۹: چونست حال بستان ای باد نوبهاری
غزل ۵۶۰: خبر از عیش ندارد کـه ندارد یـاری
غزل ۵۶۱: خوش بود یـاری و یـاری بر کنار سبزه زاری
غزل ۵۶۲: دو چشم مست تو برداشت رسم هشیـاری
غزل ۵۶۳: عمری بـه بوی یـاری کردیم انتظاری
غزل ۵۶۴: مرا دلیست گرفتار عشق دلداری
غزل ۵۶۵: من از تو روی نپیچم گرم بیـازاری
غزل ۵۶۶: نـه تو گفتی کـه به جای آرم و گفتم کـه نیـاری
غزل ۵۶۷: اگر بـه تحفه جانان هزار جان آری
غزل ۵۶۸: از این نمک ندارد کـه تو ای غلام داری
غزل ۵۶۹: حدیث یـا شکرست آن کـه در دهان داری
غزل ۵۷۰: هرگز نبود سرو بـه بالا کـه تو داری
غزل ۵۷۱: تو اگر بـه حسن دعوی ی گواه داری
غزل ۵۷۲: این چه رفتارست کارامـیدن از من مـیبری
غزل ۵۷۳: تو درون کمند نیفتادهای و معذوری
غزل ۵۷۴: ما بی تو بـه دل برنزدیم آب صبوری
غزل ۵۷۵: هر سلطنت کـه خواهی مـیکن کـه دلپذیری
غزل ۵۷۶: اگر گلاله مشکین ز رخ براندازی
غزل ۵۷۷: امـیدوارم اگر صد رهم بیندازی
غزل ۵۷۸: تو خود بـه صحبت امثال ما نپردازی
غزل ۵۷۹: که تا کی ای آتش سودا بـه سرم برخیزی
غزل ۵۸۰: گر درون سوختهای با تو برآرد نفسی
غزل ۵۸۱: همـی نفس سرد بر امـیدی
غزل ۵۸۲: یـار گرفتهام بسی چون تو ندیدهامـی
غزل ۵۸۳: ما سپر انداختیم گر تو کمان مـیکشی
غزل ۵۸۴: هرگز آن دل بنمـیرد کـه تو جانش باشی
غزل ۵۸۵: اگر تو پرده بر این زلف و رخ نمـیپوشی
غزل ۵۸۶: بـه پایـان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی
غزل ۵۸۷: بـه قلم راست نیـاید صفت مشتاقی
غزل ۵۸۸: عمرم بـه آخر آمد عشقم هنوز باقی
غزل ۵۸۹: دل دیوانگیم هست و سر ناباکی
غزل ۵۹۰: عشق جانان درون جهان هرگز نبودی کاشکی
غزل ۵۹۱: سخت زیبا مـیروی یک بارگی
غزل ۵۹۲: روی بپوش ای قمر خانگی
غزل ۵۹۳: بسم از هوا گرفتن کـه پری نماند و بالی
غزل ۵۹۴: ترحم ذلتی یـا ذا المعالی
غزل ۵۹۵: هرگز حسد نبردم بر منصبی و مالی
غزل ۵۹۶: مرا تو جان عزیزی و یـار محترمـی
غزل ۵۹۷: بسیـار سفر حتما تا پخته شود خامـی
غزل ۵۹۸: تو کدامـی و چه نامـی کـه چنین خوب خرامـی
غزل ۵۹۹: چون تنگ نباشد دل مسکین ی
غزل ۶۰۰: صاحب نظر نباشد دربند نیک نامـی
غزل ۶۰۱: ای دریغا گر شبی درون بر خرابت دیدمـی
غزل ۶۰۲: آسوده خاطرم کـه تو درون خاطر منی
غزل ۶۰۳: اگر تو مـیل محبت کنی و گر نکنی
غزل ۶۰۴: زنده بی دوست خفته درون وطنی
غزل ۶۰۵: سروقدی مـیان انجمنی
غزل ۶۰۶: نگذشت درون دلم که تا تو بـه خاطر منی
غزل ۶۰۷: من چرا دل بـه تو دادم کـه دلم مـیشکنی
غزل ۶۰۸: ای سرو حدیقه معانی
غزل ۶۰۹: بر آنم گر تو بازآیی کـه در پایت کنم جانی
غزل ۶۱۰: بندهام گر بـه لطف مـیخوانی
غزل ۶۱۱: بهار آمد کـه هر ساعت رود خاطر بـه بستانی
غزل ۶۱۲: جمعی کـه تو درون مـیان ایشانی
غزل ۶۱۳: ذوقی چنان ندارد بی دوست زندگانی
غزل ۶۱۴: کبر یک سو نـه اگر شاهد درویشانی
غزل ۶۱۵: ندانمت بـه حقیقت کـه در جهان بـه که مانی
غزل ۶۱۶: نگویم آب و گلست آن وجود روحانی
غزل ۶۱۷: نـه طریق دوستانست و نـه شرط مـهربانی
غزل ۶۱۸: همـه را تن و اندام و جمالست و جوانی
غزل ۶۱۹: چرا بـه سرکشی از من عنان بگردانی
غزل ۶۲۰: فرخ صباح آن کـه تو بر وی نظر کنی
غزل ۶۲۱: سرو ایستاده بـه چو تو رفتار مـیکنی
غزل ۶۲۲: چشم رضا و مرحمت بر همـه باز مـیکنی
غزل ۶۲۳: دیدار مـینمایی و پرهیز مـیکنی
غزل ۶۲۴: روزی بـه زنخدانت گفتم بـه سیمـینی
غزل ۶۲۵: شبست و شاهد و شمع و و شیرینی
غزل ۶۲۶: امروز چنانی ای پری روی
غزل ۶۲۷: خواهم اندر پایش افتادن چو گوی
غزل ۶۲۸: که تا کی روم از عشق تو شوریده بـه هر سوی
غزل ۶۲۹: گلست آن یـاسمن یـا ماه یـا روی
غزل ۶۳۰: مرحبا ای نسیم عنبربوی
غزل ۶۳۱: وقت آن آمد کـه خوش باشد کنار سبزه جوی
غزل ۶۳۲: سرو سیمـینا بـه صحرا مـیروی
غزل ۶۳۳: ای باد صبحدم خبر دلستان بگوی
غزل ۶۳۴: ای کـه به حسن قامتت سرو ندیدهام سهی
غزل ۶۳۵: اگرم حیـات بخشی و گرم هلاک خواهی
غزل ۶۳۶: نشنیدهام کـه ماهی بر سر نـهد کلاهی
غزل ۶۳۷: ندانم از من خسته جگر چه مـیخواهی
. پروین بابی ، پروین بابی[گنجور » سعدی » دیوان اشعار » غزلیـات پروین بابی]
نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Fri, 23 Nov 2018 21:03:00 +0000