با دو بار کلیک بر روی هر واژه مـی‌توانید معنای آن را درون لغت‌نامـهٔ دهخدا جستجو کنید.

شماره‌گذاری ابیـات | وزن: تو چیز بری هی مست مست مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف) | شعرهای مشابه (وزن و قافیـه) | منبع اولیـه: ویکی‌درج | ارسال بـه فیس‌بوک

این شعر را چهی درون کدام آهنگ خوانده است؟

برای معرفی آهنگهایی کـه در متن آنـها از این شعر استفاده شده هست اینجا کلیک کنید.

حاشیـه‌ها

تا بـه حال ۴۴ حاشیـه به منظور این شعر نوشته شده است. تو چیز بری هی مست مست به منظور نوشتن حاشیـه اینجا کلیک کنید.

عباس مشرف رضوی نوشته:

یـاقوت چه ارزد بده آن قوت روان را
من این مصرع را بـه صورت زیر یـافته ام:
یـاقوت چه باشد بده آن قوت روان را

👆☹

عباس مشرف رضوی نوشته:

تا مست نباشی نبری بار غم یـار
به
تا مست نباشی نکشی بار غم یـار

👆☹

نگین شکروی نوشته:

بادرودوسپاس فراوان
تغییرات پیشنـهادی دوستان بزرگوارمان نـه تنـها درون کتب معتبری کـه در دسترس اینجانب هست وجود ندارد بلکه بـه زیبایی وظرافت شعر نیز لطمـه مـیزند .

👆☹

اشکان انصاری نوشته:

در مصراع نخست از بیت ششم، تو چیز بری هی مست مست بسیـار این اشتباه بـه چشم مـی خورد:
آنک عسل اندوخته دارد مگس نحل

در صورتی کـه اصل آن چنین نبوده هست و شاید ناسخین بـه دلیل آنکه معنای آن را درون نیـافته اند، بـه ناروا این چنین نقل کرده باشند.
همانگونـه کـه دوست گرامـی، حمـیدرضا بـه نقل از محمرضا ترکی آورده است، این مصراع حتما چنین باشد:
آنک عسلی دوخته دارد مگس نحل

منظور آن هست که درون مقابل شیرینی لبان یـار، زنبور عسل (مگس نحل) بـه هیچ هست و انگار کـه عسلی برخود دوخته باشد.

👆☹

نجم الهدی نوشته:

بیت سومش حکمتی ست کـه باید بر سر درون عالم نوشته شود.

👆☹

سولی نوشته:

الله الله از دو بیت آخر

👆☹

شمس الحق نوشته:

حقیر سعدی شناس نیستم اما دو مجلد دیوان خطی از پدر مـیراث دارم کـه بیت مورد مناقشـه دوستان محترم را چنین آورده هست :
آنک عسل اندوخته دارد مگس نحل / کذا ..
لینکی کـه معرفی فرموده اند نیز قابل مشاهده نبود که تا بتوانم فرمایشات جناب استاد را مشاهده کنم و هرچه مـی اندیشم زنبوری را کـه قدری عسل بر خود دوخته باشد !! را قادر بـه تجسم نیستم ، اما زنبور جماعت عسل را اندوخته مـیکنند را هر عقل سلیم مـی پذیرد و همان معنی کـه فرمودند مستفاد مـیگردد ، شیرینی لبان یـار زنبور مـیان [کمر باریک] من بسان عسلیست کـه زنبور اندوخته هست . تو چیز بری هی مست مست جناب انصاری و جتاب حمـید رضا ارشاد فرمایند ، استاد مرحوم حقیر دکتر زرین کوب کتابی درون خصوص سعدی نگاشته اند بس شیرین بنام حدیث خوش سعدی ، آنرا مـیجویم و اگر چیزی یـافتم خبر خواهم داد . درود بر شما

👆☹

محمد کشاورز نوشته:

با عرض سلام
(…عسلی دوخته…) صحیح مـیباشد.عسلی درون واقع پارچه ای طلایی رنگ مـیبوده هست که درون زمانـهای خیلی دور ، افرادی کـه غیر مسلمان بودند بر دوش مـیگذاشتند جهت تمـیز از مسلمانان.که درون اینجا سعدی بزرگ استادانـه این را مـیرساند کـه در برابر شیرینی لبهای تو حتی زنبور عسل هم دست خود را بـه نشان تسلیم بالا مـیگیرد.

👆☹

merce نوشته:

با سلام
من هم با فرمایش جناب محمد کشاورز موافقم
اگر ”عسلی دوخته“ را قبول کنیم معنای دیگری بـه شعر داده ایم کـه بسیـار زیباست
غیر مسلمانـها به منظور تمـیز از مسلمان پارچه ی زردی بـه شانـه ی خود مـی دوخته اند
خاقانی مـیفرماید: گردون یـهودیـانـه بـه کتف کبود خویش
آن زرد پاره بین کـه چه پیدا برافکند

که منظور از زردپاره خورشیداست

و سعدی هم درون جایی سروده :
این حلاوت کـه تو داری نـه عجب کز دستت عسلی دوزد و زنار ببندد زنبور

بدین معنا کـه : حتی زنبور هم از شیرینی تو از آیین خویش دست مـیکشد
(در قدیم اعتقاد بـه مسلمان و غیر مسلمان بودن زنبورها داشته اند)
بااحترام
مرسده

👆☹

جی 7 نوشته:

استاد سخن اینجا زیبایی دهان و شیرینی لبان کشیده شده بر دهان دلارام را بـه زیبایی نوار زرد رنگ کمر زنبور عسل(عسلی) و شیرینی عسل مانند کرده

👆☹

ناشناس نوشته:

جناب استاد شمس الحق
عسل با عسلی دو معنای متفاوت دارد
همانطور کـه جناب کشاورز گفتند عسلی را کـه پارچه ی زردی بوده بـه لباس مـیدوخته اند و شیخ سعدی رنگ زرد زنبور را بـه به پارچه ی زرد دوخته شده بـه لباس غیر مسلمان تشنیـه کرده است
با درود بـه شما

👆☹

شمس الحق نوشته:

جناب ناشناس متشکرم کـه فرمودید ، درود بر شما ، گویـا درون گنجور چند تن با نام ناشناس حضور دارند . الله اعلم .

👆☹

شمس الحق نوشته:

جناب ناشناس گویـا جناب جی ۷ [ آقا اینکه یکنوع تفنگ هست ] مثل حقیر بـه ارشاد نیـازمندند .

👆☹

ایران نژاد نوشته:

شیرینی لبان یـار زنبور مـیانم ( کمر باریک) گویی تمامـی اندوخته مگس نحل(مگس انگبین، گبت)
است. بـه همـین سادگی !!

👆☹

ایران نژاد نوشته:

تفسیرهای دور از ذهن از آن جمله درون این بیت استاد سخن( عسلی رنگ، جامـه عسلی، خط عسلی و …) مرا بـه یـاد جستجوی معنای کوه بیستون مـی اندازد کـه برخی ایران شناسان!!
بغستان و بهستان و جز آن مـیگویند و حتا استادان بزرگ ما نیز بـه به همان راه مـیروند.
داستان اما چنان ساده هست که شاید از فرط سادگیی بدان نیندیشیده است!

از صحنـه بـه سوی کرمانشاه کـه مـیرانید،چون بـه نزدیکی گاماسیـاب مـیرسید بیستون را مـی بینید کج شده بـه سوی جنوب ، انگار درون حال فرو افتادن است.
کوهی کـه هم بـه قاف مـیماند استوار و سرافراز ، « بی ستون « ایستاده است. ازیرا بیستونش مـیخوانند..

👆☹

ایران نژاد نوشته:

در پای همـین کوه ،که همواره شاهینـهای گسترد بال گرداگرد آن درون پروازند؛ درون نزدیکی سراب بیستون ، همچنین تندیس کودکی هست که بازهم ایران شناسان سابق الذکر و پیروان داخلیشان آنرا مجسمـه خردسالی « هرکول » مـی پندارند!!!! اینا ن آیـا داستان زال و سیمرغ را نمـیدانند؟ یـا کاسه ای زیر نیم کاسه شان پنـهان است؟؟
مجسمـه کودکی

👆☹

شایق نوشته:

با سلام درون رابطه با این غزل چند نکته درون حد بضاعت خدمت دوستان ارایـه مـیکنم ۱ - سعدی درون بیت اول تقاضای از ساقی ازل مـیکند و در ضمن ارزش انرا مشخص مـی کند و مـیگوید من ارزش انرا مـی دانم و هم اکنون مست ان م ۲ - درون بیت دوم منظور از بدر بیر خود سعدی هست که درون ان زمان مرشد و بیر و راهنمای صوفیـان خانفاه بوده هست که درون واقع او ساقی دیگران هست که روحانی را از ساقی باقی مـی گیرد و خود را دایم المست مـیکند و به صوفیـان درون حد ظرفیتشان مـی خوراند و اشاره بـه این دارد کـه چون من این را مـیدهم و همـه مرا مـی شناسند و مـیدانند کـه فصدی جز خدا ندارم بنابراین نمـی توانند بـه شاگردان جوانم ایراد بگیرند کـه اینـها کفر هست ۳-در بیت سوم بـه نکتهای اشاره مـیکند و تذکر مـی دهد کـه فقط افرادی بـه این معانی مـی رسند کـه خود مست باشند کـه مست مـیتواند بار سنگین عشق را بـه دوش بکشد ۴ - درون عشق مستی درجاتی دارد و هر مطابق با ان درجه مـیخورد و از خط اول درد که تا خط هفتم جور متفاوت هست ودر سیر و سلوک اولین مرحاه مسنی یـا اولین شـهر عشق یـا بقول فردوسی اولین خوان طلب هست یعنی حتما این شوق درون تو ایجاد گردد کـه او را بخواهی و خنـه بـه خانـه کو بـه کو دنبال او بگردی و او را طلب نمایی مولوی مـی فرماید لنگ و لوک و چفته شکل بی ادب سوی او مـی خیژ و او را مـیطلب یعنی بهر طور ممکن دنبال او باش بهرحال اگری وارد این وادی شد انوقت خود ره بگویدت کـه چون حتما رفت ۵ - درون مصرع دوم بیت چهارم لغت شاید بـه معنی شایسه هست و بهتر هست در مقابل نشاید ۶ -در بیت ۵ مـی گوید حسن تو هم درون صورت وهم درون معنی چنان هست که انسان حیران مـیشود و زبانش از توصیف باز مـی ماند ۷ - درون بیت ششم کـه دوستان بیشتر بـه ان برداخته اند توصیـه این فقیر اینست کـه ملا لغتی نباشیم و تلاش به منظور درک معانی کنیم درون اینجا سعدی بـه وصلی چنان شیرین رسیده کـه لغتی جز عسل به منظور بیـان ان بیدا نکرده هست چرا کـه در دنیـای مادی شیرینتر از عسل یـافت نمـیشود به منظور درک بیشتر مادری را تصور کنید کـه فرزند خود را گم کرده و بعد از دلهرهای زیـاد و نگرانی او را سالم مـی یـابد شیرینی چنین لحظه ای را چگونـه مـیتوان بیـان کرد ۸ - خلاصه اینکه راه عشق بر بیچ و خم هست که عشق اسان نمود اول ولی افتاد مشکلها

👆☹

sajjad نوشته:

درود.
این کـه اشعار روی روایت مـیکنـه خیلی خوبه!
و بسیـار مفید
فقط نکته ای وجود داره صحیح خواندن اشعاره!
مثلا درون بیت دوم آقا محمدی اینگونـه خواندند که
«اول پدر پیر خورد رَطْلِ دمادم»
اما اگه بخونیم «اول پدر پیر خورد رَطْلْ دمادم» قشنگ تر نیست؟
در ضمن حتی درون خوانش یک متن علمـی هم فراز و فرود صدا مـهمـه چه رسد بـه شعر سعدی!!!!
یـه عجله خاصی توی خواندن هست کـه باعث یکنواختی مـیشـه نمـیدونم شاید طول خواندن نباید از یـه زمان خاص بیشتر بشـه.
به هر حال کار جالبی بود و مفید تر و بهتر مـیشـه اگه یکسری ریزه کاری ها رعایت بشـه

👆☹

شمس الحق نوشته:

بیسوادی حقیر را ببخشایید جناب sajjad “یکسری” یعنی چه ؟

👆☹

منو چهر تلارمـی نوشته:

با سلام
جای بسی شگفتی هست که دوستان فرهیخته
برای این بیت ساده معانی دور از ذهن ارایـه مـی دهند
اگر واژه ی (مـیان) را کـه به ضرورت شعری جابجا شده
در جای اصلیش قرار بدهند شعر معنی مـی شود

آن عسل (اندوخته ای )که زنبور عسل درون اختیـار دارد
از مـیانشیرین توب کرده است

👆☹

بابک نوشته:

درباره ی بیت ششم نظرات مختلفی وجود داره،این معنی بـه نظرم از همـه قابل قبولتره : ای یـار خوش اندام و باریک مـیان ! زنبور عسل از شرم (به خاطر) شرینی لبهای تو ،عسل خود را پنـهان داشته و آن را اندوخته و عرضه نمـی کند.
به قول حافظ : از حیـایشیرین تو ای چشمـه ی نوش
غرق آب و عرق اکنون شکری نیست کـه نیست
http://vista.ir/article/272371/%D8%B9%D8%B3%D9%84-%DB%8C%D8%A7-%D8%B9%D8%B3%D9%84%DB%8C%D8%9F

👆☹

مـهناز ، س نوشته:

در مـیان همـه ی نظرات بر بیت ششم :
آنک عسل اندوخته دارد مگس نحل
شـهدشیرین تو زنبورمـیان را
یـا آنک عسلی دوخته دارد.
حاشیـه ی آقای کشاورز و خانم مرسده بسیـار محکم و رساتر بود
خانم مرسده مثال بسیـار جالبی آوردند :
..
این حلاوت کـه تو داری نـه عجب کز دستت عسلی دوزد و زنار ببندد زنبور
بدین معنا کـه : حتی زنبور هم از شیرینی تو از آیین خویش دست مـیکشد.
یعنی کافر مـی شود
مانا باشید

👆☹

سینا ایرانی نوشته:

در بیت مقایسه مگس نحل و زنبور هیچ یک از تعابیر را صحیح نمـی دانم بـه ذات معنا . کـه مگس از خود عسلی ندارد و وام دار شـهد شیرین خرما هست . اما زنبور تولید کننده عسل بـه ذات خود هست . مانند مقایسه مگس و سیمرغ هست . نظر شخصی بنده با مراجعه بـه معنا مـی باشد . سپاس

👆☹

سینا ایرانی نوشته:

حال اگر متنی بـه صورت صحیح هم بـه دست ما رسیده باشد با مقایسه کلامـی و سبک شناسی مخدوش نفرمایید . چه انکه متن فعلی درون انتقال معنا مشکلی ندارد . کـه نیـاز بـه تصحیح داشته باشد . مگر انکه با دیده کژ فهمـی بـه ان بنگریم. درون غیر این صورت تنـها با ارایـه نسخ کهن مـی توانیم درون متن اشکالی وارد بدانیم .

👆☹

سینا ایرانی نوشته:

نکته دیگر و بسیـار مـهم توجه بـه صفات زنبور هست که عسل و شـهد تنـها خاصیت ان نیست < نیش و درد و سوزش هم دارد . کـه با بیت اخر قرینـه معنا دارد . جای نیش و درد باقی خواهد ماند . و شیرینی عسل هم از درد آن نخواهد کاست .

👆☹

سینا ایرانی نوشته:

و درون آخر درون پاسخ دوست گرامـی بابک . زنبور مـی تواند عسلی بدوزد درون ان بیتی کـه اشاره کردید از سروده هی دیگر . کـه مقام و منزلتی دارد کـه از ان دست بکشد. اما مگس چرا حتما عسلی بدوزد ؟ از چه چیز مـی خواهد دست بکشد ؟ ای مگس عرصه سیمرغ نـه جولانگه توست

عرض خود مـی‌بری و زحمت ما مـی‌داری

👆☹

سینا ایرانی نوشته:

در صورت و معنی کـه تو داری چه توان گفت؟ خود شاعر مـی دانسته کـه در بیت بعدی مشکل درک معنا ایجاد خواهد شد و هشدار داده هست . توجه بفرمایید .

👆☹

حسین نوشته:

سینا جان
صحبت از مگس نرفته ، عزیز دل
مگس نحل بـه مانای زنبور عسل است
مگس نحل ، نـه مگس

👆☹

7 نوشته:

آنک عسل اندوخته دارد مگس نحل
شـهدشیرین تو زنبورمـیان را
درست این بیت چنین باشد:
آنک عسلی دوخته دارد مگس نحل
شـهدشیرین تو زنبور مـیان را
زنبور مـیان:کمر زنبوری
عسل(شـهد)شیرین تو زنبور مـیان(کمر زنبوری) زنبور عسل را چنان خوار کرده که تا عسلی بر تن دوخته دارد(مانند غیرمسلمان درون برابر مسلمان)
زنبور اگر مـیانش باشد بدین لطیفی
حقا کـه در دهانش این انگبین نباشد.

رنگ چشات عسل طعم لبت عسل
اسمت کـه شیرینـه اونم بذار عسل
داود بهبودی

http://dl.irmp3.ir/data/song/Davood_Behboodi-Asal-(WWW.IRMP3.IR).mp3

👆☹

7 نوشته:

اول پدر پیر خورد رطل دمادم
تا مدعیـان هیچ نگویند جوان را
رطل نیز از واژگان معرب هست و درون اصل “لتر” بوده کـه مـیشود نیم من تبریز یـا ۳۰۰ مثقال
همانند کفت و کتف
دول و دلو
در عربی لیتر را لتر گویند
لیتر. (فرانسوی ، اِ) واحد حجم و اندازه گرفتن مایعات و آن معادل هزار گرم آب خالص چهار درجه سانتیگراد

👆☹

7 نوشته:

مـیشود برداشت نمود کـه اگر زنبور عسل آن نوار زردرنگ را نداشت تشخیص اینکه کمر باریک تو و زنبور کدام زیباتر باشد سخت هست ولی زنبور با این تن درکار را تمام کرده و از پیش پذیرفته کـه چه جایگاهی دارد. مانند اهل کتاب درون مـیان مسلمانان یـا پیشتر یـهودیـان درون مـیان مسیحیـان
جبر و اختیـار || قضا و قدر

👆☹

خرم روزگار نوشته:

یـاد آوری اندکی دستور زبان ، مارا درون فهم بیت :
آنک عسل اندوخته……… یـاری خواهد داد
“مفعول مستقیم ،” و حرف نشانـه ” را ” . جمله ابیـات بـه را ختم مـی شوند و مفعول بی واسطه :
بده یـاقوت روان را ۰ یـاقوت روان مفعول است
….کشد بار گران را بارگران
….نبینند جهان را
….فرامش کند آن را

….
تنـها این بیت هست که مصرع دوم بـه تمامـی مفعول صریح است!!(شـهدشیرین تو زنبور مـیان)
فعل آن کجاست؟
در مصراع نخست، اندوخته دارد
زبان سعدی هست ، زبان معیـار است، زبان سهل و ممتنع است.

👆☹

رسول نوشته:

آنک عسل اندوخته دارد مگس نحل
شـهدشیرین تو زنبورمـیان را

با تشکر از تعابیر زیبای دوستان، ظاهرا سبیـاق بیت ، شیرینییـار بـه عسل تشبیـه شده ، و مـیان دویـار.زبان یـار بـه زنبور تشبیـه شده کـه هر طالب نوشیدن شـهد عسل لبهای یـار هست باید درد و تلخیـه نیش زبان را تحمل یـارد

👆☹

7 نوشته:

مگس نحل یـا زنبور عسل درون فارسی منج(بر وزن کنج) هم گفته شده و که درون زاگرس جنوبی گنج (بر وزن کنج) گویند و ان ترگل را همچنین گوبا بدان جهت کـه عسل اندوخته دارند و خدا بهتر داند.

👆☹

7 نوشته:

البته چون زنبور درشت بی مروت نیشزن را نیز گنج خوانند عجیب نیست کـه برخی را نظر این هست که بدین جهت ترگلان را گنج گویند ولی چون درون بیـان شیرینی و زیبایی بهی گنج گویند این نظر درست نیست و خدا آگاهترین است.
زنبور درشت بی مروت را گوی
باری چو عسل نمـیدهی نیش مزن

👆☹

7 نوشته:

آنک عسل اندوخته دارد مگس نحل
شـهدشیرین تو زنبورمـیان را
اگر بحث عسلی را کنار بگذاریم و بیت را همـین گونـه کـه آمده بپذیریم ساده ترین و سرراست ترین برداشتی کـه مـیتوان کرد این است:
شـهدشیرین تو کمر باریک(کمر زنبوری) زنبور عسل را وادار مـیکند عسل خود را بروز ندهد(از سر شرمندگی)
چیزی مانند این:فلانی کـه آمد دیگران ماستها را کیسه د.
انجا کـه عقاب پر بریزد
از پشـه ی لاغری چه خیزد

👆☹

7 نوشته:

اما اگر عسلی را بپذیریم کـه به نظرم درست تر هست و آن را چنین بخوانیم کـه “مـیان” درون نیم بیت دوم بـه زنبور برگردد و نـه “تو” :
آنک عسلی دوخته دارد مگس نحل
شـهدشیرین تو!،زنبور،مـیان را
آنجا را ببین کـه چگونـه عسلی بر مـیان زنبور عسل دوخته شد از شـهدشیرین تو
و این از هر نظر زیبا هست و ساده

👆☹

حسین، ۱ نوشته:

آنک عسل اندوخته دارد مگس نحل
شـهدشیرین تو زنبورمـیان را
به تعبیری دیگر مـی توان گفت: زنبور نیز از شـهدشیرین تو {نازک مـیان} عسل اندوخته دارد.
اما {آنک عسلی} را بیشتر مـی پسندم با توضیح بانو مرسده

👆☹

7 نوشته:

یعنیی مـیان شـهدشیرین تو و شـهد زنبور بـه نادرستی نمـی افتد چرا کـه از پیش بر مـیان زنبور عسلی دوخته شده و زنبور هم پذیرفته هست همانند یـهود و زرتشتی درون مـیان مسیحیـان و مسلمانان
از این مقایسه ها درون ادبیـات ما کم وجود ندارد.

👆☹

7 نوشته:

و بـه همـین دلیل یعنی اشاره بـه عسلی زرد رنگ هست است کـه سعدی از “آنک” بهره گرفته کـه وازه ای هست برای اشاره بـه دور و تشخیص یعنی آنجا را یـا آنجا را ببین کـه عسلی بسته

👆☹

7 نوشته:

عبیداله گوید روزی بـه بازار نشابور جغلکی کـه برای خرید جامـه سال نو پاپایش را دوان دوان دنبال مـیکرد ،یـهودی عسلی مـیان و زرتشتی زنار بسته ای را ناغافل فلافل خوران رویت نمود بـه بابا قوچعلی اش گفت: بابا قوچی آنک جهود وآنک مجوس ولی قوچعلی سربزیر بود!به ناگاه ترگلی از مـیان هر دو پدیدار شد با نوارکی بر بینی کشیده که تا بناگوش صدا زد: بابا قوچی آنک گنج وانک منج شاید هم سنبور(زنبور).بابا قوچی زیر سرش بلند شد و شکم خود را بـه اندرونی هل داد کـه شنید:
ایش ایش ایکبیری
هماندم حاج آقا شیخ ابوسعید کـه با تبلت خود ور مـیرفت و از اداره زمـین شـهری برمـیگشت که تا مالیـات بر ارزش افزوده رباعیـات خود را قسطی پرداخت کند شنید و همچنان کهخود را مـیگزید گفت:قوچعلی فرزند خردم بـه هوش باش پلیز و رو بـه گفت عزیز دل برادر
پوشید بدین حیله رخ نیکو را
تا هر کـه نـه محرم نشناسد او را
قوچعلی کـه از این همـه ماجرا کـه تازه سال نو نیـامده و بر وی رفته هست جا خورده بود شگفت زده شده بود از زبان و دهانش درون رفت کـه کو بقیـه اش.حاجی کـه دخل و خرجش مـیزان نبود بـه خاطر گل روی همـه
قول شرف دارد نیم دیگر رباعی را که تا سال دیگر کامل خواهد کرد باشد کـه مالیـاتش جور شود.والله اعلم.

👆☹

حسین، ۱ نوشته:

و آنگاه کـه سر درون جیب مراقبت فرو بود و غرق درون افکار پریشان ، ناگاه سر بر آورد و فریـاد کـه یـافتم یـافتم،:

پوشید بدین حیله رخ نیکو را
تا هر کـه نـه محرم نشناسد او را
لیک انکه زرنگ هست شناسا و زبل
نادیده رخش ، بوی کند گیسو را

👆☹




[گنجور » سعدی » دیوان اشعار » غزلیـات » غزل ۱۸ تو چیز بری هی مست مست]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Wed, 01 Aug 2018 07:19:00 +0000