با دو بار کلیک بر روی هر واژه مـی‌توانید معنای آن را درون لغت‌نامـهٔ دهخدا جستجو کنید.

شماره‌گذاری ابیـات | وزن: دانلود آهنگ هندی منت از فیلم دعوت عشق مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب) | شعرهای مشابه (وزن و قافیـه) | منبع اولیـه: ویکی‌درج | ارسال بـه فیس‌بوک

این شعر را چهی درون کدام آهنگ خوانده است؟

محمدرضا شجریـان » فریـاد » تصنیف "یـار دلنواز"

علی جهاندار » صبح مشتاقان » تصنیف یـار دلنواز

علیرضا عصار » فصل آشنایی » نکته دان عشق "علیرضا عصار"

حسام الدین سراج » راه بی نـهایت » ساز و آواز - دستگاه همایون (درآمد که تا بیداد)

حسام الدین سراج » راه بی نـهایت » راه بی نـهایت - ادامـه ساز و آواز

احمد شاملو » غزلیـات حافظ » زان یـار دلنوازم شکری ست با شکایت

همایون شجریـان » قیژک کولی » ساز و آواز "کمند زلف"

علیرضا افتخاری » قصه شمع » یـار دلنواز

گلهای تازه » شمارهٔ ۱۳۱ » (همایون) (۱۰:۲۱ - ۱۱:۱۱) نوازندگان: عبدالوهاب شـهیدی (‎بربط عود) خواننده آواز: عبدالوهاب شـهیدی سراینده شعر آواز: حافظ شیرازی (غزل) مطلع شعر آواز: زان یـار دلنوازم شکریست با شکایت

محمدرضا شجریـان » اجراهای خصوصی » آفتاب خوبان – اجرای خصوصی محمدرضا شجریـان و حمـید طاهرزاده بـه تاریخ ۱۵ فروردین ۶۷

محسن نامجو » سیزده هشت » زآن یـار

محمدرضا شجریـان » اجراهای خصوصی » شب سیـاه – اجرای خصوصی محمدرضا شجریـان، دانلود آهنگ هندی منت از فیلم دعوت عشق شـهرام ناظری و پرویز مشکاتیـان

برای معرفی آهنگهای دیگری کـه در متن آنـها از این شعر استفاده شده هست اینجا کلیک کنید.

حاشیـه‌ها

تا بـه حال ۱۹۸ حاشیـه به منظور این شعر نوشته شده است. دانلود آهنگ هندی منت از فیلم دعوت عشق به منظور نوشتن حاشیـه اینجا کلیک کنید.

behzad نوشته:

چارده روایت

پاسخ: مشکل خاصی روی این کلمات دیده نمـی‌شود.

👆☹

محمد نوشته:

بسیـاری از حافظ شناسان اعتقاد دارند این شعر یـا حداقل دو بیت از این شعر درون مورد امام حسین(ع) است.
رندان تشنـهرا آبی نمـی‌دهد
گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت

در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کان جا
سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت

👆☹

مـهدی نوشته:

آری! عزیزان! بدینسان سر و دست ها بی جرم بی جنایت فقط به منظور ماندن این آیت حق ـ قرآن و «آن» امام زمان ـ بریده شدند و بیـا! تو را بـه خدا! اصل قصه از این حادثه امروز بگیر و بخوان: قرآن را … و بفهم و به کردار شو آن! اگرنـه شعار بنـه کـه مثل اینان نشوی مباد! کـه از زبان حسین پسر علی ـ درود خدا و به فرمان درود ما بر ایشان و ا و پیـامبرمان و شان و شان و نوادگان و تمام پیـامبرانمان ـ بشنوی برایت بخوانند درون پیشگاه خدا: یـا رب! مباد را، مخدوم بی عنایت … رندان تشنـهرا آبی نمـی‌دهد … گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت …! فهمـیدی کـه عزاداری یعنی چه کـه هان؟ بادا بدو بشو تو عزادار آن امام هُمام حسین ابن علی جان!
من کـه نمـی دانم این سایت را چهی یـاانی بنیـان گذارده اند اما سپاسی از نوع بی نظیر آن بر آنان بادا! و اجرتان نزد خدا انبوه! نـه چون کوه بلکه بـه قدر تقدس روح …

👆☹

واقع بین نوشته:

عشقت رسد بـه فریـاد ار خود بـه سان حافظ
قرآن ز بر بخوانی درون چارده روایت
در چه زمان عشق بـه فریـاد تبدیل مـیشود دقت کنید بـه فریـاد نـه بـه آرامش و سر انجام وقتی از عشقی گریزان و نا امـید مـیشوید بر خلاف ایده مذهبییون وقتی چهارده روایت از قرآن را حفظ کردید چه مـی شود کـه عشق بـه فریـاد بدل مـیشود آیـا حافظ درون این برهه از زمان از دین و قرآن گریزان نبوده و در غیر اینصورت مـی توانست بجای عشقت رسد بـه فریـاد از عباراتی همچون آرامش و یـا عبارت انجام یـا منزل و یـا چندین کلمـه مناسب تر کـه حافظ بهتر از ما مـیدانست استفاده مـیکرد

👆☹

محمد نوشته:

عشقت رسد بـه فریـاد یعنی عشق بـه فریـادت مـیرسد نـه اینکه بـه فریـاد تبدیل مـیشود

👆☹

صفا از مولانا صفا نوشته:

درود بـه همـه ی دوستان فرهیخته این غزل شگفت حافظ را ” علیرضا عصار ” خوانده اند درون همان آغاز کارشان بـه گمانم سال های ۱۳۷۸ یـا ۱۳۷۹ درون نوار ؟؟

به هر روی با سپاس از گنجور و دیگر دوستان .

شاد زی و شادی گستر باش
شاد زی ، مـهر ورز ، فراجهانی باش
گر خدا خواهد که تا درودی دیگر بدرود.

👆☹

حوا نوشته:

شعر حافظ اونقدر صیقل خورده کـه هر احوال خودش و چیزی رو کـه دوست دارهمـیبینـه.شاید علت محبوییت شعر حافظ هم همـینـه.
منظور از عشقت رسد بـه فریـاد هم یعنی عشق بـه فریـادت مـیرسه و به کمکت مـیاد.و منظور از ۱۴ روایت هم گویـا ۱۴ معصوم هستند.البته اینو مطمئن نیستم.اگری چیزی مـیدونـه خوشحال مـیشم بـه اطلاعات ما هم اضافه بشـه

👆☹

ابی نوشته:

معنا حتما برآیند ساختار شعر باشد. دانلود آهنگ هندی منت از فیلم دعوت عشق اگر اینطور نباشد هر معنایی را مـی توان بـه هر چیز نسبت داد. اینکهی فکر مـی کند منظور از ۱۴ روایت چهارده معصوم هست در حالی کـه همـه مـی دانم یعنی چه، همان تعویل و تفسیر بدون توجه بـه ساختار شعر است. مـی شود هزار معنای دیگر نیز از این بیت کرد. حتما به شواهد ساختاری شعر اشاره کرد نـه بـه آنچه ما دوست داریم درون دهان حافظ بگذاریم.

👆☹

بی دین نوشته:

دوستان بـه کدام قرینـه درون شعر این همـه تفسیر بند تمبانی ارائه کرده اند. به منظور تشنـه لبی تنـها درون مورد حسین نیست. بلکه تشنـه لبی ضرب المثلی بسیـار معروف درون زبان فارسی است. این دوستان کـه تشنـه لبی را بـه حسین ارجاع داده اند زبان فارسی را نمـی شناسند. نمونـه این از کارکرد تشنـه لبی درون زبان فارسی: نشنـه مـی برهچشمـه تشنـه بر مـی گردونـه. حافظ کـه کاربرد زبان فارسی را بـه اوج خودش رساند اگر مـی دانست هفت قرن بعد آدمـها بی سوادی این تفاسیر آبگوشتی را از شعر او ارائه مـی د اصلا شعر نمـی گفت

👆☹

آرینا نوشته:

سلام
دوستان زیبایی شعر حافظ بـه اینـه کـه هر مطابق دل خودش مـیتونـه از اون یک تعبیری کنـه درون واقع شعر حافظ چند لایـه هست پس چه ایرادی داره کـه عده ای تعبیر تشنـهرو امام حسین بدونن؟

👆☹

arash نوشته:

آفرین بـه آقای بی دین!
واقعاچه تفاسیرمسخره وآبگوشتی! اینکه هر فکرابلهانـه وخلاف عقل ومنطق رو درپس عبارت مجعول”تفسیر” پنـهان کنیم خلاف عقل سلیمـه!اصلا کاربردتفسیر شده مغالطه و القاء افکارپلیدخود بـه مخاطب واونـهم اززبان شاعریـاهرپدیدآورنده ای کـه حضورنداره!
ضمنا آقای شاملومعتقده کـه بیت آخر بجای کلمـه “ار” بایدواژه”ور”باشد.که درینصورت معنی بیت اینگونـه مـیشـه:
حتی اگرقرآن روهم ب۱۴روایت بخوانی،اگرعشق بـه دادت نرسه بـه جایی نمـیرسی یـا این عشقه کـه نـهایتا بـه دادآدم مـیرسه حتی به منظور آنـهاکه آخراعتقاد وتسلط بر مفاهیم الهی هستند.

👆☹

محمود نوشته:

بی دین عزیز شما کـه باسوادی هر جور دوست داری شعرو تفسیر کن بزار ما بی سوادا بـه بهانـه این شعر زیبا هم کـه شده یـاد عاشق تشنـهبیوفتیم مطمئنا حضرت حافظ نارحت نمـیشـه

👆☹

طائر نوشته:

دوست عزیز خانم حوا

منظور از چارده روایت، ۱۴ معصوم نیستند، بلکه حضرت حافظ بـه این اشاره دارند کـه برای قرآن هفت قاری بوده هست که بـه آنان قراء سبعه مـی گفته اند. هر کدام از این قاریـان دو راوی داشته اند. بنا براین، از طریق این چهارده نفر، چگونگی قرائت استادان هفتگانـه بـه ما رسیده است. (فرهنگ فارسی معین). مقصود از قرائت های چهارده گانـه این نیست کـه در همـه جای قرآن اختلاف قرائت هست، چهارده اختلاف نیست. ممکن هست دو یـا سه قرائت مختلف باشد. مثلا درون سوره فاتحه: مالک یوم الدین و ملک یوم الدین، هر دو قرائت هست. (حافظ غنی). موفق باشید

👆☹

حمـید نوشته:

سلام بـه همـه.
حضرت حافظ بـه قول خودش ی “رند” است.و همـیشـه علاوه بر اینکه نگاهی بـه جامعه داره حتما یک موضوعی را هم درون غالب غزلیـات شاهکارش بیـان مـی کنـه.من خودم که تا الان شاید ۲۰ بار غزلیـات حضرت حافظ(علیـه رحمـه) رو خوندم .بعضی وقتا بـه این نکته مـی رسم کـه یک سری از شعرهاش را با نگاهی بـه قران سروده و یـا تفسیر کرده.شعراش خیلی خاصه.من هر چه قدر گشتمـی را پیدا نکردم کـه به این شعر بخوره الا حضرت سید الشـهدا(ع).
دوستان حافظ یک منتقد اجتماع خودشـه ولی تحت تاثیر مذاهب دیگریـه کـه تا اون دورانی کـه به ایران حمله شد قرار داره .به نظرم خوب بـه شعرش دقت کنید اگه این شعر را هر چه قدر بیشتر بخونید بیشتر متوجه مـی شید.
موفق باشید دوستانم.

👆☹

مسعود نوشته:

سلام
خانم مریم عزیز؛
ما همـه از یک نسلیم و همـه آفریده ی یک خدا فرقی نمـی کند با چه زبانی سخن بگویی، یـا از چه رنگی برخوردار باشی، یـا بـه کدام قوم تعلق داشته باشی و…
بی انصافیست کـه از حق چشم پوشید و آنرا بـه خاطر کینـه پنـهان کرد. هر درون هر شکل و شمایلی باشد اگر پاسدار حق باشد قابل ستایش است.
“عشقت رسد بـه فریـاد…” انسان همـیشـه از ابراز عشق درون و راز و رمزهای عمـیق عرفانی عاجز هست اما حضرت حافظ از این مرحله فراتر رفته و عشق را نـه تنـها با عاشقان درمـیان مـیگذارد بلکه بـه های های آنرا فریـاد مـی زند و بی شک بـه این مقام عظیم درون عرفان نخواهی رسید مگر با عشق بـه خدا و علم بـه قرآنش.

👆☹

راحله نوشته:

این یکی از غزلهای مورد علاقه من هست و عاشق بیت آخرش هستم. کـه تنـها عشق و عشق هست که راه گشا و راه حل فریـاد جانسوز عاشق است.نـه قرآن یـا بطور کلی مذهب!!!

👆☹

رند نوشته:

دوستان عزیز همـه مـی دانیم کـه بسیـاری سرو ده های حضرت حافظ اشاره و تلمـیح هست به آیـات قرآن ،مثلا
آسمان بار امانت نتوانست کشید (احزاب /۷۲ ) اما لاجرم حتما پذیرفت کـه تفسیر این اشعار پرمایـه اولا کار هری نیست ، دوما جهت حفظ این آثار ارزشمند حتما از تفاسیر سطحی و شخصی دور بمانیم ، اینکه همـه از یک خداییم سخن زیباییست اما نابجا درون این مقطع ، چه ما از شعر پارسی سخن مـی گوییم ، چه اگر اینگونـه نبود چگونـه ما اشعار شکسپیر یـا گوته را نمـی ستاییم ؟ بنده مطلقا از نقطه نظر فنی و کارشناسی اطمـینان دارم کـه در هیچ جای دیوان حافظ اشارتی صریح بـه داستان عاشورا نشده و این تفاسیر سطحی از دوستان محترم نـه فقط اشتباه هست بلکه شخصی و غیر علمـی هست ، چه آنکه همـه علمای شعر و ادب پارسی متفق القول حضرت حافظ را پرچمدار تفکر و گذر از سطوح لایـه لایـه دین و درک مفاهیم عمـیق آن مـی دانند ، چنانکه بارها و بارها ایشان فقها و زاهدان ظاهر بین عصر خویش را درون اشعارشان بـه باد تمسخر و استهزا گرفته اند ، شاهد این ادعا
زاهد ظاهر پرست از حال ما آگاه نیست
یـا
برو ای زاهد و دعوت مکنم سوی بهشت
یـا
آنانکه خاک را بـه نظر کیمـیا کنند کـه در جواب بـه شعر یکی از فقهای زمان کـه شعری با این مطلع سروده بود : ما خاک را بـه نظر کیمـیا کنیم .
حال قضاوت با شما ، آیـا جایز هست ما با برداشتهای سطحی و شخصی ارج و افتخار این شیر بی یـال و دم را لگد مال کنیم .

👆☹

مریم نوشته:

گنجور جون قربونت برم یـه کاری کن کـه تفسیرهای چرت و پرت بـه عنوان حاشیـه نوشته نشـه کـه آبروی تو و حافظ وهمـه زحمتات برباد مـیره و دیگه سراغت نمـیام و این همـه دعای خیر کـه کردم بعد مـیگیرم .

👆☹

رضا جعفری نوشته:

سلام خنده دار هست که بعضی ها تلاش مـی کنند کـه حافظ را فردی جدا از دین نشان دهند البته خود حافظ بارها خود درون غزلیـاتش بـه آنـه جواب مـی دهد تمام بزرگی حافظ بـه دلیل انس با قران و اهل بیت هست اماانی هستند کـه نمـی توانند این مطلب را درک کنند

👆☹

امـین کیخا نوشته:

با درود . رحمت و بخشش کـه در ذات مبارک اللهی هست و بـه دیگران صادر مـیشود خوبست بـه نزد مومنان اشکار تر باشد که تا انان کـه خویش را نا باورمند مـی دانند .اینگونـه زیبای و گذشت مومنان مایـه کشش مـیشود ومگر این هست که باورداران بـه سوی خداوند مـی خوانند و ناباورمندان دلهاشان پریشان است

👆☹

مـهرداد نوشته:

تا وقتیکه گرفتار استکبار درون هستیم.. و این منیت رو درون خودمون داریم…. پامون بـه زنجیر شیطان گرفتاره.!!!
و اینجاس کـه گرچه حق و حقیقت رو مـیبینیم و مـیدونیم….
ولی باز حرکتی واسه دفاع از اون نداریم……
دقیقاً مثل اهالیـه کوفه کـه همـه مـیدونستن حسین(ع) بر حقه ولی باز بر او شمشیر کشیدن..
چون زنجیر شیطان بـه پاشون ، قلبشون وجانشون بسته بود ……..
مثل حـُر آزاد کنیم این زنجیرها رو از قلبامون…..
تا ببینیم حقیقت آنکه عشق ،زمانی بـه فریـاد تو مـیرسه کـه قرآنی فکر کنی حرف بزنی و عمل کنی….
التماس دعا

👆☹

روزبه نوشته:

سلام
به بی دین ( کـه اسمش هم روشـه!) و مریم مـیگم کـه بهتره دایره ی مطالعات و تحقیقاتتون رو درباره ی ادبیـات و شعر فقط کمـی بیشتر کنند که تا متوجه بشن کـه چقدر بی سواد و نا پختن. راهنمایی مـیکنم بـه تفسیر دکتر الهی قمشـه ای دربارهی این غزل حافظ مراجعه کنن که تا درک کنن کـه منظور حافظ از سرودن این اشعار زیبا خاصه امام حسین علیـه السلام و شـهدای گرانقدر کربلا است.
متاسفم از اینکه هرکسی بـه خود اجازه مـیده با گزافه گویی و اوهامـی کـه در مغز بیمارش هست اینگونـه سخنان رو ایراد کنـه.

👆☹

نگین نوشته:

یکی یـهود و مسلمان نزاع مـی‌د
چنانکه خنده گرفت از حدیث ایشانم
به طیره گفت مسلمان گرین قباله من
درست نیست خدایـا یـهود مـیرانم
یـهود گفت بـه تورات مـی‌خورم سوگند
وگر خلاف کنم چو تو مسلمانم
گر از بسیط زمـین عقل منـهدم گردد
به‌خود گمان نبرد هیچکه نادانم

👆☹

ناشناس نوشته:

چرا توهین مـی کنید؟ چرا نظرات شخصی خود را بـه حافظ مـی چسبانید . بد نیست درون اینجا هم چند شعر از حافظ بگذارم که تا نگریم این افراد با دین کـه انگار سر قفلی بهشت را بـه نام خود مـیدانند چه تفسیری از این اشعار مـی کنند(با توجه زمان حال کـه ازآن سخن مـی برند):
واعظان کاین جلوه درون محراب و منبر مـی‌کنند
چون بـه خلوت مـی‌روند آن کار دیگر مـی‌کنند
یـا درون این شعر کـه حافظ مـی فرماید :
پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت
آفرین بر نظر پاک خطاپوشش باد
——————————————
بد نیست ابتدا کل اشعار یک شاعر را بخوانید بعد یک جمع بندی کلی از عقاید شاعر ید .
نظرتان درباره ی این شعر مولوی چیست؟
http://ganjoor.net/moulavi/masnavi/daftar6/sh23/
بخش های بعد آن را هم بخوانید.

👆☹

محسن مومنی پور نوشته:

عشق فقط یک کلام
حسین علیـه السلام
اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید
آخه بی انصافا مگه مـیشـهی این غزل‘ خصوصا بیت سوم و چهارم رو بخونـه و بی اختیـار یـاد حماسه عاشورا نیفته سعی کنید بـه صدای دلتون گوش کنید
بقیة الله خیر لکم ان کنتم مومنین

👆☹

علی نوشته:

بر دلم هست که درون وصف عاشورای عاشقان خداست ابتدای اشعار ودر وصف حال ما گم گشتگان بدون راهنما وامام هست الباقی ان کـه افتاب خوبان امام زمان (ع )را شایسته است

👆☹

علی رضا فخارنژاد نوشته:

این همـه جنگ و جدل حاصل کوته نظری است
گر نظر پاک کنی صبحه و پیمانـه یکیست

👆☹

محمد نوشته:

ه نظر من حرف اصلی غزل درون بیت چهارم نـهفته هست که گریز زیبایی هست به حادثه کربلا. هم از این جهت کـه یـاران امام حسین را رندان تشنـهنامـیده و هم از آن جهت کـه دلیل آب نبه آنـها عدم وجود ولی شناس معرفی شده است. ولی شناسانانی بودند کـه توسط معاویـه کشته یـا تبعید شدند. این نشان مـی دهد کـه که حافظ هم نگاه دقیقی بـه موضوع عاشورا دارد. حتی اشاره بـه دیدن سرهای بریده کـه بدون جرم و جنایت کشته شده اند نیز اشاره تامـی هست بر اینکه این رندان درون راه عشق بـه خداوند سبحان درون این راه کشته شده اند.

👆☹

فرهاد مـیریـانی نوشته:

دوستان،
حافظ بزرگ هست و پیرامون بزرگان سخن بسیـار. این سایت موهبتی هست تا همـه علاقمندان اطهار نظر کنند. و صد البته چنانچه اطهار نظرها و نقدها همراه ادب باشد هم دل همـه ما شاد مـی شود و هم روح آن بزرگ بزرگوار حافظ مودب. آیـا یک ذره بی ادبی درون حافظ مـی بینیم؟ حافظ یک ادیب با ادب است. آنجا کـه کارش بـه نفرین مـی رسد حداکثر مـی فرماید: با مدعی مگوئید اسرار عشق و مستی که تا بیخبر بمـیرد درون درد خودپرستی. آفرین خدا بر این بنده نازش.
من قصد ندارم و خود را صالح نمـیدانم کـه راجع بـه دینداری و یـا بی دینی افراد عادی اظهار نظر کنم چه رسد بـه بزرگ و بزرگواری چون حافظ. محاسبه دینداری و بی دینی با ما نیست. بـه قول حضرت امام علی ابن ابیطالب درون نامـه بـه مالک اشتر مردم یـا درون دین برادرند یـا درون آفرینش برابر. آیـا ضرورتی دارد درون این سایت بـه برادران و ان عرب بی ادبی شود؟ پیـامبر بزرگ و معضومـین ما عرب هستند. اگر از برخی اعراب شکوه داریم، گناه بقیـه آنـها کـه مانند ما بنده خدایند چیست؟
دوستان، آنـهائی کـه در دینداری حافظ عزیز تردید دارند برداشتشان از بیت زیر را بفرمایند :
هر گنج سعادت کـه خدا داد بـه حافظ
از یمن دعای شب و ورد سحری بود

👆☹

رضا نوشته:

واقعا چرا دوست داریم شعر حافظ را بـه سود سلیقه شخصیمون مصادره کنیم؟ چیزی کـه مسلمـه اینـه کـه حافظ درون هیچ کجای دیوانش نامـی مستقیم از پیشوایـان شیعیـان نبرده اما چیزی کـه آشکار هست اینـه کـه در فرهنگ ایران بعد از اسلام اولین شخصی کـه مربوط بـه تشنـه لبی هست حسین هستش احتمال اینکه حافظ درون اینجا منظورش حسین ابن علی باشد زیـاد هست اما نـه من مسلمان حق دارم آن را صد درون صد بـه حسین مربوط کنم نـه دوستان بی دین وطن پرست حق دارند آن را بی تفاوت با حسین بدانند هری آزاد هست که برداشت خودش را داشته باشد از این شعر اما نـهایت کوته فکریست اگر ما برداشت خود را مفهوم اصلی شعر بدانیم و نظر خود را همان مقصود حافظ بدانیم. این خاصیت حافظ هست که تمام اشعارش دو بعد کاملا متفاوت وحتی متضاد دارد. حتی بزرگترین کارشناسان شعر و ادب پارسی عاجزاند از جدا بعد حقیقی از بعد ظاهری اشعار حافظ

👆☹

amir نوشته:

اگر قران را با ۱۴ روایت از بر بخوانی سرانجام عشق تو را نجات مـی دهد:قران درون برابر عشق شکست خوردست و به دادت نمـی رسد بعد پیرو عشق شو.

👆☹

مجید نوشته:

در بیت آخر حافظ اعتقاد بـه مذهب تشیع و چهارده معصوم علیـهما سلام را اعلام مـی کند
عشقت رسد بـه فریـاد ار خود بـه سان حافظ قرآن ز بر بخوانی درون چارده روایت

👆☹

حمـیدرضا نوشته:

@مجید:
مجید جان دلبندم ، اشتباه مـی‌کنید، چارده روایت ربطی بـه چهارده معصوم ندارد، قرآن با چهارده روایت متفاوت (از لحاظ اِعراب‌گذاری مثل تفاوت نقل «ملک یوم الدین» و «مالک یوم الدین») نقل شده (که معروف‌ترینش همان روایت حفص از عاصم است) کـه حافظ درون اینجا ادعا مـی‌کند قرآن را با هر چهارده روایت از بر بوده.

👆☹

بهروز نوشته:

نظر دوستان عزیز جالبه.اما اگر یک کم خوب دقت کنید بـه بیت آخر، حافظ مـیفرمایند کـه اگر بـه چهارده روایت هم قرآن رو بخونی (که منظورش خوندن سطحی قرآن و به ژرفای اون توجه نکنی) ولی عشق اهل بیت درون شما نباشـه راه بـه جایی نمـیبرید (حتما الان برخی از دوستان مـیگن کی گفته عشق بـه اهل بیت منظورش بوده.شما لطف کنید عشق بـه کی منظورش بوده؟ حتما همسایـه!!!!) یعنی قرآن درون کنار اهل بیت کـه معنا پیدا مـیکنـه و باید هردوشونو با هم داشت که تا گمراه نشد.
در این شعر هم کاملا تمام موارد از جمله قرآن، اهل بیت، برون آمدن کوکب هدایت و … وجود داره
حالا چرا بعضی دوستان مـیخوان مغرضانـه این همـه اشاره مستقیم رو انکار کنند خود دانند.فقط مـیشـه گفت که
هزار چراغ دارد و بیراه مـیرود
بگذار بیفتد و بیند سزای خویش

👆☹

سینا نوشته:

سلام . کلی خندیدم بـه بی سوادیتون . مسلما من کـه سنی هستم و عاشق حسین علیـه سلام تعصب بـه خرج نمـیدم و مـیدونم اینجا حافظ منظورش از رندان تشنـهعاشقان الله هست و منظورش از آب تسکینی بر داغ عشق عاشقان هست . دوستان عزیز چه مسلمان و چه غیر مسلمان عاشق حضرت حسین (سلام و درود خدا بر ایشان باد) هستند اما اینجا یک مکان علمـی ادبی هست و نباید تعصب بـه خرج داد . امـیدوارم قبول بفرمایید عرایضم را

👆☹

ناشناس نوشته:

یک سوال مگه حضرت حافظ شیعه نبوده؟؟؟ اگر درسته بعد این اقای سینا مقصودش چیـه…..

👆☹

امـین کیخا نوشته:

سینا منظورش اینـه کـه بزرگوار باشیم بـه هم مـهر بورزیم و خشک معز نباشیم کـه از سهروردی اورده اند کـه رستم از ان تیر بر چشم اسفندیـار رویین تن زد کـه کوردل بود وتعصب داشت و خوب دیگران را نمـی دید ور نـه ان چوب از درختی بود کـه برای تم و بیماری چشمـی بـه کار مـیرفت و ادمـی کـه به دل نبیند بـه چشم هم کور بـه ،

👆☹

فرهاد مـیریـانی نوشته:

سینای عزیز و برادر مسلمان سنی من،
سواد مرز نمـیشناسد و همـه ما که تا آن بینـهایت فاصله ها داریم. اجازه دهید من بیسواد هم مشارکت کنم و از شما بیـاموزم ولی دیگران را بیسواد خواندن ممکن هست بعد از چندی خود شما را نیز بیـازارد همچنانکه دل دیگران با گفته شما آزرده مـیشود.

👆☹

زینب نوشته:

درود بر همگی
رستش با خوندن حاشیـه هاتون یـاد این بیت مولانا افتادم”هری از ظن خود شد یـار من/از درون من نجست اسرار من”
نمـیدونم چرا ما آدما دوس داریو همـه مفاهیمو با دید ما دریـابن
دنیـا وسیعه….به فراخورش ذهن بشر و بیـاناتشم وسیعه
قطعا همـه با پیش زمـینـه ی ذهنی ای ک دارن بـه این غزل فوق العاده نگاه مـیکنن

👆☹

علیرضا نوشته:

خواجه درون این غزل تضاد و پارادوهایی بی بدیل آفریده هست درود بـه روان پاکش

👆☹

سینا نوشته:

باز هم سلام . اول از همـه تشکر مـیکنم از امـین کیخا کـه منو فهمـید و حتما من هم اونو فهمـیدم . بعد هم مـیخواهم درون جواب نظر جناب آقای فرهاد مـیریـانی این چند مطلب رو عرض کنم کـه اولا قیـاس شما همانند همان قیـاس طوطی و روغن درون داستان مولاناست بحث من این هست که همانطور کـه ایزد پاک بارها اشاره فرموده چیزی را کـه نمـیدانیم ازان سخن نگوییم بعد اگر شما سوادی از ادبیـات ندارید و من سوادی از نجوم ندارم حق ندارم نظر خود را از آن علم بیـان کنم اما حق دارم کـه مطالعه کنم و نظر دیگران را بخوانم درون ضمن من اگر مـیگویم بی سواد یک جبهه گیری هست در مقابل نظر اونـهایی کـه مـیگویند چهارده روایت همان چهارده معصوم هست یـا رندان تشنـهحق پویـان دشت کربلایند و وقتی هم خلاف نظر این افراد سخن بگوییم بـه بی دینی و هزار ماجرای دیگر متهم مـیشویم . من سواد ادبیـاتم درون مقابل این افراد بیشتر هست نـه درون مقابل الله !! حال متوجه شدید کـه شما حتی توان برداشت مطلب رو از نظر بنده نداشتید چه برسد بـه شعر استادم . از گنجور التماس مـیکنم نظر بنده رو بـه نمایش بگذارد چون احساس مـیکنم بسیـار نتیجه بخش خواهد بود درون زمـینـه ی علم بـه خصوص ادبیـات . سینا

👆☹

فرهاد مـیریـانی نوشته:

سینای عزیز،
ازتون متکرم

👆☹

امـین کیخا نوشته:

درود بر فرهاد کـه سینا جان را دریـافت

👆☹

امـین کیخا نوشته:

باید از هم بگذریم و گرنـه از توزش و تعصب مردگانمان نیز از قبر درون مـیاورد

👆☹

امـین کیخا نوشته:

باید از هم بگذریم وگر نـه مردگانمان را هم توزش و تعصب از قبر درون مـی اورد

👆☹

امـین کیخا نوشته:

برای نگهداری وطن بـه سینای عزیز و فرهاد بزرگوار و هری کـه نرمشپذیری داشته باشد سخت نیـازمندیم جانم فدای مردمت از ارس که تا ارونداز خراسان که تا بلوچستان پاک

👆☹

فرهاد مـیریـانی نوشته:

دوستان عزیز،
وقتی توهین جای استدلال را مـی گیرد شاید بهترین چاره تشکر توهین شده از توهین کننده باشد که تا بحث بـه بیراهه نرود.

اینجانب با مشخصات واقعی و کامل طوری کـه دیگران مـیتوانند آدرس و شماره تلفن من را نیز بیـابند درون سایتها حضور دارم و تلاش مـی کنم منصف باشم و احترام سایرین را حفظ کنم اگرچه دوستانی کـه مشخصات ناکامل و حتی مستعار دارند ممکن هست توهین کنند و حتی ناسزا بگویند.
از سیره بزرگان خیلی چیزها مـی شود آموخت مانند نظر حضرت امام صادق (ع) درون برخورد یکی از شاگردانشان با زندیق ناسزاگو.

👆☹

نـــــــور نوشته:

جناب آقای بی دین کـه اعتقاد دارید اشعار حافظ هیچ ربطی بـه اصول مبانی عرفانی ندارد بد نیست به منظور شناختن حافظ یکبار هم کـه شده کتاب عرفان حافظ رو ورق بزنید:|
به نظر من درون این کـه به شعر حافظ حتما از دیده ی عرفانی نگاه کرد کـه شکی نیست اما هرکسی مـیتونـه بـه یـه بعد خاصیش نگاه کند به منظور مثال بیت عشقت رسد بـه فریـاد هم مـیتونـه این باشـه کـه عشق بـه فریـادت مـیرسه هم مـیتونـه این باشـه کـه عشقت بـه اوج و کمال خودش مـیرسه حالا هری و نظر خودش.

👆☹

فلانی نوشته:

بسم الله الرحمن الرحیم
هی آقای بی دین اگر این دو بیت غزل حضرت حافظ درون مورد امام حسین علیـه السلام هست یـا نیست بحثش جدا ست ولی شما درون این متن جوری نوشته اید کـه به امام حسین توهین مـیکنید حیف هست که اسمـی مثل امام حسین بر دهن نجس چون تویی بیـاید جوری درون این متن نوشته ای حسین کـه انگار حسین بچه کوچکی است
آقای بی دین امام حسین علیـه السلام یک شخصیتی جهانی هست که تمام افراد حلالزاده ی دنیـا از دین دار و بی دین اگر تنـها کمـی از زندگی آن شخصیت آگاهی داشته باشند مـهر آنحضرت را از دل بیرون نمـیکنند .
هی آقا طرفداران امام حسین تو را هیچ عددی حساب نمـیکنند و تو درون صحنـه روزگار هیچ هستی .
بگذار موقعی کـه از نام پرنور(حسین) استفاده مـیکنی با ادب باشی

👆☹

امـین کیخا نوشته:

اقای فلانی جان کار من شکار واژه هست فرموده بودید نجس کـه قدری تند بود بـه فارسی نجس مـی شود ریمن و ریمناک را هم داریم کمـی هم ملایم تر هستند

👆☹

امـین کیخا نوشته:

من چشم دارم مومن مـهربان ببینم و گر نـه مؤمنی با درشت گویی باعث رمـیدن دیگران هست البته بی احترامـی بـه امام حسین ع را از پختگی خرد نمـی بینم .

👆☹

گیتی نوشته:

دوستان -کاروان رفت و «ما»در خواب و بیـابان درون پیش. کی روی(م) ره ز کـه پرسی (م) چه کنی (م) چون باشی (م).
تاج شاهی طلبی گوهر ذاتی بنمای. ور خود از تخمـه جمشید و فریدون باشی. -

👆☹

ناشناس نوشته:

عشقت رسد بـه فریـاد…
چه عشق بـه فریـادت برسد یـا اینکه عشق بـه فریـاد تبدیل شود درون هر دو صورت مضمون بدی نیست…
عشق بـه فریـاد تبدیل شود یعنی کوی رسوائی خود را بزنی…کنایـه مـی شود از اینکه همـه بدانند تو عاشقی…

شعر حافظ جز ترجمـه قران و اهل بیت نیست

👆☹

کوروش نوشته:

قابل توجه دوستانی کـه به هر نحو مـیخواهند شاعران بزرگ این سرزمـین را بی دین جلوه دهند ۱/ اسم حافظ شمس الدین بوده و تخلص ایشون حافظ بوده و اونم بـه خاطر حفظ بودن قرآن بـه حافظ تخلص پیدا کرد . ۲/ اشعار شاعران یک مخاطب داشته نـه حافظ بلکه شـهریـار بلکه مولوی و … هم اشعارشون مخاطب داشته . بس کنید حرف های باطلتون رو درباره ی شاعران … حافظ جواب شما رو هم داده : مستی عشق نیست درون سر تو رو کـه تو مست آب انگوری ..

👆☹

حمـید رضا گوهری نوشته:

الحمدلله حق حمده وسلام والصلواة علی خیرخلقه محمد وآله وذریـاته الطیبین والطاهرین . واما بعد…
اپتدا همۀ دوستان را دعوت مـیکند کـه صلواتی برمحمد وآل محمد ختم فرمایند ودرحیرتم کـه این نسلی کـه چنین عقایدی دارد ازکجا پیدا شده .
آخربرادرمن شما هنوزنشنیده ای کـه بگوید بفریـادم رس کـه مـیفرمایی عشق تبدیل بـه فریـاد مـیشود.
داستان این غزل حافظ و۱۴ روایت ازقران و۱۴ معصوم و اصلاً معنی کلمۀ حافظ وسنی وشیعه بودن این وآن وبی دین خواندن آن و این صد ها سال هست که آنقدر درباب آنـها نوشته وتحقیق وتفکرشده کـه دیگرانسان باورش نمـیشود یک نسلی دوباره قصه ای هزاربارگفته شده را ازنوبگوید .
درمرحلۀ بعدی ازهمۀ عزیزان درخواست مـیکنم حکایت پیل [ فیل ] درتاریکی مثنوی مولوی را که تا به آخرآخرآخربخوانند و ازاین مرحله هم بگذرند که
ازنظرگاهست ای مغز وجود
اختلاف مؤمن و گبر و جهود
بگمانم دردفترسوم باشد
حکایت مشـهوریست کـه بیت اول آنرا یـادم هست درکودکی وقتی خواندم ومعنی اش را فهمـیدم ، غش غش خندیدم کـه تا آن موقع نشنیده بودم کـه به جمع هندی ها یـا هندیـان بگوید هنود وحالا کـه بفکرآن روزهای خوب کودکی مـیافتم کـه هرهفته روز جمعه بعد ازنـهارمـی بایستی دوزانو درحضورمرحوم پدرودوستانش مـی نشستم وصد بیت تازه ازمثنوی را کـه درهفته گذشته ازبرکرده بودم مـیخواندم واین واژه هنود هنوزمرا بخنده وامـیدارد .
پیل اندر خانۀ تاریک بود
عرضه را آورده بودندش هنود
یعنی جمعی ازهندیـان یک فیل را آورده بودند [ عرضه کرده بودند ] دریک اطاق تاریک مثلاً فرض کنید دربغداد کـه تا بحالی فیل یـا پیل ندیده بود
مولوی هست دیگرگاهی چیزهایی مـیفرماید کـه هردیگربگوید توی سرش مـیزنند اما چون مولوی گفته نمـیشود کاری کرد . مثال دیگرکه همـین حالا بیـادم آمد بیت اول قصۀ بخواب آمدن معاویـه شیطان راست کـه مـیگوید :
درخبرآمد کـه آن معاویـه
خفته بد دراندر زاویـه
معنی زاویـه را ازیک مـهندس یـا غیرمـهندس معماربپرسید [ ویـا آنـها کـه درخانـه های قدیمـی بزرگ شده اند خود مـیدانند کـه زاویـه چه جای دنج وخلوت ودرتابستان خنک ودرزمستان گرم هست وچه کیفی دارد یک چرت بعد ازظهرهای تابستان درآنجا کـه هنوزنـه کولری درکاربود ونـه ارکاندیشن] . اما ملاحظه کنید وزن وقافیـه معاویـه را با زاویـه کـه با یک من سریشم هم بهم نمـی چسبد والبته بعضی فرموده اند این خود هزل وطنزی هست که بکاربرده .
برگردیم سراغ قصۀ فیل یـا پیل درتاریکی کـه مولوی قصه را اینگونـه آغازمـیکند کـه فیلی را دراطاق تاریکی گذاشته بودند وبه مردمان کـه تا حال فیل ندیده بودند مـیگفتند کـه هرباید با کف دست خود تشخیص بدهد کـه شکل فیل چگونـه است
آن یکی را کف بخرطوم اوفتاد
گفت همچون ناودانست این نـهاد
بعدی دستش را بـه گوش فیل مـیزند ومـیگوید فیل شکل بادبزن هست ودیگری پای فیل را مـیگیرد ومـیگوید این ستونست و:
آن یکی برپشت او بنـهاد دست
گفت این پیل چون تختی بدست
………………
درکف هریک اگرشمعی بدی
اختلاف ازگفتشان بیرون شدی
ازنظرگاهست ای مغز وجود
اختلاف مؤمن و گبر و جهود
ازدید مولوی تفاوتی بین ادیـان زرتشتی ویـهودی واسلام هم وجود ندارد چون همـه ازسوی یک خدای واحد آمده که تا چه رسد بـه شیعه وسنی
دوستان من کـه اینـهمـه نظرات مختلف درخصوص حافظ ودیدگاه های اوداده اند خود را مثال آنان کـه دراطاق تاریکند ودرواقع کورند وهریک فیل را بگونـه ای کـه خود مـیخواهد توصیف مـیکند ، نمـی یـابند ؟!!
پیل اندر خانۀ تاریک بود
عرضه را آورده بودندش هنود
ادامـه دارد …

👆☹

او نوشته:

ببخشید آقای حمـید رضا گوهری گفتید همـه این ها کـه نظر داده اند مانند آن کور ها هستند حالا شما کـه بینایید نظر درست را بگویید

👆☹

حمـید رضا گوهری نوشته:

با سلام وعرض ادب خدمت دوست بزرگواری بنام جناب [ او ] کـه نسبت بـه عرایض این حقیر بـه سوء تفاهم دچار گشته اند عرض مـیکنم کـه این ضعیف تنـها شعر وحکایت مولوی را تبیین ومعنی نموده واز خود نظری ابراز نکرده هست . مولوی درحکایت فیل درتاریکی مـیفرماید
ازنظرگاهست ای مغزوجود
اختلاف مسلم وگبر وجهود
سپس مـیفرماید
درکف هریک اگرشمعی بدی
اختلاف ازگفتشان بیرون شدی
وآنگاه مـیفرماید
حس چشم همچون حس دست هست وبس
نیست کف را بر همـه او دسترس
معنی این ابیـات جزاین نیست کـه حضرت مولوی مابین ادیـان مختلف هم تفاوتی قائل نیست چرا کـه همـه ازسوی یک خدای واحد آمده اند که تا چه رسد بـه شیعه وسنی. درجایی ایشان مـیگوید فرض کنید حضرات بودا وزرتشت وموسی وعیسی کـه سلام خدا برایشان باد گرد سفره ای بنشینند وبا هم سخن بگویند . شما فرض مـیکنید چه واقع خواهد شد . آیـا بـه سر وکول یکدگرمـی پرند وخنجروشمشیربرهم مـیکشند وفحاشی وهتاکی مـیورزند . مولوی معتقد هست اگرچنین شود جزنازونوازش خنده وبوس وکناردرمـیانـه نباشد زیرا اینـها با هم اختلافی ندارند وهمـه جزیک سخن نمـیگویند کـه سخن خداوند سبحان هست وبس .
حال چنینانی دوست عزیزمن ازاین ورطه ها بسیـاردورند وشیعه وسنی خواندن حافظ ومولوی وامثال ایشان ازخردمندی بدور است
دربخش دوم کـه به سوء تفاهم آن عزیز مرتبط هست مولوی مـیگوید حس لامسۀ کف دست هم یکی ازحس های پنجگانۀ ماست مثل حس بینایی وبا هم تفاوتی ندارند وای بسا کـه آن ها کـه من وشما کوران شان مـیگوییم اگرچشم هم داشتند بازهم نمـی دیدند یگانگی فیل را کـه نماد احدیت خدای واحد هست ، همچنان کـه نمـی بینیم . مگرقران نخوانده ای عزیز جان دل من کـه چشم دارند ونمـی بینند . گوش دارند ونمـی شنوند والخ ….
این حکایت مثل همۀ قصه های مولوی به منظور خواب کودکان نیـامده هست وبا این یکی دوکلمۀ حقیرپایـان نمـیگیرد . یکی ازدوستان حقیر [شکوه] نام کـه نام رمانی بسیـارعمـیق وفلسفی را بـه اسم کوری آورد ومرا دراین مخمصه گذاشت وخود برفت .
شما جناب [ او ] ی عزیز ، دوست من ، دوست گرامـی وبسیـارعزیز من بمن بفرمایید جهان پیرامون خود را با چه ابزار ووسایلی مـی شناسید ومثلاً همـین لپ تاپ یـا کامپیوتری کـه مقابل شماست را چگونـه بودنش را درک مـیکنید . مـیگویید خوب معلومست با چشمانم مـی بینمش . برفرض محال وخدای ناکرده اگردرهمـین لحظه بینایی خود را ازدست بدهید چه ؟ خوب معلومست کـه بازبا دست وانگشتانتان لمسش مـیکنید وپی بـه وجودش مـی برید . فرض کنید ناگهان خدای ناکرده آن قسمت ازاعصابی کـه احساس لامسه را بـه مغزشما مـیرسانند هم ناگهان ازکاربیفتد وشما چه با دست وچه پا وچه همۀ اقصی نقاط بدنتان هرچیزی را کـه لمس کنید گویی کـه هوای خالی هست . فکرنمـیکنم لزومـی داشته باشد کـه به سایر حس های پنج گانـه شما هم بپردازیم وجسارت که تا همـین اندازه هم زیـاد هست وجنابعالی متوجه مقصود حقیرشده اید کـه همـه چیزدرذهن شماست وذهن جنابعالی کـه پدیده ای خارق العاده وغیرقابل تعریف هست وپربها ترازآن درجهان هستی نیست ، وجود جهان پیرامون شما را ازجمله وجود ذیجود خودتان را وهم آن فیل مولوی را با پنج حس بـه ذهن شما مـیرساند وازوجودشان مطلع مـیشوید ولازم بـه گفتن نیست کـه اگرپنج حس شما خدای ناکرده ناگهان ازکاربیفتد شما حتی حضورووجود خودتان را هم نمـیتوانید اثبات کنید . مـیترسم دوست مشترک عزیزمان جناب امـین کیخا کـه برزبان فرانسه هم مسلط هست آن جملۀ منسوب بـه دکارت ؟؟ را بفرماید کـه : من فکرمـیکنم بعد هستم ” واگرچنین شود ایشان مجبورخواهند بود کـه تفاوت فکروذهن ومغزرا بیـان فرمایند کـه دراینصورت کارازدست بخواهد شد . سخن زیـادت شد . اگرعمری باقی بود سخن یکی ازاستادان فرزانـه ام را دردانشگاه ادبیـات برایتان درخصوص حافظ بازگو خواهم کرد واما آن استاد بی نظیرقدس سره دستش ازدنیـا کوتاه هست پس نام نتوانم آورد
ایشان خدایش بیـامرزاد روزی فرمود : خانم ها وآقایـان حافظ یعنی آوازه خوان .
ادامـه دارد

👆☹

حمـید رضا گوهری نوشته:

خدایش بیـامرزاد کـه خلاصه ای ازآنچه استاد بزرگوارم درخصوص حافظ روزی درکلاس فرمود قدس سره درزیرمـیاورم :
فرمودذآقا حافظ یعنی آوازه خوان وافزود کـه بیش از۴۰ خانواده را کـه اصلشان بیشترشیرازیست مـیشناسد کـه نام فامـیلشان حافظ هست واغلب با یک پسوند مثل حافظ عقیقی حافظ حافظ…
وادامـه داد کـه اکثراین خانواده ها یـا بزرگی درمـیان خود داشتند ویـا هنوزدارند کـه دستشان درموسیقی هست . یـا سازی مـی نوازند ویـا آهنگ وترانـه ای مـیسازند ویـا آوازی مـیخوانند واغلب هم خوش ونیکو آوایی دارند
استاد ما قدس سره افزود آقا درآن دوران نمـیشد یک مرتبه وبی هوا بزنی زیرآواز . سنگسارت مـید . اینست کـه آنـهایی کـه خدای داده صدایی نیکو داشتند با خواندن قران این مـیل درون را پاسخ مـیدادند وکسی نیزبرایشان ایرادی نـه! وطبیعی هست که هرچه را زیـاد بخوانی ازبرمـی شدی وحافظ شیرازی هم یکی ازباذوق ترین وحتی مـیتوان گفت نابغه ای دراین مـیان بوده هست وهیچ را درحفظ بودن قران ازاوتردیدی نیست .
درخصوص ۱۴ روایت استاد ما قدس سره مـیفرمود آقا درآن دوران دستگاه های موسیقی ایرانی ۷ و۱۲ نبوده کـه ۱۴ دستگاه بوده هست وماخذ متعددی هم دراثبات این مدعا مـیاورد .
مـیفرمود اگردقت کنید واهلش باشید تمام غزل های حافظ براساس یکی ازدستگاه های موسیقی نبشته شده بطوری کـه فلان غزلش را حکماً حتما درفلان دستگاه خواند وگرنـه نمـیشود . استاد ما قدس سره مـیفرمود که تا این اواخرهم چنین بود وآوازه خوانان ما کـه صوتی نیکو داشتند با قراعت قران وادعیـه آغازبخواندن مـید ومحمد رضا شجریـان ازمـهمات ایشان هست که من خود بیـاد دارم ایشان را در۱۸ - ۲۰ سالگی کـه قران مـیخواند آنـهم با نام سیـاوش کـه هوش ازسرانسان مـیربود . القصه این لقب حافظ درگذشته نشان ازآوازخوانی اشخاص بود وهمـه مـیدانیم کـه دردربارشاه شجاع چه غزلسرایی ها کـه حافظ نمـیفرمود . والله اعلم بالصواب وصلواةبرمحمد وآل محمد .

👆☹

حمـید رضا گوهری نوشته:

اوج تخصص ونبوغ درفن بیـان وسخنوری وشعروشاعری :
هرچند بردی آبم روی ازدرت نتابم
آدم دلش مـیخواهد با امـین کیخا هم آوازشده بگوید :
زهی شکر پارسی

👆☹

امـین کیخا نوشته:

استاد من حمـید رضا این شعر ها را حتما همـه ملت ( پاترم) ایران حاشیـه بنگارند . وگر نـه من و شما و اندکی بس نیست ،

👆☹

امـین کیخا نوشته:

فکر مـیکنم بشود ، je pense donc je suis

👆☹

امـین کیخا نوشته:

راستش حمـید رضا جان انچه کـه من بـه سان ( عنوان) مغز مـی بینم درون همانا( درون واقع) دو مخ و پیـاز مغز و و ساختار های. بین ایندو هست و البته درون امتداد ان مازه قرار دارد کـه به عربی نخاع هست . این کار مغز و مازه ولی ذهن یـا یـاد یـا ویر همانا از کارکرد این ساختار مغز، هستی مـیابد ، به منظور روشن شدن بـه رایـانـه ای بیندیشید کـه سخت ابزار ان مثل مغز هستند ولی صفحه ای کـه در حال نمایش هست و حاصل کارکرد دل و قلوه فیزیکی رایـانـه هست ذهن هست که فارسی ان ویر هست . البته با پذیرش کمـی ساده انگاری .

👆☹

امـین کیخا نوشته:

در همانا اشتباه شده حتما بشود همانا

👆☹

امـین کیخا نوشته:

اما فکر از نظر لغتی از فیروک بوده هست که ویروک پیش تر ان هست و فکر فارسی هست ولی فکر روشی درون دریـافت و ارزیـابیدن خود و غیر خود هست که با مـیانجی نماد و نشانـه صورت مـی پذیرد ،
وهم هم کـه فارسی هست از وهمن گرفته شده یعنی فکر خوب اما دگرش معنایی یـافته هست .
فکر همزمان با پذیرش پایداری اشیـاء اغاز مـی شود یعنی که تا یک سن خاص کودک گمان مـی کند هر چه را نمـی بیند نیست ، ولی بعد از ٩ ماهگی دیگر دنبال کلاف کاموا کـه فقط نخی از ان را بـه او داده اند و گلوله ان را از نگاهش دور داشته اند مـی گردد بـه این مـی گویند پایداری اشیـاء ، نخستین کلمـه درست بعد از پذیرش پایداری اشیـاء به منظور کودک معنی پیدا مـی کند . فکر بـه گونـه ای با نماد گرفتن کلمات به منظور اشیـاء اغاز مـی شود.

👆☹

محمد نوشته:

با سلام ببخشید جواب شما طولانی شد ولی خواهش مـیکنم با دقت بخوانید:
آقای حمـید رضا گوهری شما با استادتان خیلی سعی دارید حافظ را جدا از دین معرفی کنید
۱-حافظ نـه تنـها درون این بیت بلکه درون ابیـاتی دیگر نیز صریحا اشاره بـه قرآن مـیکند مثلا
حاظا درون کنج فقر و شام خلوت های تار
تا بوددرست دعا و ذکر قرآن غم مخور
اگر فقط ظاهری مـی خواند بعد چرا آنقر بـه آن ایمان داشت کـه مـی گفت درون تاریکی این گیتی غدار و یـا اگر درون کنج فقر گرفتار شدی باز قرآن کمکت مـیکند
صبح خیزی و سلامت طلبی چون حافظ
هر چه کردم همـه از دولت قرآن کردم
اگر فقط ظاهری وبرای پاسخ بـه امـیال درونی مـی خواند بعد چگونـه مـی گوید هر کار و دولتی کـه به دست آوردم همـه از دولت و دستگاه قرآن بود
۲-چگونـه آواز خوانی حکم سنگسار داشت کـه در دین ما فقط آهنگ هایی کـه به صورت غِنا باشند حرام هستند درون حالتی کـه دستگاه های موسیقی ایرانی چون همایون و…اصلا غنا نیستند
وضمنا از صدر اسلام که تا کنون فقط احکامـی چون قتل ارتداد تجاوز بـه عنف نعوذ بالله زنا با زن شوهر دار و…مشمول حکم قصاص مـی شده اند ودر هیچ کتاب فقه اهل تشیع یـا اهل سنت به منظور آهنگ قصاص درون نظر نگرفته شده است
والبته درون دوره ی حاضر ما کـه زنا بـه عنف حکم اعدام دارد مـیشود یکی از زنا درون اشعارش بگوید منظورم این هست که اگر حکم قصاص داشته چگونـه حافظ درون اشعار خود از آهنگ و آلات موسیقی استفاده کرده مثلا مـی گوید
سحر گاهان کـه مخمور شبانـه
گرفتم باده با چنگ وچغانـه
آیـا درون دوره ی امروز مـی شود یک نفر بـه نزد قاضی برود وچهار بار بـه گوید با زن شوهر دار نعوذ بالله زنا کرده ام واو را قصاص نکند
شاید بگویید چون حافظ عضو فرقه ی ملامتیـه بوده آری !!
ولی فرض بگیرم حرف شما درست هست و آواز حکم قصاص داشته ولی درون این صورت حافظ درون اشعار ملامتی حتما فقط از کلماتی چون بوسه ی ان و و مـی انگوری صحبت مـیکرد
نا آهنگی کـه حکم قصاص دارد حال کـه حافظ هم درون دربار شاه شجاع کـه یک حاکم اسلامـی بوده(((البته تاریخ دقیقی از ایشان درون دسترس نیست ولی درون ظاهر مسلمان بوده اند وشعر مشرب)))
رفت و آمد داشته
خدائیش شما چند بار قرآن را از رو بخوانی مـی توانی آن را درون کودکی حفظ کنی حال کـه مـیگویند حاف درون کودکی حافظ قرآن بوده است
با تقدیم احترام خدمت شما دوست عزیز

👆☹

سینا نوشته:

سلام بـه همـه . حمـیدرضا گوهری من هم بـه نوبت خود مراتب تاسف خود را تقدیم بـه استاد جناب عالی مـیکنم و از شما هم خواهش مـیکنم از بـه جلو کشیدن همچنین بحث هایی کـه به شدت با تعصب مردمـی کـه مـیبینند و مـیفهمند روبه رو مـیشود بپرهیزید . شما با تمجید از استاد دانشگاهتون مـهر ناییدی بر حرفای ایشون زدید . درضمن بحث ما درون اینجا درون مورد نکاتی هست درون پیرامون شعر استادم . ممنونم ازانی کـه متنم رو خوندند و همچنین از نویسنده ی متن قبل جناب آقای محمد نیز تشکر مـیکنم ..

👆☹

سیـاوش نوشته:

برداشت خود من از این شعر اشاره حضرت حافظ بـه ارزش های مذهب تشیع البته درون لفافه هست.چون درون دوران قبل از صفویـه عموم ایرانیـان مانند اکثر مسلمانان اهل تسنن بوده اند البته بـه دلایل حکومتی اما معصومـین و تشیع درون ایرانیـان همان زمان هم بسیـار عزیز بوده کـه حضرت حافظ هم دقیقا درون اعتراض نـهفته بـه خلفای سنی آن زمان این غزل را سروده. بـه وضوح مـیبینید کـه : … گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت…(اشاره بـه دقت بـه نکته های غزل)…رندان تشنـهرا آبی نمـیدهد …(اشاره بـه واقعه ی کربلا) … گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت..(اشاره بـه عقب نشینی شیعیـان ایران بـه دلیل ترس از خلفای عرب)…سر ها بریده بینی بی جرم و بی جنایت … (باز هم اشاره بـه عاشورا)…جانا روان نباشد خون ریز را حمایت…(انتقاد از خدمتگزاران دستگاه حکومتی خلفا)…از گوشـه ای برون آی ای کوکب هدایت…(آرزو به منظور ظهور امام زمان درون شب سیـاه عصر خود)…قرآن ز بر بخوانی درون چارده روایت…(اشاره بـه عدد ۱۴ و معصومـین)

👆☹

حسن نوشته:

برای درک درست حافظ حتما بدونیم کـه حافظ درون چه دوران زندگی مـیکرده و اشعارش مربوط بـه چه دورانی از زندگی اش است.
حافظ همزمان با حضرت آقای شاه نعمت الله ولی از اقطاب سلسله رضوی نعمت اللهی هست که این سلسه بـه نام ایشان نام گذاری شده و خوشبختانـه دیوان اشعار ایشان درون همـین وبسایت موجود هست و مشـهور هست که حافظ غزل :
آنان کـه خاک را بـه نظر کیمـیا کنند ،
آیـا بود کـه گوشـه چشمـی بـه ما کنند. (غزل ۱۹۶)
را درون مقام طلب و به عنوان تمنایی از حضرت آقای شاه نعمت الله ولی مـیگوید .
حضرت آقای شاه نعمت الله ولی فرموده اند:
ما خاک راه را بـه نظر کیمـیا کنیم
صد درد دل بـه گوشـهٔ چشمـی دوا کنیم(غزل ۱۲۱۱)
حافظ درون ۳ مرحله شعر سروده:
قبل از آشنایی با ایشان ( غزلیـاتی کـه چندان بار معنایی ندارند)
در زمان آشنایی و طلب (مثل غزل ۱۹۶)
پس از تشرف بـه فقر و در زمان سیر و سلوک عارفانـه مثل همـین غزل کـه این قدر زیـاد درون این وب سایت موردش بحث شده.
اگری مشتاق هست که بیشتر بداند حتما یـه کمـی بیشتر درون مورد حضرت آقای شاه نعمت الله ولی واقطاب و مشایخ قبل و بعد از ایشان تحقیق کند.تا هم ببیند مبدا این سلسله کجاست و هم اینکه قطب این سلسله درون حال حاضر کیست؟
البته بـه دلیل مخالفت حاکمـیت جمـهوری اسلامـی با ایشان و پیروان ایشان شما با یـه عالمـه ینگ برخورد مـی کنید ویک عالمـه کذب درون وبسایتهای حکومتی مـی بینید.

👆☹

شمس الحق نوشته:

بسیـار مایلمـی را کـه این جمله فرمود که
ما خاک را بـه نظر کیمـیا کنیم ملاقات مـیکردم . درآنصورت بـه ایشان عرض مـیکردم کـه پس چگونـه هست که این نمـیکنید .
این کـه دست ندهد اما مایلم بـه یـاانی کـه به چنین فرمایشات دل بسته اند و باور و اعتقاد دارند عرض کنم کـه اخوی شما خود مـیدانی چه مـیفرمایی . آنکه قادر بـه چنین معجزه ایست اگرآن مـیکرد کـه مـیفرمود هرگزفکرکرده اید کـه با این توانایی اش چه ها مـیتوانست د . او قادر بود تاریخ جهان را تغییر دهد . اما لابد این نکرد کـه به مصلحت نبود . ازاین سخن کـه به مصلحت نیست مضحک تر سخنی درعالم نباشد .

👆☹

افسانـه نوشته:

سلام من بار اول کـه با شما صحبت مـیکنم فقط خاستم بگم خیلی خوشحالم کـه خوانندهای ماشعرهای حافظ را مـی خونند

👆☹

شـهرزاد نوشته:

به عمرم این همـه آدم بی سواد یک جا ندیده بودم، با کمال احترام نظرهای همتون از سر بی سوادیِ محضه!

👆☹

شمس الحق نوشته:

گاهی روزبه و گاه سینا و گه عشرت و امروز هم شـهرزاد باسواد !! دکتر کیخا تو پزشکی و کار با بیماران درون تخصص توست ، حقیر حوصله ندارم .

👆☹

امـین کیخا نوشته:

شمس الحق جانم من برایت یک لغت سخت دارم حوصله همان چینـه دان هست و چینـه دان را درون لغت فرس اسدی ژاغر نوشته هست اسدی توسی . شـهرزاد هم تنـها عصبی شده هست چون واقعا نوشته های بالا پکر کننده هستند البته نباید همـه را با هم بی سواد مـی خواند اما خودت هم مـی دانی کـه تنگ نظری درون نوشته های بالا بسیـار هست .

👆☹

شمس الحق نوشته:

بسیـار خوب دکتر حقیر چینـه دان ندارم و تو نیک مـیدانی کـه چینـه دان من از چه چیز لبریز هست . از دست اینان کـه با یک فوق لیسانس ادبیـات درون دست بـه محضر بزرگتر مـیایند و گستاخی و بی ادبی پیشـه مـیکنند .

👆☹

واقع خوان نوشته:

همانگونـه کـه محمدخلاصه گفت آقای واقع بین حداقل توانایی خواندن شعر یـامتن ادبی کلاسیک ایران را هم فاقد هست که درون یـابد “عشقت رسد بـه فریـاد” یعنی عشق بـه فریـادت رسد نـه اینکه عشقت بـه فریـاد اید و مثلا صدا دهد و داد و فریـاد کند.. نمونـه ساده کاربرد :خداوندا بـه فریـاد دلم رس….کاش قبل از نظر بیشتر بخوانیم

👆☹

شمس الحق نوشته:

محض تنویر افکار جناب ناشناس و سایرانی کـه مثل ایشان فکر مـی کنند کـه آن لینک حاوی حکایت مثنوی را آورده لازمست عرض کنم کـه مولوی درون این حکایت اشتباهی عظیم مرتکب شده هست و درون ادامـه این چنین مـی فرماید کـه :
کوش کران آن حکایت را شنید چشم کوران آن خسارت را بدیذ
خفته بودستید که تا اکنون شما کـه کنون جامـه دریدیت از عزا
پس عزا بر خود کنید ای مردگان کـه چه بد مرگیست این خواب گران
بر دل و دین خرابت گریـه کن کـه نمـی بیند جز این خاک کهن
اپتدا به منظور آنان کـه از موضوع حکایت بی خبرند مختصراً عرض مـیکنم کـه شاعری سنی و مدیحه سرا بر حسب اتفاق روز عاشورا گذرش بـه شـهر شیعه نشین حلب درون انطاکیـه یـا سوریـه امروز مـیافتد و همگان از مرد و زن و پیر و جوان عزادار و سیـاه پوش مـی بیند و پس از جدل لفظی با شیعیـان مولوی سخن بالا را از زبان آن شاعر اهل سنت بـه شیعیـان مـیگوید کـه به او گفته اند مگر تو نمـیدانی عاشورا چیست و هزار و اندی سال قبل چنین واقعه ای رخ داده هست و ما عزاداریم و شاعر سنی درون جواب مـیگوید کـه اگر هزار و اندی سال قبل آن واقع شده بعد در طول این مدت دراز شما خواب بوده اید بعد عزا برخود کنید ای مردگان والخ …
چنانکه عرض کردم این خطای بزرگیست از برایی چون مولوی کـه نداند شیعیـان همۀ آن هزار و اندی سال را روز عاشورا بـه عزاداری پرداخته اند و هنوز هم مـیکنند و تا آخر هم خواهند کرد و در خواب نبوده اند و این را یقیناً مولوی مـیدانسته و صرفاً بـه مغالطه ای خطرناک دست یـازیده هست .
این البته تنـها مرتبت نیست کـه چنین مـیکند و در حکایت حملۀ محمد خوارزمشاه بـه شـهر سبزوار کـه از قدیم بـه شیعه نشینی و شیعه گری شـهره بوده نیز اینگونـه مـیگوید کـه :
شد محمد آلپ الغ خوارزمشاه درون قتال سبزوار پر پناه
از ایشان و از اهالی شـهر و از بزرگانشان مـی خواهد کـه یک نفر را کـه اسمش ابوبکر باشد به منظور او بیـاورند و به او بنمایـانند وگرنـه :
بدرومتان همچو کشت ای قوم دون که تا نیـا ابوبکری برون
مثل کشت دروتان مـیکنم و مولوی علناً بـه شیعیـان توهین کرده و ایشان را قوم دون و پست مـی خواند . القصه هر چه بزرگان شـهر مـی کوشند که تا او را منصرف سازند بی فایده هست :
بس جوال زر کشیدندش براه کز چنین شـهری تو بوبکری مخواه
کی بود بوبکر اندر سبزوار یـا کلوخ خشک اندر جویبار
و درون پایـان یک ابوبکر نامـی کـه در حال موت بود و در خرابه ای خفته بود مـی یـابند و او را بنزد خوارزمشاه مـی کشانند آنـهم درون تابوت و خلاص مـی شوند .
تختۀ مرده کشان افراشتند آن ابوبکر مرا برداشتند
و درون آخر داستان هم نتیجه گیری مولوی کـه :
سبزوارست این جهان و مرد حق اندر اینجا ضایعست و ممتحق
هست خوارمشاه یزدان جلیل دل همـی خواهد از این قوم رزیل
ملاحظه مـی فرمایید کـه از نظرگاه مولوی اهل سنت برحق اند و شیعه قومـی رزل و پست کـه دل و دینش خراب هست و لایق القابی مثل قرمطی و … از دین برگشته و معلومست کـه این قصه را نیز از خود ساخته کـه چنین بگوید و حقیر هرچه تاریخ را جستجو و مرور کردم هرگز از چنان حمله ای بـه سبزوار توسط محمد خوارزمشاه چیزی و خبری نیـافته ام .
در هر حال این مختصر عرض کردم که تا جناب ناشناس و همفکران ایشان بدانند اولاً هر آنچه مولوی مـی فرماید وحی نازل نیست و حقیر اگر چه حافظ شناس و حافظ دان نیست اما بـه دقایق افکار و عقاید مولوی بـه نیکویی آشناست و ثانیـاً این دوستان عزیز را دعوت مـیکنم کـه نـه از سر تعصب و تنگ نظری بـه تحقیق و تفحص درون آنچه پیشینیـان و پدران خردمند و هوشمند ایرانی ما درون باب انتخاب مذهب شیعه کرده اند بپردازند و بقول مولوی دانـه را از کاه جدا کنند .

👆☹

شمس الحق نوشته:

اصلاحیـه
در کامنت ۸۲ و در توضیح حکایت مثنوی آمده هزار و اندی سال پیش کـه به چندین قرن پیش تصحیح مـیگردد .

👆☹

شمس الحق نوشته:

کار بـه هتاکی و فحش و مادر کشید !! حضرت حسین کـه سلام خدا بر او باد پیشوا و امام معصوم هست و دهان مبارکش آلوده نمـی فرماید . این کار مختص بیمارانی چون توست پسرم و چه نیکو خود را شناساندی . مولوی درون آن دو داستان بـه شیعه و مذهب شیعه بد گفته هست و حقیر آنرا به منظور چون تویی باز نمودم کـه کار و تخصّصم این هست .

👆☹

اکبر نوشته:

با سلام
وخسته نباشید بـه همـه فعالان عرصه فرهنگ
بخصوص اقای شمس حق
از راهمایی شما ممنونم درون ضمن یکی دیگه از دوستان غزل
بلبلی برگ گلی خوش رنگ درمنقار داشت رو هم
به نوعی مرتبط با واقعه عاشورا مـیدونست

👆☹

سروش نوشته:

شکرشوند همـه طوطیـان هند

زین قند پارسی کـه به بنگاله مـی‌رود
یـا

شعر حافظ همـه بیت الغزل معرفت است

آفرین بر نفس دلکش و لطف سخنش

و درون آخر

بلبل از فیض گل آموخت سخن ورنـه نبود

این همـه قول و غزل تعبیـه درون منقارش

اى کـه از کوچه ء معشوقه ما مى گذرى

بر حذر باش کـه سر مى شکند دیوارش

آن سفر کرده کـه صد قافله دل همره اوست

هر کجا هست خدایـا بـه سلامت دارش

👆☹

دکتر ترابی نوشته:

تا آنجا کـه مـیدانیم تنـها خواجه‌ی شیراز هست که قرآن را باچهارده روایت مـی خوانده است، ازین رو عشق که تا روزگار اوبه فریـادی دیگر جز خوداو نرسیده بوده هست و ازآنجا کـه ازبر خواندن قرآن آنـهم بـه چهارده روایت اگر ناممکن نباشد بسیـار دشوار هست ، امـیدی بـه رستگاری عاشقان نیست. بـه قول امروزی ها علافند، ول معطلند!!
از شوخی گذشته بیت تخلص با توجه بـه حال و هوای باقی غزل نمـی تواند جز این باشد:

عشقت رسد بـه فریـاد، ور خود بسان حافظ……
از شاعری کـه شعرش همـه ستایش عشق هست انتظار ی دیگر دارید؟

👆☹

امـین نوشته:

ملت! بعضیـا دوست دارن هرچی کـه مـیشنون و مـیخونن و مـیبینن رو ربط بدن بـه اونچه کـه دلشون مـیخواد! بذارین خوش باشن با خودشون و فکر کنن منظور حضرت حافظ یـه واقعه تاریخی (عاشورا) بوده و بس! اینـها حافظ رو درون حد یک روزنامـه دیواری مدرسه مـی بینن دیگه! چرا بحث مـی کنین باهاشون! اونـهم وقتی کـه هرکی غیر خودشون فکرمـیکنـه رو دیوانـه مـی خوانند!!

👆☹

علیرضا محجوبیـان لنگرودی نوشته:

باسلام- شعرحافظ ظرفیت های ناشناخته ای دارد کـه پس از قرنـها بـه شارحین این امکان را مـی دهد کـه از زوایـای متفاوتی او را ببینند درون کمتر شاعری مـی توان این ظرفیت را سراغ گرفت. این غزل حافظ انطباق عجیبی با واقعه ی عاشورا دارد درست هست که حافظ بنا بـه اقتضائات روزگارخویش نمـی توانسته هست از این واقعه ی عظیم براحتی سخن بگوید ولی از سویی عاشورا نیزحادثه ای نیست کـه حافظ براحتی ازآن عبور کند ابیـات این غزل قرائن نیرومندی درون توصیف عاشورا دارد کـه واقعا محتاج بازخوانی مجدد هست این کـه تنـها نکته دانان عشق این سخن را مـی فهمندی بـه اولیـای الهی آبی نمـی رساند سرهایی کـه بی جرم و جنایت بریده شده اند بیـابانی کـه پایـانی به منظور آن متصور نیست ودر هرمنزل گویی صدهزار توقفگاه دارد ونیز درون نـهایت عشق هست که بـه فریـاد آدمـیان مـی رسد آیـا عشق نمادی از امام نیست؟ آیـا او آفتاب خوبانی نیست کـه حافظ از او مـی خواهد لحظه ای درون سایـه عنایتش قرار گیرد؟ و حتی بیـان این رسالت شاعر کـه روا نیست انسان از خونریزان تاریخ حمایت کند مختصاتی نیستند کـه به راحتی بتوان ازآنـها گذشت یـاحسین

👆☹

ناشناس نوشته:

یـا لطیف

دوستان گرامـی

اول:

اگر “بی دین” هستید (که نمـی توان بود مگر مرده باشیم - “دین” بـه معنای شیوه و آئین زندگی هست و که تا زمان مرگ گریزی نیست از اینکه گونـه ای از “دین” را اختیـار کنیم - آخرین آیـه از سوره کافرون مـی فرماید: لکم دینکم و لی دین - شاید این دوستمان خواسته بگوید بـه خدای یگانـه باور ندارد) و یـا اگر یکتاپرست؛ اگر خدای یگانـه را بـه روایت تورات شناخته اید و یـا بـه نقل از انجیل؛ اگر پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک جناب زرتشت سرلوحه زندگی شماست و یـا اگر الگوی زندگیتان اوست کـه فرمود “انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق”؛ اگر خود را اهل سنت مـی دانید و یـا پیرو اهل بیت عصمت و طهارت؛ و در دیوان لسان الغیب بـه دنبال گم گشته ای مـی گردید، بد نیست از این ابیـات آغاز کنیم:

چون طهارت نبود کعبه و بتخانـه یکیست
نبود خیر درون آن خانـه کـه عصمت نبود
حافظا علم و ادب ورز کـه در مجلس شاه
هر کـه را نیست ادب لایق صحبت نبود

دنباله دارد …..

شاد و سربلند باشید
م. طاهر

👆☹

ناشناس نوشته:

یـا لطیف

دوستان گرامـی

دوم:

جالینوس ابلهی را دید دست درون گریبان دانشمندی زده و بی حرمتی همـی‌کرد. گفت اگر این نادان نبودی کار وی با نادانان بدین جا نرسیدی.

اگر نادان بـه وحشت سخت گوید
خردمندش بـه نرمـی‌دل بجوید
دو صاحبدل نگهدارند مویى
همـیدون سرکشی و آزرم جویی
یکی را زشت خویی داد دشنام
تحمل کرد و گفت ای خوب فرجام
بتر زانم کـه خواهى گفتن آنی
که دانم عیب من چون من ندانى

”شیخ سعدی“

دنباله دارد …..

شاد و سربلند باشید
م. طاهر

👆☹

فربد نوشته:

برداشت من از بیت آخر «عشقت رسد بـه فریـاد ار خود بـه سان حافظ / قرآن ز بر بخوانی درون چارده روایت» این هست که اگر حتی قرآن را با تمام روایت‌ها و برداشت‌هایش از حفظ باشی و مستغرق درون علوم دینی، باز هم فقط عشق چاره‌سازخواهد بود و اوست کـه به فریـاد تو مـی‌رسد. البته هر آزاد هست که از اشعار چندلایـه حافظ هر طور کـه مـی‌خواهد برداشت کند اما اینکه با خواندن این ۱۴ روایت عاشق مـی‌شوی کـه شاید عمومـیت هم داشته باشد بـه نظرم تفسیر بـه رای است. اغلب ابیـات این غزل هم موید همـین نظر هست و سراسر پر از شک و تردید و پرسشگری هست و با یقین کـه از اصول مسلم دینداری هست چندان همسو نیست.

👆☹

فرهاد نوشته:

به به! چه شـهر شامـی هست اینجا … دستمریزاد حافظ، چه کرده ای با این غزلت کـه دوستداران چاکت با کلام خود بـه جان یکدیگر افتاده اند!
حاشیـه نوبسان بایستی بسیـار شجاع باشد کـه بخواهد اینجا حاشیـه ای بگذارند، چون بـه گفته برخی درون زمره بیسوادان قرار مـیگیرد اگر اجازه بفرمایید، من هم بیسوادی خود را بـه رخ بکشم.
نخست خدمت حسن آقا عرض کنم، کمال کم لطفی هست که زیبایی شعر حافظ را درون اثر درک حضور شاه نعمت الله بدانید! حافظ آن دو سه بیت معروف را درون تمسخر غزل پر مدعای شاه نعمت الله سرود کـه گفته بود ما خاک راه را بـه نظر کیمـیا کنیم، صد درد دل بـه گوشـه چشمـی دوا کنیم … و حافظ او را طبیب مدعی خواند: دردم نـهفته بـه ز طبیبان مدعی! درون هر صورت اگر دیوان شاه را مطالعه بفرمایید، خواهید مطالب عمده اش یـا درون باره ادعای کرامات فوق العاده خود شاه نعمت الله است، یـا درخواست از مردم بـه گرویدن بـه ایشان، یـا درون ستایش پیـامبر و اهل بیت. و شعر حافظ هیچگونـه سنخیتی با سروده های ایشان ندارد و بنابراین حافظ نمـیتوانسته از مریدان ایشان باشد. حافظ تنـها درون یک مورد خودستایی مـیکند و انـهم درون نظم است، و الحق کـه به تمام و کمال شایسته این خود ستایی است، کـه از خداوندان سخن است!
اگر بحث کرامات هم باشد، کرامت واقعی را حافظ دارد، کـه بی هیچ ادعایی، شـهرتش جهانی ست و قرنـها بعد از مرگش شعرش تازه و زنده و الهام بخش است.

👆☹

فرهاد نوشته:

برای دوستانی کـه مـیخواهند دربارهٔ ریشـه‌ این غزل زیبای حافظ بیشتر تحقیق کنند، توصیـه مـی‌کنم این غزل عطار را بخوانند کـه مضامـین و قافیـها و وزنش بـه شکل عجیبی‌ مشابه غزل حافظ است. بعید نیست حافظ تحت تاثیر عطار این غزل را گفت باشد:

ای پرتو وجودت درون عقل بی نـهایت
هستی کاملت را نـه ابتدا نـه غایت
هستی هر دو عالم درون هستی تو گمشد
ای هستی تو کامل باری زهی ولایت
ای صد هزار تشنـه، لب‌خشک و جان پرآتش
افتاده پست گشته موقوف یک عنایت
غیر تو درون حقیقت یک ذره مـی‌نبینم
ای غیر تو خیـالی کرده ز تو سرایت
چندان کـه سالکانت ره بیش پیش بردند
ره پیش بیش دیدند بودند درون بدایت
چون این ره عجایب بس بی نـهایت افتاد
آخر کـه یـابد آخر این راه را نـهایت
عطار درون دل و جان اسرار دارد از تو
چون مستمع نیـابد بعد چون کند روایت

http://ganjoor.net/attar/divana/ghazal-attar/sh145/

👆☹

سعید نوشته:

چه جالب! اساتید بـه این نتیجه رسیدن کـه مایـه ی فخر ایران، صاحب شاداب ترین و دل انگیزترین غزلیـات زبان فارسی، یکی از بزرگترین شعرا و متفکرین تاریخ کشورمون و یکی از بنام ترین عرفای تاریخ ایران، مطرب بودن!
خدایتان شافای داهاد.

👆☹

نوید نوشته:

بیت اول مصرع دوم
گر نکته دان عشقی خوش بشنو این حکایت

👆☹

بهنام نوشته:

چشمت بـه غمزه ما را خون خورد و مـی‌پسندی**جانا روا نباشد خون ریز را حمایت/
تا اونجا کـه من مـیدونم تو واقعه کربلا امام حسین بیشتر خون ریخت .
متا سفانـه ما کاری کردیم که تا خدا رو درون پستو خانـه نـهان کنیم .
بنده خدا رو ( امام علی امام حسین و … ) بیشتر از خود خدا مـی پرستیم.
ایشالا خدا همـه ما رو بـه راه راست هدایت کنـه.
ضمنا شمایی کـه خیلی ادعای دین داریتون مـیشـه لطفا حد اقل یک بار قران فارسیشو بخونید بفهمـید بـه چی اعتقاد دارید.

👆☹

شاهرخ نوشته:

حضرت حافظ درون روزگار کودکی ناشی از جبر اجتماع حافظ قرآن مـی شود اما بعد ها بـه مسلمانی خود شک کرده و هر آنچیز بـه جز آفریدگار را منکر مـی شود.

👆☹

شاهرخ نوشته:

حضرت حافظ درون روزگار کودکی ناشی از جبر اجتماع و باور های غلط زمان خود حافظ قرآن مـی شود اما بعد ها بـه مسلمانی خود شک کرده و هر آنچیز بـه جز وجود آفریدگار مطلق را منکر مـی شود.
این خط فکری را مـی توان درون بسیـاری از ابیـات ایشان مشاهده نمود:

از هر طرف کـه رفتم جز وحشتم نیفزود
زنـهار از این بیـابان و این راه بی نـهایت

از این بیت مـی توان فهمـید کـه حافظ راه را گم کرده است. اگر حافظ مسلمان بوده، حافظ قرآن بوده و اسلام رو کامل ترین دین خدا مـی پنداشته بعد چطور ممکن هست که راه را گم کند حال آنکه مسلمانان بر این باورند کـه قرآن چراغ راه هدایت هست وی کـه قرآن را داره بعد همـه چیز رو داره

در جایی دیگر داریم که:
در این شب سیـاهم گم گشت راه مقصود
از گوشـه ای برون آ ای کوکب هدایت

منظور این هست که این دنیـا به منظور من مثل یک شب سیـاه هست که راه مقصود یعنی راه رسیدن بـه حق رو گم کرده ام.

در نـهایت حضرت خیـال همـه ی بچه حزب اللهی ها و ملاهایی کـه تلاش دارند حافظ رو از خودشون بدونند مـی گه که:
عشقت رسد بـه فریـاد ار خود بـه سان حافظ
قرآن ز بر بخوانی درون چهارده روایت

به این معنی کـه حتی اگر مثل من قرآن را درون چهارده روایت بخوانی چندان نتیجه ای برایت نخواهد داشت و مطلب بـه درد بخوری نمـی توانی از قرآن استخراج کنی. این عشق (وجود حق تعالی) هست که بـه فریـادت مـی رسد.

👆☹

مـهرداد نوشته:

هییییییییی…!!!!
خواجه حافظ جان ، مـیبینی بعضیـا چی گفتن اینجا؟!؟!
هنوزم کـه هنوزه ؛ ولی شناسان نیستند درون این ولایت…..

السلام علیک یـا اباعبداله الحسین(ع)

👆☹

هادی نوشته:

اینکه بیت سوم و چهارم ممکنـه درباب امام حسین و شـهدای کربلا باشـه قرینـه هایی درون شعر دارد مانند رندان تشنـه لب، ولی شناس “اشاره بـه ولایت امام حسین” ، سرهای بریده بدون اینکه جرمـی کرده باشند. البته درون بیت اول هم ذکر مـیشود کـه داستان عشق هست و درون حدیحث قدسی داریم کـه حرکه عاشم بشود او را مـی کشم .حتی شـهریـار هم بـه این حدیث درون شعری اشاره کرده کـه ب”به کدام ملت هست این بـه کدام مذهب هست این
که کشند عاشقی را کـه تو عاشقم چرایـــی”
ضمنا اونـهایی کـه مـیگن درون مورد امام حسین نیست هیچ دلیلی ندارن و البته ما هم مـییگیم بـه احتمال خیلی زیـادبا توجه بـه قراین درون مورد امام ح

👆☹

محمد نوشته:

با سلام خدمت همـه دوستان عزیز این همـه بحث و جدل سر منظور حافظ از این شعر و این همـه تهمت و قضاوت بی فایده هست چه اینکه حضرت حافظ مـیگه ندیم و مطرب وساقی همـه اوست خیـال آب و گل درون ره بهانـه لطفا اشعر حافظ رو تفسیر بـه رای نکنیم و سعی درون به حق جلوه خودمون و تخطئهانی کـه مثل ما فکر نمـی کنند نباشیم

👆☹

ناشناس نوشته:

چه راحت مـی بریم و مـیدوزیم و بر تن مـی کنیم ……….به قول خود حافظ هری بر حسب فکر گمانی دارد ، و هر بـه قدر فهم و دانش خود اشعار پیچیده و چند لایـه ی حافظ را درک مـیکند، مطالب بانمکی درون این سایت خواندم امـیدوارم با تحقیق ، مطالعه و دقت بیشتر سعی درون ارایـه ی دیدگاه های ثواب مند تری یم ، هیچ ارتباطی مـیان این غزل و وقایع کربلا نیست ، بهتر هست دست از خیـال پردازی و افسانـه بافی برداریم نگاهی علمـی تر بـه آثار بزرگانمان داشته باشیم ، سخنم را با بیتی از حافظ بـه پایـان مـی برم :مشکل عشق نـه درون حوصله ی دانش ماست
حل این نکته بدین فکر خطا نتوان کرد

👆☹

نگین سبز نوشته:

حافظ عارف بود و عارف هر چیزی را بـه عشق ابدی وصل مـیکند شیعه و سنی یـهود و مسیحی با هم هیچ فرقی ندارند چرا کـه همـه آنـها بـه سوی نور الهی مـیروند امام های ما شیعیـان نیز تمام سخنناش راهنمایی بشریت بـه سوی یگانـه معبود هستی بود و وسلام
انسانیت درون عشق و معبود حقیقی خلاصه مـی شود و حافظ از تمام عشقها بـه عشق ابدی مـی رسد نکته این شعرش هم درون این خلاصه مـی شود کـه انسانـهای گمراه چشم دل را بر تمام واقعیتها و عشق واقعی مـی بندند عشقی کـه اگر بـه آن توسل جویم همـه چیز حل مـی شود.

👆☹

ناشناس نوشته:

اینو بـه اون دوستانی مـیگم کـه مـیگن حافظ بزرگ بـه امام حسین و … ارادت خاصی داشته :
اولا زمان حافظ اکثریت جمعیت ایران را ثنی ها تشکیل مـی کـه حافظ هم خارج از این غذیـه نیست و بعد هم بارها و بارها از واژه “پیر مغان ” استفاده کرده!

👆☹

طاهره نوشته:

گویی ولی شناسان رفتند ازاین ولایت

👆☹

مجتبی قاسم زاده مقدم نوشته:

لسان الغیب :
سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت. 
با سلام و عرض ادب و نیز عرض تسلیت بخاطر ایـام سوگواری سرور و سالار شـهیدان عالم حضرت امام حسین (ع) و ضمن ادب خاضعانـه نسبت بـه استادان اهل ادب و فرهیختگان گرانقدر کـه سالیـان سال شاگردی ی عارفانـه بـه اساتید داشتم و دارم ، درون آغاز مـی خواهم نسبت بـه اظهار نظر برخی از دوستان و یکجانبه نگریستن آنان از این غزل بسیـار زیبا و جاودانـه و با شـهامت حضرت لسان الغیب - حافظ شیراز - و منسوب این شعر بـه سرور شـهیدان عالم ، کـه جانم فدایش ، جسارتاً چند مطلبی کوتاه جهت مخالفت با نظرات این استادان بـه عرض رسانیده و نظر خویش را نیز درون پیرامون این مبحث بـه حضور تقدیم دارم. 
جسارتاً با بسیـاری از نظرات استادان و اهل قلم بزرگواری کـه این شعر را صرفاً “عاشورایی” قلمداد کرده اند ، مخالف بوده و بسیـار  بسیـار مخالفم ، بـه جهت آنکه به منظور نظر بـه یک موضوعی ابتدا حتما شرایط زمان و مکان وقوع آن موضوع دقیقا” بررسی گردد و بنا بـه حساسیت موضوع از منظر انسان های همان دوران و با همان شدت و حدت و مـیزان عقلانی مربوط بـه آن دوران و حتی فضای حاکم سیـاسی و فرهنگی و اجتماعی همان دوران بـه موضوع بپردازیم. نـه آنکه با عقل قرن حاضری بخواهیم بـه فرایند اتفاق افتاده قرن یـا قرون پیشتر اظهار نظر نماییم. کـه متاسفانـه و در اغلب مواردی از این برطه یـا سایر برطه ها دچار این مشکل فاحش مـی گردیم و گاهاً درون تجزیـه و تحلیل نظرات سیـاسی خود نیز با عقل امروزی بـه قضاوت اتفاقات دهه های پیش مـی رویم.  درست مانند پیر مردی کـه بگوید چرا من درون کلاس اول ابتدایی حاصل جمع ۲ بعلاوه ۲ برابر هست با ۴ را نمـی دانستم! کـه این خود غلطی فاحش است.

بررسی عمـیق دوران لسان الغیب نیز بـه جهت این موضوع حائز اهمـیت هست که درون دورانی کـه خلافت شدید و خودبینانـه معتصب آن زمان وجود داشته بوده کـه هرگونـه تعریف و تمجیدی - گاه حتی شدت آن کم بود یـا زیـاد - بـه شدت محکوم مـیگردیده هست ، چگونـه حافظ شیراز مـی توانست کوچکترین هدفی هرچند پنـهان از سرودن این غزل بـه امام حسین (ع) مـی داشت؟ کـه خود این نظر این سئوال را درون پیش دارد.

دوم - حضرت حافظ شیراز اصلاً چی هدفی مـی توانسته از این حادثه و بیـان آن داشته باشد؟ بعبارتی ساده چه امتیـازی از این غزل بـه دست مـی آورد؟

به دوستان محترم عرض نمایم کـه جو اکنون اجتماع و این شیعه صفوی رایج عصر حاضر و دههٔ حال حاضر موجود نمـی بود و حتی شیعه ی علوی دویست سال پیش نیز وجود نداشته است  کـه ایشان بتوانند از این راه صله ای بدست آورده و نانِ شب خویش کنند و حتی انسانی نبود کـه گردن خویش را با زبانی سرخ بر باد دهد ! خوب مـی دانست چگونـه بسراید و سخنوری دو پهلو نویس و سفسطه گر و شاعری چیره دست و با شـهامت بود کـه نظرات خویش را به منظور عمر جاودانـه بشریت بیـان مـی نمود - و نـه به منظور اتفاقی خاص و در زمانی خاص - و کلی و عارفانـه سخنوری مـی کرد و غزل مـی سرایید و در زمان عصر خویش غزلهای وی دهان بـه دهان بازگو مـی شد و نقل هر محفل و هر کوی و برزنی بود و ” درون جامعه ای کـه سواد به منظور یک درصد مردم بود ” استاد مـیبایست درس زندگی و تجربه ی زیستن و زیبا زیستن بـه مردم عموما” بی سواد و دهن بین و تابع زور حکومتی و جبر زمانـه آن دوران، مـی آموخت و به مثابه آن مثل معروف ” آنچه شیران را کند روباه مزاج ، احتیـاج هست ، احتیـاج هست ، احتیـاج ” شیخ را بـه انسانی کلی گوی و بزرگ سخن تبدیل ساخت. (البته بـه نظر بنده ی حقیر  بـه همـین دلیل حافظِ شعر سرای خیـابانی و کوچه بازاری بـه عارفی اندیشمند تبدبل شد کـه امروزه او را بدرستی لسان الغیب مـی خوانیم. ایضا” از این منظر همانگونـه کـه بر هر مسلمانی قرآن مجید واجب هست ، بر هر ایرانی طالب فیضی نیز کتاب حافظ واجب هست که داشته باشد).

سوم - چه دلیلی مـی داشت کـه برای یک فرجه ی تاریخی ی خاصی بخواهد سخن بگوید ؟ البته نگارنده بر این باور هست که لسان الغیب از این حادثه تاریخی استفاده نموده هست اما تمام هدف ایشان این حادثه نبوده است.  همانند حضرت امام حسین کـه فرمودند:اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید.

آیـا حضراتِ عالی کـه فقط به منظور “به بـه دیگران” و نیز “از آنِ خود ساختن حافظ شیرازی بـه قصد ارتزاق خود” چنین تفصیرها و تعبیرهایی ناقص و محدود ارائه مـی دهند ، مـی دانند کـه چه اشتباه بزرگی مرتکب شده اند یـا مـی شوند؟ از طرفی دیگر به منظور جاودانـه شدن چرا بـه هدف قیـام امام حسین (ع) نگاهی نمـی اندازند و اشارتی بـه آن نمـی کنند؟
برادران، کعبه آن هست که ره گم نشود! 
کعبه هدف نیست ، فقط یک تلنگری ساده است!
همانگونـه کـه عاشورا هدف نیست ، غرض آزادگی و رستگاری انسانـهاست و اینجاست کـه زیبایی حضرت حافظ عیـان مـی گردد ، غزلی به منظور تمام اعصار بـه مانندِ قرآنی به منظور تمامـی اعصار (البته بلاتشبیـه). و همانگونـه کـه مولایم حضرت علی (ع) مـی فرمایند:
فزت و رب الکعبه ! قسم بـه پروردگار کعبه کـه رستگار شدم.

ای برادران ، اینقدر درون پیِ ابن ملجنِ ملعون نباشید!  کـه خدای ناکرده رستگاری از خاطرتان برود!

به قول حضرت شاملوی بزرگ:
(گفتند “کلام مقدس” را بـه شما خواهیم آموخت
ولیکن عقوبتی دو صد طاقت تان باید…
و عقوبتی دو صد چندان را تاب آوردیم…
و باری
“کلام مقدس”
آری ، از خاطرمان گریخت.)

امـید کـه هدف گم نکنیم و دیگران راه گمراه نسازیم!
یـاعلی یـاعلی یـاعلی

مجتبی قاسم زاده مقدم
(تقدیم بـه مـهربان همسرم)

👆☹

آرش نوشته:

سلام . من نـه شاعرم نـه ادعای شعر شناسی دارم . قسمتی از این غزل رو فراموش کرده بودم کـه با جستجو اینجا رسیدم و مطالبی کـه دوستان نوشته بودند رو خوندم از شما چه پنـهون خودم هم این عصر عاشورایی بـه یـاد امام حسین خواستم این غزل رو بخونم . اما دلم مـیگیره وقتی مـیبینمایی دم از حسین و دین مـیزنند هر نظری مخالف اونـها داشته باشـه رو خیلی راحت تکفیر مـیکنن .آخه دوست عزیز گیرم تعبیری کـه شما دارید رو بـه تمسخر بگیرن چرا تهمت بی دینی ؟

👆☹

محمد نوشته:

کبر و غرور تو حرفای شما موج مـیزنـه آقای سینا!

👆☹

مـهدی نوشته:

سلام بـه همـه دوستان
اول از نظر آقای بهروز تشکر مـی کنم من تابحال این تحلیل رو نشنیده بودم و برای من دلنشین بود ممنونم بهروز جان
دوم اینکه درون مورد این غزل یـه نقل قول عرض مـیکنم امـیدوارم کـه بسنده باشـه.
از آقای سهیل محمودی شنیدم(مجری محترم رادیو) کـه سال ۶۲ (امـیدوارم سالش رو من درست گفته باشم) درون همایش حافظ شناسی کـه با حضور اساتید بزرگ و حافظ شناسان فرهیخته برگزار شده بود درون مورد این غزل بحث شد و تقریبا اکثر بزرگان شعر و ادب و حافظ شناسان اتفاق نظر داشتند کـه این غزل درون وصف حضرت سید الشـهدا مـی باشد.
من چیزی دیگه اضافه نمـیکنم فقط امـیدوارم لااقل خودمون رو درون تحلیل شعر از این بزرگان جلوتر نبینیم
حق یـارتون دوستان

👆☹

محمود نوشته:

این غزل را حضرت حافظ از زبان سیدالشـهدا مـیگوید،به عبارتی گوینده حسین هست و شنونده باریتعالی.

👆☹

سعید نوشته:

سلام . از بی دین که تا دیندار ، هرنظری دارد . اجازه دهید بر اساس آنچه همـه اتفاق نظر دارند نتیجه گیری کنیم .
جناب حافظ تخلص خود بـه جهت حفظ بودن قرآن بـه کمال ) یعنی همان ۱۴ روایت کـه بارها گفته ( انتخاب فرموده . درون این مورد کـه شکر خدا جای بحث نیست ؟
درعجب بودمـی کـه دین ندارد چرا خود را از طرفداران حافظ قرآن مـی داند . جواب را درون خود قرآن یـافتم . قرآن خود را هدایتگر و گمراه کننده مـی داند . خدا بـه پیـامبرش فرموده حرص نخور به منظور هدایت بندگان من . من هرکه را بخواهم هدایت مـی کنم و هرکه را بخواهم گمراه مـی کنم . هدایت تنـها شامل حال متقین مـی شود . بعد عجیب نیست کـه اشعار حافظ را هم درون روضه خوانی قرائت مـی کنند هم درون مجالس عیش و طرب .
آنانکه حسین را کشتند علنی گفتند مـیدانیم بهترین بنده خدا روی زمـینی و نسبت چیست . از نوادگان آنـها توقع نداشته باش کـه بپذیرند مقصود حافظ از رندان تشنـهحسین و یـاران اوست . شعر بلاجویـان دشت کربلائی دیوان شمس را نیز بـه معنائی دیگر حوالت مـی دهند .
چگونـه افرادی مثل شاملو کـه حافظ قرآن نیستند بـه خود اجازه مـی دهند مفسر حافظ شوند کـه بارها خود را مفتخر بـه هدایت قرآنی بر شمرده .؟؟؟!!!

👆☹

محمد نوشته:

سلام عزیزان
ابتدا از همـه عزیزان خواهش دارم کـه حرمت ها را حفظ کنند و هر هر عقیده ای دارد محترم شمرده شود.

نظر شمارا بـه این حدیث شریف پیـامبر مـهر و محبت، رحمت للعالمـین حضرت محمد ص جلب مـی نمایم: انی تارک فیکم ثقلین کتاب الله و عترتی. . . .
پیـامبر ما را بـه حفظ دو چیز گرانبها( کتاب خدا و اهل بیت) توصیـه مـی کند. قران خواندن بـه تنـهایی مـی شود آنـهایی کـه گفتند لا حکم الا لله
پس عشق بـه اهل بیت و قران توامان مـهم است.همانگونـه کـه امام فرمودند باطن قران ما (ائمـه) هستیم.

👆☹

مـهدی نوشته:

جناب حافظ از نوابغان شعر فارسی هست و شعر های ایشان از جنبه ی ادبی ارزش زیـادی دارند ولی از جنبهی دینی حتما به دیده ی دیگر نگریست حکایت های زیـادی درباره ی مرام ومسلک ایشان هست ولی بـه گواه همـه ایشان صوفی بوده اند مسلک صوفی گری مسلکی هست که نـه سنی هست نـه شیعه مسلکی هست که مدعی اند حقیقت دین را خود با انجام کار های عبادی خاص خود مسقیما دریـافت مـی کنند ونیـاز ی بـه شریعت و احکام دین ندارند و لازم بـه ذکر هست در ایران ان زمان بـه جز شـهر قم و کاشان و روستای اوه همـه یـا سنی مذهب بودهاند یـا صوفی

👆☹

عباس نوشته:

ملت عشق از همـه دینـها جـــــداسـت / عاشقان را مذهب و ملت خداست

دیــــد مـــــوسی یک شبانی را بـــــه راه / کاو همـی گفت: ای خـــــــدا و ای الـــه
تو کـــــــــــــــجایی که تا شوم من چاکـــــرت / چارقت دوزم کنم شانـه ســـــــــــــــرت
ای خـــــدای من فـــــــــــدایت جـــــان من / جمله فرزندان و خان و مان مــــــــــــن
ور تــــــــــــــــــو را بیماریی آید بـــــه پیش / من تو را غمخوار باشم همچو خویش
دستکت بــــــوسم بمــــــالم پــــــــــایکت / وقت خـــــــــــــــــواب آیم بروبم جایکت
سازم و آرم بـه پیشت صبح و شـــــــــــام / از من آوردن ز تو خـــــــــــــوردن تمـام
ای فـــــــــــدای تو همـه بــــــزهای مــــــن / ای بـه یـادت هی هی و هی های من
زیـــــن نمط بیـهوده مـی گفت آن شبــان / گفت موسی: با کیستت ای فــــــلان
گــــــــــفت: با آن کـــــه ما را آفـــرید / این زمـین و چـــــــــــــرخ از او آمد پدید
گفت موسی: های بس مدبر شـــــــدی / خود مسلمان ناشده کـــــــــافر شدی
این چه ژاژ هست و چه کفر هست و فشار / پنبه ای اندر دهان خود فشــــــــــــــار
گند کـــــــــــــفر تــو جهان را گنــــــده کرد / کفر تو دیبای دین را ژنده کــــــــــــــرد
گــــــــــــــــر نبندی زین سخن تو حلق را / آتشی آید بسوزد خـــــــــــــــــــلق را
گفت: ای مــــوسی دهـــانم دوخـــــــتی / وز پشیمانی، تو جانم ســــــــوختی
جــــــــــــامـه را بدرید و آهی کــــــرد تفت / سر نـهاد اندر بیـابان و بـــــــــــــــــرفت
وحـــــــــــی آمد سوی مــــــوسی از خدا / بنده ما را چرا کردی جــــــــــــــــــدا؟
تــــــــــــــو به منظور وصل کـــــــــــــردن آمدی / نی به منظور فصـــــــــــــــل آمــدی
تــــــــا توانی پا منـه انـــــدر فــــــــــــــراق / ابغض الاشیـاء عندی الــــــــــــــطلاق
هــــــــری را سیـــــــرتی بنـهاده ایم / هری را اصطلاحی داده ایـــــــم
مـــن نــــکردم خـــــلق که تا ســــودی کنم / بلکه که تا بر بندگان جــــــــــودی کـــنم
ما بــــــــــــــــــــرون را ننگریم و قــــال را / ما درون را بنگریم و حـــــــــــــــال را
آتشی از عشق درون جان بــــــــــــــرفروز / سر بـه سر فکر و عبارت را بــــسوز
مـــــــــوسیـا آداب دانان دیگرنــــــــــــــد / سوخته جان و روانان دیگــــــــــــرند
عاشقان را هر نفس سوزیدنی اسـت / بر ده ویران خراج و عشــــــر نیست
ملت عشق از همـه دینـها جـــــداسـت / عاشقان را مذهب و ملت خداست
بعد از آن درون ســـر موسی حق نـهفـت / رازهایی کان نمـی آید بـه گــــــــفت
بر دل موسی ســـــــــــــــخنـها ریختند / دیدن و گفتــــــــــن بـه هم آمـیختند
بعد از این گر شرح گویم ابلــهی هست / زانکه شرح آن ورای آگــــــهی است
چونکه موسی این عتاب از حق شنید / درون بیـابان درون پی چـــــــــــــوپان دوید
بر نشان پای آن سرگشته رانـــــــــــــد / گرد از پره بیـابان بــــــــــــــــرفشاند
عاقبت دریـــــــــــــــــــافت او را و بدید / گفت: مژده ده کـه دستوری رسیـد
هیچ آدابی و تــــــــرتیبی مـــــــجو

هر چه مـی خواهد دل تنگت بگــو

👆☹

فاطمـه نوشته:

سلام دوستان
اینـهمـه دعوا لازم نیست! قطعا این شعر هم مانند خیلی اشعار دیگه مـیتونـه چند لایـه باشـه و قطعا هر فردی هم با توجه بـه تفکرش یـه معنایی از شعر بـه ذهنش خطور مـیکنـه اما نکته اصلی اینجاست کـه اشاراتی کـه در شعر هست مثل رندان تشنـهو سرها بریده بینی باعث مـیشـه کـه صریحترین معنا شعر درباره امام حسین باشـه. بنظرم نمـیشـه منکر این شد کـه شعر بـه امام حسین اشاره داره اما اینکه مقصود شاعر چیـه بحث مفصل دیگه ایست کـه نباید با تعصب و بدون فکر بـه اون پرداخت!
کلا هم من اصرار دوستانی کـه مـیخوان بگن حافظ و دیگر شعرا دیندار نبودن و عاشق بودن رو نمـیفهمم چرا کـه از نظر من دینداری هیچ منافاتی با عاشقی نداره بخصوص کـه عشقی کـه در اشعار شعرای بزرگمون مثل حافظ و سعدی و مولانا توصیف شده صرفا عشقی کوچک و مادی نیست .بلکه عشقی کمال یـافته و جاودانـه ست.

👆☹

عباس نوشته:

جهل درون مقابل حلم و بردباری هست ، نـه علم ، نادانی جاهل بـه سبب نداشتن علم نیست بلکه بخاطر غرور و خود خواهی و عدم تحمل آراء دیگران هست (علی طهماسبی)
ملت عشق از همـه دین ها جداست
عاشقان را ملت و مذهب خداست
هیچ آدابی و ترتیبی مجو
هرچه مـی خواهد دل تنگت بگو

👆☹

کیوان نوشته:

از شعر برداشتهای متفاوتی مـی شود. من هم بـه نوبه ی خودم فکر نکنم منظور حسین و یـای دیگه ای باشـه. و اینکه حضرت حافظ بر درگاه الهی ارادت داره بر هیچ پوشیده نیست قرآن هم کلامـی از سوی خداست حالا ربطش بـه ائمـه چیـه من نمـیدونم من خودم شخصا ائمـه رو خدا نمـیدونم ولی بعضی از دوستان مثل اینکه برعشده خدا رو ول چسبیدن بـه بنده خدا متاسفانـه
بی دین هم بـه معنای مطلق این نیست کـه شخص خداناشناس باشـه مگه خداشناسی فقط از راه دین مـیشـه برادران عزیز؟ یـا مگه فقط اسلام انسان رو بـه خدا مـیرسونـه؟ داستان موسی و شبان رو بیـاد بیـارید
با این درگیری ها فقط فضای ادبی مسموم مـیشـه
موفق باشید

👆☹

farzam نوشته:

دوستان زیـاد خودشونو درون مورد دین ونگاه حافظ نکشن
حافظم درون مجلسی دردی کشم درون محفلی
بنگر این شوخی کـه چون با خلق صنعت مـیکنم

خودش مـیگه سرکارین!

👆☹

سمانـه نوشته:

من مطمئنم این شعرو برا امام حسین گفته وتوش شک ندارم مـیدونید چرا؟چون قلبم اینو مـیگه قلب بدون تعصب بهترین راه عقلانیو نشون مـیده_نزدیکای عاشورا بود کـه دیوان حافظ وباز کردم این شعر اومد بعد خوندن شعر یکم شک کردم !یکم بعد تلویزیونو رفتم خاموش کنم دیدم همـین غزلو داره دکلمـه مـیکنـه

👆☹

سمانـه نوشته:

سعی نکنید مثل تاجرا با آخرت برخورد کنید.سعی نکنیدی و به زور معتقد کنید.اگه فرد لایق باشـه خودش ایمانش قوی مـیشـه.کسی کـه به زور مـیخوادیو مومن کنـه خودش مومن نیس.

👆☹

سمانـه نوشته:

خدا یعنی حق!این حق مـیتونـه ریختن بـه ظلم خون امام حسین باشـه یـا تهدید مرگ گالیله بـه خاطر اینکه گف زمـین گرده!هرچن کـه درجه اینا باهم فرق داره.ولی جفتشون حقن!مردم ما مـهاجم شدن یـا بـه زور مـیگن مـیری جهنم بـه ائمـه اعتقاد داشته باش!یـه سریـا هم سریع جبهه مـیگیرن مـیگن نـه ائمـه خدا نیستن!فقط دل مـهمـه و وجدان اگه آدم منصفی باشی مـیفهمـی چی مـیگم

👆☹

حسین نوشته:

با سلام !
در اینجا « هرچه مـی خواهت دل تنگت بگو » ! ولی خواهشا فضای ملایم و معنوی این سایت را با الفاظ و لحن تند و ناپسند آلوده نکنید.
با سپاس!
در پناه حق.

👆☹

شمس الحق نوشته:

جناب حسین آقا
فرمایش حضرتعالی بسیـار متین و صحیح هست و حقیر هم اگر درون همان خصوص کـه فرمودید خطایی کرده ام از همـه عزیزان پوزش مـیخواهم و فرمایش حسین آقا بر تخم چشمانم جای دارد ، کـه خود نیز از همان گروه مـیداند کـه مشابه همـین درخواست را از دوستان گنجوری دارد ، اما بعنوان واعظ غیر متعظ ، خدمتتان عرض مـیکنم کـه در زبان فارسی کلمۀ [خواهشا] وجود ندارد خواهش و خواهشگری آری دوست عزیز کـه انشاءالله از حقیر رنجشی حاصل نشده باشد کـه هدف هر دو ما یکیست . با احترام

👆☹

علی عاشق نوشته:

با سلام بـه نظر بنده نکته دان عشق حتما این شعر وحکایت حافظ را بفهمد چرا کـه جناب حافظ خود فرموده گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت حافظ اهل دین ودیـانت هست ودین را عمـیقا فهمـیده وایشان شیعه هست واشعاری هم درون مورد اهل بیت سروده هست واین تازهندارد بهتر هست ماهم با توجه بـه قرینـه های موجود درون شعر باورمان شود حافظ ولایت اهل بیت (علیـهم الاسلام )را پذیرفته وعاشقتر از امام حسین ومظلوم تر از او کیست کـه همـه هست ونیست خود را درون راه عشق بـه خدا وقرآن فدا کرده هست رندی یعنی زرنگی امام ویـارانش دنیـا را بهشت جاودان عوض نمودند کوکب هدایت امام زمان (عج) هست که فرزند راستین مصباح الهدی وسفینته النجاه هست . با تشکر از سایت خوبتون

👆☹

روفیـا نوشته:

خدمت همـه عزیزانی کـه سعی مـیکنند اشعار جهان شمول حافظ را بـه نفع ایدئولوزی خودشان مصادره کنند عرض کنم کـه گیرم حافظ مقصودش امام حسین بود یـا گیرم او یک ادم لائیک یـا انارشیست بود .
تو رو سننم ؟
ایـا غیر از این هست که چون او را یک انسان مترقی و صاحب اندیشـه مـی دانید ادعا مـیکنید او هم کیش شماست ؟
پس چطور مفهوم این بیت را درون نمـی یـابید ؟!
در زلف چون کمندش ….
مراد از پیچیدن درون زلف چون کمند تلاش به منظور کشف حقیقت درون مـیانـه هیـاهوی عالم کثرت هست .
در این هیـاهو سر ادب و احترام و نوعدوستی و حق طلبی و سعه صدر را مـی برند .
همانطور کـه برخی از دوستان بد .
حقیقت عالم یک معمای پیچیده هست که بزرگترین عرفا درون این باره اتفاق نظر ندارند .
ایـا هیچ با خود اندیشیدید امام حسین چه کار با زلف چون کمند او داشت .
اصلا زلف چیست ؟
زلف عباس و فاطمـه و ان فرد ناشناس و رضا و ان بی دین هست . زلف مظهر کثرت هست و نمادی از تطور و گونـه گونی کل مخلوقات و انسانـها و ارا و عقاید شان هست .
و حافظ هشدار مـیدهد درون راه شناخت حقایق مـیان این زلف پریشان سر ها بریده مـی شود .
نـه اینکه فورا لباس جنگ بپوشیم .
بلکه اماده باشیم درون این راه بهای سنگینی بپردازیم . شاید لازم شود به منظور نیل بـه حقیقت گاهی از عقاید مان کوتاه بیـاییم .

👆☹

علی نوشته:

این حافظ نیست کـه باشعرش مقام امام حسین ع را بالا مـی برد بلکه این حسین ع هست که با نامش شعر حاقظ را ارزش مـی دهد واگر فرض را بر این بگذاریم کـه منظور حافظ از تشنگان بی سر شـهدای کربلا نیست شعر حافظ خیلی مبتذل وبی ارزش مـی شود بـه قول ان شخص کـه گفت یـا علی خلافت تورا بالانبرد اما تو خلافت را آبرو ومقام دادی ما هم مـی گوییم شعر حافظ درون صورتی آبرو وارزش دارد کـه متصل بـه آن دریـای عظیم شود رها کنیم این حرفهای نژاد پرستانـه کـه حافظ ایرانی بوده وامام حسین ع عرب بلکه امام حسین ع متعلق بـه انسانیت هست وانسانـهای بزرگ امثال گاندی درون برابر او خضوع داردند وهیچی را مثل حسین ع انسانـهای بزرگ باهرمرام ومذهبی درون مورد اظهار نظر نکرد ه اند

👆☹

ﻛﻴﺎﻥ نوشته:

ﺣﺎﻓﻆ ﺟﺎﻥ, ﺧﺪاﻭﻧﺪ, ﺟﺎﻥ ﺟﺎﻧﺎﻥ ﻣﺪﺗﻴﻪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺁﮔﺎﻫﻴﻪ ﻧﺎﺏ ﻧﺪاﺩﻩ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺷﻜﻮﻩ ﻛﺮﺩﻡ از ﺁﺏ ﺣﻴﺎﺕ ﻛﻪ ﺑﻬﻢ ﻧﻤﻴﺮﺳﻪ
ﺑﻲ اﺧﺘﻴﺎﺭ ﺗﻮ ﺫﻫﻨﻢ اﻭﻣﺪ اﻱ ﺩﻝ ﻣﭙﻴﭻ ﻛﺎﻧﺠﺎ ﺳﺮﻫﺎ ﺑﺮﻳﺪﻩ ﺑﻴﻨﻲ ﺑﻲ ﺟﺮﻡ و ﺑﻲ ﺟﻨﺎﻳﺖ
ﻛﻞ ﺷﻌﺮ ﺭﻭ ﺳﺮﭺ ﻛﺮﺩﻡ اﻳﻧﺠﺎ ﻛﻠﺸﻮ ﺧﻮﻧﺪﻡ و ﻓﻬﻤﻴﺪﻡ ﺗﻮ ﭼﺮا اﻳﻦ ﺷﻌﺮ ﺭﻭ ﮔﻔﺘﻲ
ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ, ﻋﺰﻳﺰاﻥ ﻣﻔﺎﻫﻴﻢ ﺑﻪ اﻳﻦ ﻋﻆﻤﺖ ﺭﻭ ﺑﺎ ﺩﻳﻦ و ﺷﻴﻌﻪ و ﺳﻨﻲ و …… ﻗﺎﻃﻲ ﻧﻜﻨﻴﺪ اﮔﻪ ﻛﺴﻲ ﺳﻮاﻟﻲ ﺩاﺭه ﺗﻮ ﺑﺎ اﻳﻤﻴﻞ
Kianoushzand@gmail.com ﺩﺭ ﺧﺪﻣﺖ ﻫﺴﺘﻢ
ﻫﻤﻪ ﺷﻤﺎ ﻋﺰﻳﺯاﻥ ﻛﻪ ﺗﺠﻠﻲ ﻋﺸﻖ ﺧﺪا ﻫﺴﺘﻴﻦ ﺭﻭ ﺩﻭﺳﺖ ﺩاﺭﻡ
ﻳﺎ ﺣﻖ

👆☹

سعید نوشته:

شعر رو خیلی دوس داشتم ولی با خونذن کامنت ها حالم از شعر بهم خورد
دیگه هیچ وقت سعی نمـی کنم کامنتی درون باره علایق بخونم چون مردم کشور من استاد بـه لجن کشیدن همـه چی هستن

👆☹

خسرو ا نوشته:

با دورود فروان خدمت تمامـی عزیزان،
حضرت حافظ درون ابیـات مختلف کـه برخی از اونـها بیشتر درون کتابهای قدیم دیده شده بارها چه مستقیما و چه غیر مستقیم به منظور بزرگان دین اسلام اشعاری سروده،بطور مثال؛
حافظ اگر قدم زنی درون ره خاندان بـه صدق /
بدرقی رهت شود همت شـهنـهء نجف،
مردی زکنندهء درون خیبر پرس /اسرار ازل ز خواجة قنبر پرس/
گر طالب فیض حقّ بـه صِدقی حافظ/
سرچشمة آن زساقی کوثر پرس/وغیره….
در جوابانی کـه حقایق را منکرند بـه این شعر زیبای حضرتش اشاره مـیکنم،
با مدعی نگویید اسرار عشقو مستی/ که تا بی خبر بمـیرند(بمانند)در عین خود پرستی
یـا حقّ

👆☹

مسلم علینژاد طیبی نوشته:

در این بیت حضرت حافظ با انسانـهای نکته بین صحبت دارد نـه آدمـهای متعصب با افکار منجمد و غیر منعطف اینکه بیت سوم اشاره هست بـه تشنـه لبان کربلا و اینکه کوردلان ولی و امام خود را نشناخته بودند هیچ جای شبهه ای نیست و با علم بـه اینکه زلف درون شعر حافظ مظهر ابهام و مجهولات مـیباشد درون مصرع زلف چون کمندش ای دل مپیچ کان جا، یعنی شما نمـیتوانید بـه حکمت و مجهولات پیچیده کار خداوند پی ببرید زیرا کـه کان جا یعنی درون سرزمـین کربلا سر ۷۲ نفر از پاکترین انسانـهای روی زمـین را بریده مـیبینی و با خود مـیگویی چرا این بلای عظیم حتما بر سر این انسانـهای پاک نازل شود؟
در این شب سیـاهم گم گشت را مقصود منظور این نیست کـه حافظ راه خود را گم کرده بلکه منظور با انسانـهای جاهلی مثل شاهرخ و مریم (کامنت های بالا) هست که راه خود را گم کرده اند و از کوکب هدایت یعنی امام عصر روحی و ارواحنا له الفدا مـیخواهد کـه هر چه زودتر برگردد، عشق واقعی حضرت حافظ بـه آفتاب خوبان(امام زمان (عج)) باعث جوشیدن وغلیـان اندرونش شده و با استغاثه از آفتاب خوبان مـیخواهد کـه ساعتی او را درون سایـه عنایت خود بگنجاند کـه همـین غایت عشق مبدل بـه فریـاد شده و باز درون بیت بعدی اعتراف مـیکند کـه نـهایت این راه را نمـیتوان تصور کرد زیرا کـه با وجود اینکه صد هزار منزل درون پیش هست ما درون اول راه هستیم و بدون وجود آفتاب ما درون ظلمت خواهیم بود.

👆☹

Leo نوشته:

به نام خداوند بخشنده مـهربان
و سبحانـه من محسنِ،ما اجملهُ ..
پس از حمد پروردگار
با سلام ،خسته نباشید و تشکر خدمت گنجور و همـه دوستان و سروران بزرگوارم
چند مطلب رو به منظور خودم ضروری دیدم کـه کوتاه بنویسم
پیشتر از همـه بزرگواران و اساتید عذرخواهی مـیکنم به منظور عامـیانـه گویی

اول اینکه “حافظ” این نام زیبا رو بـه سبب حفظ قرآن بـه تمام چهارده روایت بدست آورد!
دوم اینکه اولش بـه وضوووووووووح فرمود :گر نکته دان عشقی، بشنو تو این حکایت!!
اگر هنوز نمـیدونی عشق چیـه کلا بی خیـال حکایت شو اول عشق بدون چیـه ماهیتش .. کـه حقیر به منظور این امر کتاب بسیـار ساده ای رو معرفی مـیکنم ” زندگی بـه روایت بودا _ اثر آچاریـا فیلسوف معاصر هندی ” قابل دانلود بـه صورت رایگان (پی دی اف).

سوم اینکه اگر آگاهی بـه ماهیت عشق ، کـه اصلا بیت آخر نیـازی بـه معنا و تفسیر نداره ..خودش معناست درون حین سادگیـه تمام
“اگر مـیخواهی عشق یـا همان پروردگار کـه سراپا عاشق و مشتاق بـه توست،به فریـادت برسه و هدایتت کنـه درون مسیر درست،باید خودت تو هم مثل من (حافظ) دنبالش بگردی حتی اگر مجبور باشی قران رو بـه هر چهارده روایت از بر کنی.
این یعنی بـه دنبال تفسیر فلان و … نباش.خودت بـه تحقیق بهش برس.وقتی اینطوری برسی ، دیگه هیچ تفسیر و عقیده شخصی نخواهد توانست تورو از عشق یـا همان پروردگارت دور یـا از حقیقت منحرف کنـه.
چهارم اینکه
در قرآن بارها بـه امام حسین(ع) اشاره شده و اسمـی نشده ..آیـه هایی نظیر وقتی کـه حضرت سلیمان(ع) بر آنجا یـا همان صحرا فرود آمد(زمـین خورد) و بی اختیـار گریست ..همان صحرای کربلا ! یـا وقتی بـه ابراهیم (ع) چیزی نمایـاند و بعددر جای دیگری هنگامـی فرمان داد اسماعیل(ع) رو ذبح کن، خطاب آمد :آیـا این درون نظر تو دشوار تر هست یـا آن؟ و ابراهیم (ع) گریست و گفت : “آن” یعنی دیدن بریده شدن سر حسین (ع) از ب سر فرزند خود تلخ تر بود براش و خداوند این رو بر او ذبح عظیم نامـید و فرزندش رو بهش بخشید! و خیلی جاهای دیگه..که مطمئنا همـه اینجا از حقیر آگاه ترند.
لذا زیرکی حافظ هم همـینجاست کـه در این سرودهء زیبا با اشارات بـه امام حسین(ع) حکایت کربلا را گفته .. بعید نیست ازی کـه به چهارده روایت مسلط است.چه بسا نشان نادانی وی بود اگر بعد از دیدن اینکه خود پروردگار با اشارات سخن گفت به منظور امتحان خلق، ایشون مـی آمد و مستقیم مـی گفت!! کارش عالی بوده عالیییییی و الحق و انصافآ کـه خود خداوند چنین هدیـهء کلام بی نقصی بـه ایشان هدیـه داده!
پنجم اینکه خدا نیـامرزهانی رو کـه در دین تفرقه افکند.اسلام یکیست و قرآن یکی. قرآن رو بخونیم که تا از تعصبات اشتباه و خطرناک رها بشیم و تفکر و عقلانیت و خرد درون ما پدیدار شـه ..چنانچه آنتوان چخوف هم درون این باره هشدار داد و مطمئنا همـه بزرگواران جمله معروف رو بهتر از حقیر مـیدونن..
ششم اینکه
با دوستی از عربستان صحبت مـیکردم کـه عربی را بـه زبان قرآنی صحبت مـیکنن
دکتر فرمودن درون قرآن دو کلمـه هست کـه کاملا شبیـه همدیگه هستن عرب و اعراب!! و کاملا معانی باستانیشون با هم متفاوتند و ما عربها این رو مـی دونیم مثل شما فارس ها کـه شاهنامـه رو بهتر درک مـیکنین.
حقیر درون تاریخ جستجو کردم و دیدم حقیقت دارد
اعراب بـه بادیـه نشینان و رانده شدگان گفتند کـه توسط سردار ایرانی “بخت النصر” دو بار بـه مشیت پروردگار شکسته شدند بـه جرم بدیـهاشون درون حق پیـامبران خدا..اینـها همان بازماندگان بنی اسرائیل بودن کـه بار دوم بخت النصر دستور داد سپرها رو بیرون از شـهر پر از سنگ د و به شـهر ریختند آنقدر کـه شـهر کاملا تپه ای از سنگ شد و اینان آمدند درون صحرای عربستان و عده ای هم کـه به مصر پناه بردند باز ایران حمله کرد و هم مصر رو شکست و هم آنان رو کشت و اسیر کرد و مابقی فراری ها هم باز بـه همـین شبه جزیره عربستان آمدند.!
این اعراب با عرب متفاوتند!!
اولین نفر کـه به زبان عربی سخن گفت “حضرت اسماعیل(ع) بود”
پس گول تفرقه دشمنان رو نخورید کـه عرب و عجم و این چیزارو راه انداختن.. همـه آدمـیزاد هستیم.زادهء آدم! یک پدر و مادر و یک خدا!
اما درکل این تاریخ اعراب و عرب هست و مـی تونید بـه راحتی پیدا کنید.در کتاب تاریخ بلعمـی هم آمده.

هفتم اینکه
از بس بـه هم زیر پوستی یـا آشکار توهین بعضی دوستان منم دلم خواست از سر مزاح یـه چند که تا فوش بدم :))
عزیزانم
حقیر هم بودایی بودم..هم مسیحی هم یـهودی به منظور سه ماه و هم مسلمان درون طول این سی و چهار سال فرصت پرورش کـه پروردگار هدیـه داده.
نام علی(ع) حسین(ع) و حتی مـهدی (عج) درون کتب دیگر دینی هست
مثل علیـا درون تورات و یـا son of man درون کنار son of god درون کتب مسیحیـان و غیره ..
بگذریم..
بهرحال حقیر
نـه نصیحت و نـه ارشاد بلدم ، صرفآ پیشنـهاد مـیدم
که وقتی شخص یـا اشخاصی نظیر دوست گرامـی فلانی یـا فلانی با تندی مـی آیند و شما مدعیون مـیدانید کـه در اشتباهند، مقابله بـه مثل نـه تنـها شما را از آنـها برتر نمـی کند، کمکی بـه آنـها نمـیکند و شما رو هم هم سطح و طراز مـیکند!
اگر مدعی هستید بهتر درک کرده اید!!! طوری با ایشان رفتار کنید کـه ادعا دارید!
مـیگوئید برادریم یـا برابر؟؟؟ فرزند آدم هستیم؟؟یک خالق داریم ؟؟
پس مثل خانواده تان به منظور تفهیم آنچه بـه شما فهمانده شد رفتار و تلاش کنید!
طرد بـه آنـها کمک مـیکند درون مسیر خود باقی بمانند
گر چه هیچ مثل علی(ع) با دشمنان مدارا نکرد
ولی مـیشود لااقل ادای بزرگواران رو درآرد شاید خداوند دری باز کرد.
امـیدوارم خدمت بـه همنوع بدون چشمداشت رو بیـاموزیم ..حتی حافظ درون همـین بیت دوم این نکته رو گوشزد کرد!
در آخر : حقیر بی تعصب و به صرف اونچه که تا به امروز بـه لطف و پرورش پروردگار و هم مسیری با خوبانی چون شماب کردم رو گفتم وبا خودتون درون مـیان گذاشتم.
امـیدوارم اگر اونچه نوشته شد کمکی نباشـه،لااقل ضرری هم بهی نزند.
تشکر مـیکنم به منظور وقتتون و خدا را به منظور لحظات عاشقانـه تون آرزومندم. @}–

👆☹

علی نوشته:

با سلام…
خود حافظ عزیز مـیفرماید:
صبح خیزی و سلامت طلبی چون حافظ
هر چه کردم همـه از دولت قرآن کردم….
واقعا نمـی دانم اینـهمـه تلاش مذبوحانـه به منظور غیر مذهبی جلوه حافظ و اشعارش به منظور چیست؟!!!
آفتاب آمد دلیل آفتاب…
شبل الاسد بـه صید دلم حمله کرد و من
اگر نـه لاغرم ورگرنـه شکار غضنفرم

حتی داستان “لنا” از دید ژرف حافظ پنـهان نمانده آنجا کـه فرمود:
قد همـه دلبران عالم پیش الف قدش چو نون باد
اونـهایی هم کـه نمـی دانند تحقیق کنند و قضاوت کنند….

👆☹

حسین نامداری نوشته:

دوستان درتمام متن هابه تنـها موردی کـه اشاره نشد درک عمـیق خواجه شیراز از اوضاع سیـاسی واجتماعی دوران خودش است.این غزل اختصاصا درون رثای مرگ عین القضات همدانی سروده شده وتاکنون موضوع پایـان نامـه صدها رساله دکترای فارغ التحصیلان رشته ادبیـات فارسی قرار گرفتهاست وهیچ ربطی بـه امام حسین ندارد.از آقای دکتر کیخای وجناب شمس الحق تعجب مـیکنم کـه سربریده رابدوراز شناخت از تفکرات حافظ،به صحرای کربلا مرتبط مـی سازند.

👆☹

آرمان نوشته:

دوستان عزیز؛ حاشیـه ها را کـه مـی خواندم متوجه درگیری عمـیقی بین برخی از اعضا شدم. درگیری بر سر اینکه حافظ شعر را درون مورد امام حسین گفته یـا نـه!
دوستانی کـه دینی هستند: چه شعر درون مورد امام حسین گفته شده باشد و چه نـه، مـهم مضمون آن است! که تا کی درون پی ارتباط افراد بـه هم و بت سازی هستید؟!
دوستانی کـه دینی نیستند: از حافظ درون آن دوره و زمان انتظار لائیک بودن نداشته باشید! حتی اگر هم بی دین بوده نمـی توانسته درون شعر بـه زبان بیـاورد. همچنین مسلما هر شاعری سعی مـی کند مثلها و داستانـهای مـهم زمان خود را درون شعر بیـاورد که تا به اثر شعرش بیفزاید. حافظ هم درون نـهایت انسانی بوده مثل من و شما ولی احتمالا با ذوق و استعداد بسیـار بیشتر. بنابراین اینکه اصلا درون شعری از امام حسین یـاد کرده باشد عجیب نیست (حتی بـه همان دلیل تاثیر گذاری بیشتر). ولی متاسفانـه شما هم مثل گروه اول و تحت تاثیر جو حاکم بر کشورمان بـه جای اینکه بـه حرف حافظ دقت کنید درون پی مشخص دین و عقیده ی شخصی آن بخت برگشته هستید! بخت برگشته هم بـه این دلیل کـه نـه درون آن زمان، نـه درون این زمان و احتمالا با مردمـی کـه ما داریم و خواهیم داشت(!)، نـه درون آیندهی متوجه حرف آن پیر فرزانـه نخواهد شد!
در نیـابد حال پخته هیچ خام/ بعد سخن کوتاه حتما والسلام (از زبان حافظ البته، نـه بنده).

👆☹

امـیراصلان نوشته:

درود بر گنجور و همـه دوستان علاقمند بـه شعر پارسی
یکم اینکه “چهارده روایت” با وزن شعر سازگار نیست و “چارده روایت” سازگار است
دوم اینکه کلمات زیر درون سه بیت این شعر هر خواننده آشنا بـه ماجرای کربلا را بـه یـاد آن مـی اندازد: وحشت، بیـابان، تشنـه لب، ولی شناسان، سرها بریده بینی
و با توجه بـه روش شعرای اهل تسنن درون اشاره بـه این ماجرا مثل مولوی و سعدی کـه نامـی از امام حسین نمـی برند اما اشاره مـیکنند حتما گفت کـه حافظ هم همـین کار را البته با چیره دستی خاص خودش کرده هست هرچند کـه بله این نظر قابل اثبات نیست چون ادراکی و حسی است
سوم اینکه درون بیت آخر کاربرد “ور” بـه جای “ار” با وزن شعر سازگار نیست و بنابراین بعید هست که استاد شاملو چنین نظری داشته باشد
شادی و رستگاری یـارانم آرزوست

👆☹

محمد نوشته:

منظور از کوکب هدایت، “مصباح الهدی” نمـی تونـه باشـه؟؛
عشق بـه فریـاد ات مـی رسد هر چند قرآن را از حفظ بخوانی هم اشاره بـه حدیث ثقلین دارد.

👆☹

حمـیدرضا نوشته:

اشخاصی کـه این همـه حاشیـه نوشتند حتما توجه بـه جامع بودن معنانی هم داشته باشند. رندان تشنـهرا آبی نمـی دهد/گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت : شکوه از اوضاع دنیـا وبه قول معروف رسم روزگار است. حالا اگر ما مسلمانان یـاد امام حسین مـی افتیم مخصوصا از کلمـه تشنـهدر این بیت اشکالی ندارد ضمن اینکه کلمـه تشنـههم معنی جامع تری دارد ولی این بیت از شرایط دنیـا صحبت مـی کند. اینطور کـه دنیـا دوستان تصویر سازی ذهنی مـیکنند لابد از شعر قایقی خاهم ساخت خواهم انداخت بـه آب دور خواهم شد از این خاک غریب کـه در آن هیچی نیست کـه در بیشـه عشق قهرمانان را بیدار کند یـاد حضرت نوح مـی افتند. که تا شناخت و دانایی نباشد هیچ حس عشق و تنفر بـه وجود نمـی آید انسان وقتی چیزی را نمـی شناسد چگونـه درمورد او تصویر سازی ذهنی کند و به عشق و تنفر برسد. قرآن انسان ها را بـه شناخت دعوت مـی کند و شناخت زیبایی درون نـهایت منجر بـه عشق مـی شود را خلاصی ما از هر غم و اندوه و هر گونـه آزاری هست که متاسفانـه بعضی ها از بیت آخر تعبیرات ضد دین و کوچک شمردن قران را داشتند.

👆☹

کورش ایرانی اصل نوشته:

*******************

درود بی پایـان بر دوستان و سروران..

و با اجازه ی استادِ حق… جناب شمس الحق.

در بیت آخرین، جناب حافظ مـیفرماید :

این همـه قرآن خواندم و از بر کردم، بـه روشـهای مختلف و موجودِ زمانـه ی خود… از آخر، فهمـیدم کـه بدون آن مشقّات، نیز ، مـیتوانستم بـه سر منزل مقصود، غیر از آنچه کـه مد نظرِ “عرب-پناهان” است، برسم… و آن “عشق” هست که درون مسیر هدایت؛ بـه هر زبان و مسلک، یـاور هست و راهگشا……

************************

👆☹

محمد نوشته:

سلام
جناب شمس الحق بنده سخت درگیر مفهوم این شعر شده ام و نمـیدانم کـه باید این شعر را بـه تفسیر دین بگذارم یـا نـه اگر مـیشود لطف کنید جواب مرا بدهید
نظرات را خواندم جوابی عایدم نشد
با توجه بـه سوادی ک درون طول این مدت ارتباط با گنجور از شما سراغ دارم تصمـیم ب پرسش از شما کردم
لطف عالی مستدام سایـه شما بر سر گنجوری ها باقی

👆☹

مجید نوشته:

دوستان گرامـی کـه به گفته خودشان بی دین هستند بهتر هست کلا بی خیـال حافظ و شعرهایش باشند چون شعرهای حافظ بدون استثنا شامل مضامـین معنوی دینی هست و درون مسلمان راستین بودنش هیچ تردیدی نیست.

👆☹

شیرازی نوشته:

همـه نظر های شما را بـه دقت خواندم. به منظور دست یـافتن خط مشی فکری یک شخص، یک کلمـه و یـا یک جمله کافی نیست، بلکه حتما کل آثار و ابیـات وی بررسی گردد، منتهی بررسی عالمانـه و در ظرف زمانی و مکانی همان شخص کـه گاهی بـه تناقظات آشکاری نیز برخورد خواهید کرد م بازهم نقد عالمانـه و عنایت پروردگار چاره ساز خواهد بود. جای یک نکته مـهم تاریخی و این سوال را خالی دیدم. چرا حافظ درون زمانـه خودش تکفیر شد و دین گردانان و عالمان و واعظان شیراز و به اصطلاح امروزی ملاها، جواز دفن او را درون قبرستان مسلمانان صادر نمـی د ؟ گویی او از دین خارج شده بود؟ یـا از درک دین مداران؟

👆☹

پویـا خاکی زاده نوشته:

این شعر زیبا رو محسن نامجو عزیز خوانده با گوش دهید مـی بینید کـه با تکرار کلمات مثل زان یـار آنـهارا بـه ز ا ن ی ا ر دسته بندی مـی کند و شعر را از معنی ساده اش تهی کرده و بشنونده اجازه این را مـی دهد کـه خودش معنی را از شعر بیرون بکشد دقیقا کاری کـه فک کنم حافظ انتظار دارد

👆☹

خمش نوشته:

این غزل را با صدای استاد حسام الدین سراج گوش کنید.

👆☹

امـیر نوشته:

با سلام خدمت دوستان
کسانی کـه مـیگن منظور حافظ ۱۴ معصوم یـا امام حسین نیست از خودشون مـیگن یـا پرسیدن؟ من از آقای سید هانی رضوی (استاد دانشگاه بخش ادبیـات عرفانی) درمورد این شعر سوال کردم و ایشان گفتند این شعر درون وصف ائمـه مـیباشد

👆☹

پارسا عبدی نوشته:

اما حسین؟!
:))))

هه!
ممنون! مزاح جاللی بود! شاد شدیم!!!

👆☹

رضا نوشته:

تفسیر این غزل رو مـیتونید از حافظ شناسی استاد الهی قمشـه ای گوش کنین

👆☹

فرهاد نوشته:

مجسم کنید فردی غیر ایرانی و غیر مسلمان اما پارسی دان از این شعر چه برداشتی ممکن هست داشته باشد؛ آنگاه این حاشیـه ها محو خواهد شد. گمان مـی کنم شاید مخاطب این غزل، هر عزیز و محبوبی کـه او را یـار مـی توان خواند و از او دلگیر هستیم، اما دل کندن نمـی توانیم؛ باشد. قرینـه های معنایی واژه ها چندان مـهم نیست کـه این همـه کشمکش برانگیزد. خود را از لذت غزل های شیرین چند وجهی خواجه شیراز محروم نکنیم. البته اختلاف نسخه ها را حتما دید، اما بـه نظر مـی رسد کـه ابیـات مورد مناقشـه (رندان تشنـه…) با باقی ابیـات غزل مناسبت ندارد.

👆☹

امـیر نوشته:

باعرض سلام واحترام خدمت دوستان مسولین سایت اول جاداره بگم بادین وبی دین بودن روخداوندبهتر مـیدونـه ومابجای خداقضاوت نکنیم این شعربگونـه ای شکایت عاشق بـه معشوق ازجورزمانـه هست که مـیفرماند شکایتی شیرین دارم کـه به بزرگان ومردان تشنـه راهت حتیی اب نمـیده توراهنمایی وروشنگرراهوروشن کن مسیرهدایت مارا کـه جایی رازدرمقابل توبودن ندارم ونیزعشقت رسدبه فریـاد ارخودسان حافظ قران زبهربخوانی درچارده روایت عشق متظوربه خداست کـه بغیراوکسب فریـادرس نبست ولواینکه شما قران روچارده زبان هم ازبهربخونی وتفصیرکنی تابه معنویت وکلام ان پی نبری بی فایده هست اول واخر خداست عشق حقیقی وبس

👆☹

پوریـا نوشته:

با سلام خدمت دوستان عزیز.بیت چهارم از داستان بانوی حصاری نظامـی اقتباس شده و ربطی بـه امام حسین ع نداره.پیشنـهاد مـیکنم اون بانوی حصاری رو مطالعه بفرمایید که تا متوجه بشید کـه حافظ چطور با استادی هرچه تمام تر اون منظومـه رو درون قالب یـه بیت آورده.توضییح درون مورد باقی ابیـات نیـازمند صرف وقت بنده از لحاظ تایپ هست کـه پیشنـهاد مـیکنم سخنرانی دکتر قمشـه ای درون باب حافظ رو استماع بفرمایید کـه بطور مفصل درون قسمت هفتم درون مورد این شعر و حافظ شناسی صحبت فرمودند.خواهشا بـه عقاید همدیگه هم احترام بگذارید.
بزرگش نخوانند اهل خرد
که نام بزرگان بـه زشتی برد.
تعصب یـا prejudice از pre judge یـا پیش قضاوت گرفته شده پسی کـه راجع بـه مطلبی آگاهی کامل نداره تعصب بـه خرج مـیده.شما بدونید کـه هیچ اشکالی نداره اگهی بگه خدا نیست یـا قرآن کذبه.فقط درون از پرتو این سوالاته کـه نور بوجود مـیاد بگذارید پرسش و پاسخ باشـه چرا با ناسزا و طاقت شنیدن حرف مخالف ندارید.مگه قرآن نگفته حتی اگر منافقین هم خبر بدی آوردن اول گوش بدید بعد فکر کنید بعد جواب بدید.این همـه درون مقام reaction یـا عالعمل درون رقرآن کریم و ادبیـات صحبت شده شما باز هم تحمل ندارین سخن مخالف بشنوین.و درون آخر بـه قول دکارت je pense donc je suis من فکر مـیکنم بعد هستم.
با آرزوی تفکر بیشتر یجای تعصب و پرحرفی.

👆☹

علی علوی نوشته:

ممکن هست مراد از ۱۴ روایت ، چهار ضربدر ده باشد کـه عدد چهل یـا اربعین حدیث هست که رسمـی معهود درون مـیان تشیع هست مثل اربعین شیخ بها کـه پیـامبر فرموده من حفظ من امتی اربعین حدیثا بعثه الله فقیـها

👆☹

فریبرز نوشته:

جنگ هفتاد و دو ملت همـه را عذر بنـه
چون ندیدند حقیقت ره افسانـه زدند

👆☹

یکی نوشته:

سلام دوستان

در رابطه با نظر برخی از دوستان کـه بیت آخر رو جوری بیـان د کـه انگار مصرع اول درون مقابل مصرع دومـه

این بیت بـه وضوح مـیگه کـه اگه مـیخوای عشق بـه فریـادت برسه تو هم مثل حافظ حتما قرآن رو از بر بخونی

حالا بعضی از عزیزان با چه منطقی مـی گن که
اگه هر چقد هم قرآن بخونی فایده نداره و فقط عشق کمک مـی کنـه الله و اعلم
هیچ نفی ای تو بیت وجود نداره … درون رابطه با ” ار ” بـه گمانم همـین درسته و چیز دیگه ای نیست مثلا ور کـه خوانش و مفهوم شعر رو خراب مـیکنـه
البته تعدد نسخ و ویرایش ها هم هست … اما معتبر ترین ویرایش موجود متعلق بـه آقای فروغی کـه خودشون هم …

👆☹

سعید نوشته:

در جواب کلیـه دوستان چه با دین و چه بی دین فقط یـه نکته بـه ذهنم مـیرسم ایکه توی این غزل کـه نیـاز بـه رمزگشایی خاصی نداره و مشـهوده کـه حافظ اشاره ای بـه حادثه کربلا و شـهادت امام سوم شیعیـان داره. هیچ شکی درش نیست کـه رنان تشنـه- بی ابی - سرهای بریده- ولی شناسان- قران و چهارده روایت بی ارتباط بهم هستند و نمـیشـه گفت تشنگی و تشنـه لبی جداست و ضربالمثه.
و فک کنم بحث درون مورد این شعر با همـین بیت از حافظ جواب داده مـیشـه مخصوصا بـه مخالفان غزل و باید بـه سرانجام برسه:

جنگ هفتادو دو ملت همـه را عذر بنـه
چون ندیدند حقیقت ره افسانـه زدند…

👆☹

هادی بزمـی نوشته:

سلام، به منظور فهم بهتر این شعر و کلا حافظ بهتر هست کتاب«ازکوچه ی رندان» نوشته زرین کوب را مطالعه کنید.
چند نکته:

۱- حافظ درون زمان خود بـه عالم بودن و حافظ بودن و قرآن خوان بودن معروف بوده و صدایی خوش داشته، همـینطور مانند اکثر علمای زمان بـه فنون موسیقی و شعر هم احاطه داشته است.

۲- حافظ منتقد رجل مذهبی بوده و جای جای شعرش تاکید کرده ولیکن حتی یکبار از دین و مذهب انتقاد ننموده است.( بـه حاشیـه ی این حقیر بر بیت شیخ ما گفت خطا بر قلم… مراجعه کنید)

۳-حافظ استاد زبان عربی بوده و برعدوستان گمراه و متعصب بـه زبان عربی علاقه داشته( زبان خموش ولیپر از عربیست، و دیگر اشعار ملمع ایشان)

۴- رندان تشنـههمانا حسین ابن علی ست هرچند بر بعض اشخاص این سخن آسان نشود، همانطور کـه حسین روز عاشورا گفت مگر من را نمـیشناسید؟چگونـه هست که از خاطر اید جد و پدر و مادر من کیستند؟ ولی گویـا ولی شناسان ازان ولایت رفته بودند!(کلمـه ی ولی فقط درون مذهب شیعه بار معنایی دارد ولاغیر)

۵- حدیث نبوی مشـهور بـه فرقه ی ناجیـه: بعد از من تمام هفتاد و سه بخش مـیشوند ولی فقط یکی از آنـها بر حق هست و دیگران باطل.
حدیث نبوی: حق با علیست و علی با حق است.
شعر حافظ: جنگ هفتاد و دو ملت همـه را عذر بنـه/ چو ندیدند حقیقت ره افسانـه زدند.

و ازین قبیل ابراز ارادت بـه این خاندان صدق و شخص شحنـه ی نجف درون اشعار حافظ هست ولی چشم بینا حتما که درون پس لفاظی و لغز گویی حافظ کشف معنی شود.

دوستان بی دین،متعصب، ضد عرب و…. توجه کنید به منظور عقبه تراشی و وجیـه جلوه خود دست بـه تحریف حافظ نزنید چراکه از بیت بیت اشعار حافظ رنگ و بوی قرآن و روایـات مـی آید ولی بـه علت بیگانگی شما با این معارف اشعار حافظ را با فکر و رای فضولتان مـیسنجید.
حداقل بیش از ۵۰ بیت حافظ اشاره ی مستقیم و واضح بـه آیـات قرآن دارد و مضمون ایـات را بـه زبان پارسی و به صورت نظم درآورده است.

و درون پایـان:
سر تسلیم من و خشت درون مـیکده ها
مدعی گر نکند فهم سخن،گو سر و خشت

👆☹

مقدم نوشته:

با سلام خدمت اساتید
بیت اخر منظور از عشق محبت اهل بیت است.منظور حافظ این هست که اگر محبت اهل بیت را درون دل نداشته باشی حتی اگر قرآن را حفظ باشی باز هم بدردت نمـیخورد.
در واقع دارد کنایـه مـیزنـه بـه اهل تسنن آن زمان کـه شما عاقبت بخیر نخواهید شد. مگر اینکه دل رو لبریز از محبت اهل بیت طیبه طاهره کنید.
با تشکر

👆☹

امـین نوشته:

در زمان حافظ ۱۴ روایت از قرآن وجود داشته کـه حافظ تمام این چهاده روایت را حفظ بوده هست ( بـه دلیل آنکه قرآن اولیـه اعراب نداشته بیشتر اختلاف درون چگونگی بیـان بوده )
در بیت آخر هم واژه (ار) با توجه بـه بیت های بالا خود
(حتی اگر) معنی مـیشود
پس این گونـه معنی مـی شود
عشق بـه فریـادت مـیرسد حتی اگر مانند حافظ قرآن را با ۱۴ روایت حفظ باشی

با توجه بـه آنچه درون حاشیـه این شعر درون این سایت دیدم
فهمـیدم بسیـاری بدون درک سخن های خود را مـی نویسند
که این خیلی ناراحت کننده است

👆☹

مجتبی نوشته:

اینکه چاده روایت را منسوب بـه چارده معصوم بدانیم ناشی از عدم آگاهی درون مورد مفاهیم اسلامـی و ندانستن معنی روایت درون این مورد است. روایت اینجا بـه معنی نحوه خواندن آیـات با اواهای متفاوت هست که طبعا معنی دیگری مـیداده. چگونـه مـی توان تصور کرد کـه شیعه ای مومن معتقد باشد کـه هر یک از معصومـین قرائت خاص خود و متفاوت از دیگران داشته اند؟ همانگونـه کـه دوست دیگری اشاره کرد چارده روایت اشاره بـه هفت قرائت متفاوت از قرآن هست که گویـا درون صدر اسلام معمول بوده و هنگام جمع آوری قرآن دو قاری به منظور هر قرائت بوده و حافظ از چارده روایت یعنی همـه قرآنـها یـاد مـی کند. این البته حرجی بر باشندگان ایران امروزی نیست چه اینکه این موضوع منسوب بـه عمر هست و موضوع محفل اهل سنت. درون زمان حافظ اکثر ایرانیـان از جمله خود حافظ سنی بودند. من بـه اشاره شعر بـه کشته شدگان کربلا هم اعتقادی ندارم چه اینکه این داستانی هست خاص شیعه و اکثریت سنی ها اصلا اطلاعی از آن ندارند. بسیـار بعید هست که مردم شیراز درون زمان حافظ چیزی از آن مـی دانسته اند.

👆☹

حمـیدرضا نوشته:

@مجتبی:
جدای از بحث موضوع این شعر و عدم رابطه‌اش با واقعهٔ کربلا کـه بحثی درون آن نیست درون موضوع عدم اطلاع مردم زمانـهٔ حافظ از واقعهٔ کربلا اشتباه مـی‌کنید. سعدی کـه فاصلهٔ زیـادی با حافظ ندارد درون قصیدهٔ ابتدایی بخش مواعظ بعد از مدح غرای خلفا (که نشانـهٔ کامل اعتقاد وی است) خدا را بـه خون شـهیدان کربلا قسم مـی‌دهد:
«…
یـارب بـه نسل طاهر اولاد فاطمـه
یـارب بـه خون پاک شـهیدان کربلا
…»
و مولوی درون آن غزلی کـه احتمالا شنیده‌اید مـی‌گوید که:
«کجایید ای شـهیدان خدایی
بلاجویـان دشت کربلایی
…»
و درون کنارش البته حکایت طعن «آن شاعر» مردم شیعه حلب را احتمال دارد درون مثنوی دیده باشید.
این گزاره کـه فرمودید مثال نقض زیـاد دارد و هیچکدام -البته- دلیلی بر تشیع هیچکدام از این بزرگان نیست.

👆☹

عاصی نوشته:

بنده اعتقادی بـه دین و مذهب ندارم، و طبیعتا از دید من داستان‌ها و روایت‌هایی کـه از کربلا گفته مـیشـه از نظرم چندان تأثیرگذار نیست، ولی تنـها استثنا به منظور من همـین غزل بی‌نظیر حافظه

واقعا هر بار این شعر رو مـیخونم برام تازگی داره و ازش لذت مـیبرم. و برای من خیلی جالبه کـه این غزل ناب و شعرهای بند تنبانی مداح‌های زمان ما، هر دو درون مورد یـه واقعه‌اس، اما این کجا و آن کجا!!!

مورد دیگه‌ای کـه از نظر من توی همـه اشعار حافظ دیده مـیشـه، اینـه کـه هر بیت، بدون توجه بـه مفهوم کل شعر، بـه تنـهایی بار معنایی فوق‌العاده‌ای داره.
بارها شده کـه در زمان شنیدن اخبار و‌ فجایع بی‌اختیـار مصرع «از هر طرف کـه رفتم، جز وحشتم نیفزود» بـه خاطرم مـیاد

👆☹

بی نام نوشته:

با درود.درمورد این غزل گروهی از دوستان مطالبی رو بیـان د کـه فی المثل خواجه حافظ درون ابیـاتی منظور خاصی را دنبال کرده هست فی المثل درون بیت دوم اشاره بـه امام سوم شیعیـان دارد.در حالی کـه مطلع غزل و سایر ابیـات بـه روشنی گواه بر این هست که شاعر درد های شخصی اش را با لحنی خاص و سمبلیک بیـان مـی کند.اهل نظر بـه خوبی واقف اند مراد از رند درون جهانبینی حافظ چیست و هیچ ارتباطی بـه شان ایمـه کـه بسیـار عظیم هست ندارد بالاخص حسین ابن علی با آن مجد و مقام والایی کـه دارد.به زعم برخی از بزرگان ادبی حتی درون بیت دوم واژه ی آب بـه اشتباه بـه جای جام جای گرفته هست و این اشتباه مصححین هست من جمله آقای قزوینی.نکته دیگر اینکه شمس الدین محمد بـه باور اکثر مورخین سنی مذهب بوده و هیچ تناسب منطقی مـیان تفکرات وی با شیعیـان وجود نمـی توانسته داشته باشد.و بیت آخر کـه باید درون بر خوانی (دکلمـه)اش بر واژه ی اول(عشقت)تکیـه ی بیشتری نمود که تا مفهوم بـه خوبی منتقل شود کـه البته نمایـانگر دید گاه عرفانی شاعر هست با این مداقه کـه معشوق درون غزل حافظ مذکر هست و این منع شرعی هم ندارد و بسیـار درون تاریخ ادبیـات متعارف و مرسوم بوده هست و از جمله محکم ترین مصادیق آن هم درون غزلی با این مطلع است:دوش رفتم بـه در مـیکده خواب آلوده / خرقه تر دامن و سجاده آلوده…
به هوایشیرین پسران چند کنی!!!
وباز هم فضلا تاکید بر وجه عرفانی اشعار حافظ دارند!
سخن آخر اینکه از حافظ قدیس نسازیم و اینکه بزرگانی این شاعر بزرگوار رو کافر و ملحد خطاب کرده اند بـه نظر گزافه گویی و مصادره بـه مطلوب بوده است.
همانطور کـه برخی دگم اندیشان مصادره بـه مطلوب مـی کنند کـه حافظ خوب مطلق و چه و چه و چه بوده هست و بری از نظر بازی و خواری و عیره.

👆☹

مـیلاد نوشته:

عشقت رسد بـه فریـاد….
یعنی دین و مذهب رو بزارید کنار عشق بـه هستی عشق بـه کاینات عشق بـه مردم عشق بـه همـه چیز بـه دادت مـیرسه نـه اینکه قران رو بخونی انتظار داشته باشی معجزه رخ بده ، علی ابن ابیطالب هم مـیگه من قران ناطقم نـه این کاغذ پاره ها کـه سر نیزه د،
الان دانشمندان هم همـین حرفو مـیزنن راندا برن ، استر هیو جری هیکس، افسوس کـه ما دانشمندان و عارفامون هفت قرن پیش این حرفا رو گفتند ولی مذهبیون همـیشـه همـه چی‌رو منحرف
مولوی هم مـیگه
ای نسخهٔ نامـهٔ الهی کـه توئی

وی آینـهٔ جمال شاهی کـه توئی

بیرون ز تو نیست هرچه درون عالم هست

در خود بطلب هر آنچه خواهی کـه توئی

در آخر بگم کـه فقط خودت بـه فریـاد خودت مـی رسی فقط خودت

👆☹

ر کمال نوشته:

دوستان لطفاً قبل از اظهار نظر متقن، کتب حافظ شناسان ایران زمـین مثل محمد علی اسلامـی ندوشن رو بخوانید،
هیچ حکیمـی، بـه ضرس قاطع درون مورد شیعه بودن حضرت حافظ نظریـه نپرداخته. دلیل روشنی وجود ندارد و از ابیـات نیز نمـیتوان نتیجه ی خاصی گرفت بعد در مدح عاشورا بودن قطعی نیست. اما درون عحبم کـه حافظ چقدر با مولوی هم نظر است. شما صدها بیت با مضمون ناجی عشق درون اشعار این دو مـیابید

👆☹

Saman نوشته:

دوستان من حرف زدن درون مورد نژاد و برتری این موضوع رو أصلا درست ندیده أم اما استوار و قائم بـه این موضوع هستم کـه مسئله فرهنگ خصوصا فرهنگی بـه گستردگی و سترگی شعر پارسی نباید اسلام الود یـا حسین الود شـه
در اصل یـه خواهش بود پیـامم ؛ عاجزانـه خاشعانـه خاضعانـه تمنا دارم لطف بفرمایید ادبیـات رو اسلامـیزه نکنید شیعیزه نکنید .
خوشایند خود رو بـه حضرات حافظ و سعدی و خیـام مولانا ……. نچسبونید
اون دسته افرادی کـه معتقدن بـه جهان اخرا مخصوصا ، حافظ اینا یقتونو مـیگیرن اااااااا

👆☹

امـیر طلوعی نوشته:

زان یـار دلنوازم شُکری‌ست با شکایت
گر نکته‌دان عشقی خوش بشنو این حکایت

خوش بشنو این: ۳۷ نسخه (۸۰۱، ۸۱۱، ۸۱۳، ۸۱۸، ۸۱۹، ۸۲۱، ۸۲۲، ۸۲۳، ۸۲۴، ۸۲۵، ۸۳۸- ۸۱۷، ۸۳۴، ۸۴۳ و ۲۴ نسخۀ متأخّر یـا بی‌تاریخ) خانلری، عیوضی، نیساری، جلالی نائینی- نورانی وصال، فرزاد، ثروتیـان, سایـه، خرمشاهی- جاوید

بشنو تو این: ۱ نسخه (۸۲۷) قزوینی- غنی

بشنو بعد این: ۱ نسخۀ بسیـار متأخّر (۸۹۸)

۳۹ نسخه غزل ۹۳ و بیت مطلع آن را دارند. از ۱۱ نسخۀ کاملِ کهنِ مورّخ، ۸۰۳ فاقد غزل است.

👆☹

زینب نوشته:

روفیـا ی عزیز سلام نمـیدانم پیـام من بـه دستت مـی رسد یـانـه اما به منظور صحبت با تو چاره ای جز حاشیـه های سایت گنجور نداشتم… من بـه شدت علاقه من بـه دوستی با تو هستم . نام من زینب هست اهل کاشان هستم دیـار سهراب نمـیدانم او را مـیشناسی یـانـه من هنر مـیخوانم و حرف های زیـادی به منظور گفتن با تو دارم از تو خواهش مـیکنم اگر پیـام مرا خواندی بـه این نشانی پیـامـی بفرست zeinab7art@gmail.com

👆☹

زنشاه نوشته:

لطفا بـه دوستانی کـه خودشون رو شیخ و واعظ مـیپندارند و گمان مـیکنند خدا درون انحصار اونـهاست بفرمایید عقده های فروخورده خودشون رو جاهای دیگر خالی کنند،حافظ فقط قرآن از بر نکرده بود،مثل این مدعیـان، طوطی وار کـه از بر مـیکنید و اصلا نمـیدونید چی مـیخونید،او بـه معنا و مفهوم علاقه بیشتری داشت،به همـین جهت خیلی بهتر از شما کـه فقط سطوح دین رو مـیبینید بـه این بصیرت رسیده بود کـه هرسنگ دین بـه مـیزند مردم فریبی بیش نیست،و او کـه ادعای بی دینی مـیکند و همـه اون رو زندیق و کافر مـیپندارند و مرتد خطاب مـیکنند از همگان با خدا تر است

👆☹

احسان نوشته:

تفاسیر و نظرات دوستان خواندنی بود اما به منظور بنده جالب ست چطور هنوز ما با این حقیقت کنار نیومدیم کـه هرکسی بـه اندازه اندیشـه و دنیـای خودش از اطرافش برداشت خودش رو داره ،مـیکنـه :
اینچہ مـیگویم بہ قدر فہم توست
مردم اندر حسرت فهم درست .

حال پخته درون نیـابد هیچ خام
این سخن کوتاه حتما والسلام
… یـا
هری از ظن خود شد یـار من !
خلاصه کـه سعی کنیم افکارمون رو بـه هم تحمـیل نکنیم ،
این سخن پایـان ندارد تیز دو

👆☹

یغما نوشته:

شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالیـان:

معانی لغات غزل (۹۴)
دلنواز: نوازش دهنده دل، دل‌آرام، مـهربان.
نکته: سخن پاکیزه و بکر، مطلبی کـه با دقت نظر درک آن ممکن باشد، مضمون لطیف.
نکته‌دان: داننده مضامـین لطیف و بکر.
خوش: خوب.
مخدوم: صاحب اختیـار خادم، سرور، فرمانده، آمر بـه خدمتگزار.
مخدوم بی‌عنایت: (استعاره) معشوق بی‌ملاحظه و نامـهربان.
ولی: نامـی از نامـهای خدای تعالی، درون اصطلاح صوفیـه بـه معنای پیرومراد، فانی درون خویش و باقی بـه مشاهده حق تعالی، دوست صدیق و یـار نیکان.
ولی‌شناسان: عارفان وشناسندگان مردان‌حق‌که اخفای‌حال‌خود‌کنند، شناسندگان‌مقربان الهی.
مپیچ: درگیرمشو.
به غمزه: با ناز و کرشمـه.
کوکب: ستاره.
کوکب هدایت: ستاره راهنما، ستاره‌یی کـه در شب مسافران را راهنمای جهت هست (جدی)، اشاره بـه آیـه شریفه ۱۶ سوره نحل: و علامات و بالنجم هم یـهتدون. و علامات و به ستاره‌یی ایشان راه مـی‌یـابند.
نـهایت: انتها، پایـان.
بدایت: آغاز.
بردی آبم: آبرویم را بردی.
روی از درت نتابم: از درگاه تو رو گردان نمـی‌شوم.
رعایت: مراعات، منظور نظر وزیر حمایت.
چارده روایت: درون زمان حضرت رسول اکرم (ص) کاتبان وحی آیـات نازل شده توسط نبی اکرم (ص) را مـی‌نوشتند لیکن بـه سبب متداول نبودن اعراب و نقطه و دستورات نحوی، اشکالاتی درون قرائت پیش مـی‌آمد کـه تا پیـامبر (ص) درون قید حیـات بودند توسط ایشان رفع مـی‌شد. بعد از رحلت حضرت رسول اکرم (ص) و وفات بعضی از کاتبان، ضرورت تدوین نسخة صحیح قرآن حس شد و در زمان خلفاء اربعه درون این امر مـهم کوششـهای پی‌گیر بـه عمل آمد. مبنای کار براین بود کـه زیدبن ثابت کـه خود یکی از کاتبان وحی بود یک هیئت ۱۲ نفری از افراد صلاحیت‌دار را تشکیل و در طول مدت ۶ سال ۷ نسخه ازقرآن کریم تهیـه و هر نسخه توسط یک قاری بـه بلادی ارسال شد که تا مسلمـین آن بلاد را تعلیم دهند. این هفت قاری هرکدام دو راوی داشتند و قرائت قرآن بوسیله این چهارده راوی، متداول و به ما رسیده هست و این مختصری هست از چگونگی وشرح کتابت و قرائت و انتشار قرآن درون صدر اسلام.
گرخود: اگرهم، حتی اگر.
به سان: بـه مانند.
معانی ابیـات غزل (۹۴)
(۱) از آن یـار دلنواز تشکری بـه همراه شکایتی با هم دارم و اگر تو درون عشق نکته‌سنجی بـه این حکایت گوش فرادار.
(۲) هر خدمتی کـه کردم بدون مزد و منت بود. خدایـا مخدوم بی‌التفات نصیبی نشود.
(۳)ی بـه رندان قلندر توجهی ندارد گویی آنـهایی کـه اولیـای صادق و یکرنگ را مـی‌شناختند از این ولایت رفته‌اند.
(۴) الف: ای دل، درکمند سرزلف او نیفت زیرا درون آنجا چه بسیـار سرهای بریده بی‌گناه را خواهی یـافت.
ب: ای دل بـه دنبال کشف پیچیدگیـهای راز آفرینش مباش کـه چه بسیـار سرهای بی‌گناه بر سر این کار رفته است.
(۵) با رضایت و تأیید تو چشمانت با غمزه و کرشمـه سبب ریختن خون ما شد. عزیز من حمایت و پشتیبانی از خونریز روا وشایسته نیست.
(۶) درون این شب تیره و تار، راه مقصود و هدف را گم کرده‌ام. این ستاره جدی هدایتگر به منظور راهنمایی من از گوشـه‌یی سربرآور.
(۷) بـه هر سو کـه رفتم جز ترس و وحشت چیزی عایدم نشد. از این بیـابان و راه بی‌پایـان بپرهیز و برحذر باش.
(۸) چگونـه مـی‌توان پایـانی به منظور این راه تصور کرد. راهی کـه در بدو امر از صد هزار منزل بیشتر بـه نظر مـی‌رسد.
(۹) با اینکه سبب آبروریزی من شده‌یی، روی از تو بر نمـی‌گردانم، چرا کـه تحمل ظلم و جور از دوست، بهتر از مراعات از طرف دشمن است.
(۱۰)حتی اگر بـه مانند حافظ بتوانی قرآن را با چهارده روایت قرائت کنی، باز حتما عشق بـه فریـاد تو برسد (تا از راه عرفان رستگار شوی).
شرح ابیـات غزل (۹۴)
وزن غزل: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن
بحرغزل: مضارع مثمن اخرب
*
شیخ عطار:
ای پرتو وجودت درون عقل بی نـهایت هستی کاملت را نـه ابتدا نـه عایت

اوحدی‌مراغه‌یی:
بد مـی‌کنند مردم ز آن بی‌وفا حکایت

وآنگه رسیده ما را دل دوستی بـه غایت

کمال‌خجندی:
ای ابتدا دردت هر درد را نـهایت
عشق ترا نـه آخر شوق ترانـه غایت

عمـاد‌فقیـه:
جایی کـه خون عاشق ریزند بی‌جنایت

سهل هست بی‌دلان را بودن درون آن ولایت
دربارة قراء سبعه شاعری نام آنـها را درون شعر زیر آورده است:
استاد قرائت بشمرپنج و دو پیر

بو عمر و علا و نافع و ابن کثیر

پس حمزه و ابن‌عامر و عاصم دان
زین جملهائی شمر و هفت بگیر

هریک از این قاریـان دو راوی داشته کـه توسط این چهارده نفر چگونگی قرائت این استادان هفت گانـه بـه ما رسیده است.

****

👆☹

سجادحائری نوشته:

ماشاءالله
درعصراطلاعات ورسانـه ادعای فضل جهلایی مانندحقیر بس آسان بود
اما عزیزان درخصوص حافظ قرآن زبربخواندباچهارده روایت اظهارات بدیعی مرقوم داشته اند آنچه حقر از پدربیـاددارم ودوایشان بنده را ترغیب فرمودند که تا درخصوص قضیـه تحقیق کنم آنزمان مطالعه وتحقیق بغایت سخت بود آنچه دراختیـارداشتیم جز دائرةالمعارف هانبودند کـه دهه شصت بیـاددارم دائرةالمعارف بزرگ شیعه که تا حرف عین بیشتر دراختبارنبود القصه آنجه درخاطرودفترم آن روزگار ضبط نمودم درخصوص چهارده روایت کـه اگر مطلب خارج از طاقت وظرفیت سایت هست اصراری بر اتتسارش ندارم اماشاید دانستنش بی حکمت نباشد

هر یک از قرائت‌های هفتگانـه شاگردان مشـهور داشتند کـه قرائت آنان را روایت چهارده‌گانـه گفته‌اند. این چهارده نفر عبارتند از:

قالون: عیسی بن مـینا مدنی (۱۲۰–۲۲۰ هـ. ق)
ورش: عثمان بن سعید مصری (۱۱۰–۱۹۷ هـ. ق)
بزی: ابوالحسن احمد بن محمد بن عبدالله ابی بزه، (۱۷۰–۲۳۴/۲۵۰ هـ. ق)
قنبل: ابوعمرو محمد بن عبدالرحمن بن محمد بن خالدبن سعید، (۱۹۵–۲۹۱ هـ. ق)
دوری: ابوعمر حفص بن عمربن عبدالعزیز، دوری نحوی، درگذشت بـه سال ۲۴۶ هـ.ق.
سوسی: ابوشعیب صالح بن زیـاد بن عبدالله، درگذشت بـه سال ۲۶۱ هـ.ق.
هشام: ابوولید هشام بن عماربن نصیر قاضی دمشقی، درگذشت بـه سال ۲۴۵ هـ.ق.
ابن ذکوان: ابوعمر و عبدالله بن احمد بشیر بن ذکوان قرشی دمشقی (۱۷۳–۲۴۲ هـ. ق)
شعبة بن عیـاش: ابوبکر شعبة بن عیـاش بن سالم کوفی(۹۵–۱۹۳ هـ. ق)
حفص بن سلیمان: ابوعمرحفص بن سلیمان بن مغیره اسدی کوفی، درگذشت بـه سال ۱۸۰ هـ.ق.
خلف: ابومحمد خلف بن هشام بزاز، متوفی بـه سال ۲۲۹ هـ.ق.
خلاد: برخی او را خلید بن خالد صیرفی خوانده‌اند (درگذشت بـه سال ۲۲۰ هـ. ق)
ابوحارث: لیث بن خالد بغدادی (درگذشت بـه سال ۲۴۰/۲۴۶ هـ. ق)
حفص دوری

بااحترام سجادحائری نسب

👆☹

علی محقق نوشته:

با سلام خدمت تمام تمام دوستان عزیز بنده هم درون حد وسع خود نظرم را بیـان مـیکنم. بنده با مطالعه تقریبا اکثر حاشیـه ها متوجه شدم بسیـاری از عزیزان و اساتید بـه یک نکته و روش اساسی درون فهم اشعار حافظ توجه نکرده اند.اگر بـه این روش مطالب حافظ و دیگر شعرا و اساتید مطالعه شود براحتی درکی صحیح بسیـار روشنی بخش از این بزرگان بدست مـی اید.این روش را همـه مـیدانیم اما دلبستگی شدید بـه عقاید مان مانع مطالعه بـه این روش مـیشود.همـه ما درون مطالعه فیزیک یـا شیمـی یـا ریـاضی کاملا بی هیچ پیش داوری انچه مـیبینیم همـهن را مـیبینیم.اما وقتی بـه موضوعات علوم انسانی مـیرسیم همـه چیز را از دید عقایدی کـه در ما نـهادینـه شده نگاه مـیکنیم.اینست کـه مولانا مـیگوید : از نظر گاه هست ای مغز وجود اختلاف مومن و گبر و جهود اگر بـه این روش حافظ و دیگر متون مطالعه شود مثل اب خوردن هم راحت درک مـیشود و هم بسیـار روشنی بخش و لذت بخش است. از حافظ صحبت مـیکنیم و بقیـه بـه همـین منوال است.بسیـار ساده.اشعار حافظ ۹۹ درصد تصویری هستند و کلماتش فیزیکی و عینی کـه با حواس پنجگانـه قابل درک هستند.شما براحتی مـیتوانی از روی هر بیتی نقاشی کنید یـا فیلم مستند بسازید.ما ابتدا خود معانی عینی و واقعی کلمات شعر را مـیخوانیم و تصویری را کـه ارایـه مـیدهد بی هیچ کم و کاستی مـیبینیم.تصور مـیکنیم. درون جریـان خواندن بیت با عجله و همزمان لازم نیست تفسیر کنیم و برداشت.هیچ عجله نکنیم.فرصت به منظور تفسیر هست.اول ببینیم متن بیت بصورت عریـان چه مـیگوید.مثل اینکه مـیخواهیم بـه زبان مثلا انگلیسی ترجمـه تحت الفضی کنیم.
مثال : درون ره منزل لیلی کـه خطر ها ست درون ان شرط اول قدم انست کـه مجنون باشی خوب خود متن بسیـار ساده و گویـاست. همـه مان مـیفهمـیم : درون راه منزل لیلی خطر های زیـادی هست.اگه مـیخوای بـه خونـه لیلی بری شرط اولش اینـه کـه مجنون باشی. این معنی اولیـه این بیت است.کلمات واضح و فیزیکی و این جهانی : راه - منزل- لیلی - خطر- شرط- اول - قدم و… . حالا مرحله دوم.باز بی پیش داوری.مـیخواهیم ببینیم اگر این بیت را بـه کودکی یـا فردی خارجی زبان بگوییم چه نتیجه ای و چه برداشتی مـیکند.مـیتوانیم تصور کنیم کـه او چنین برداشتی راه کارانـه به منظور زندگی خودش خواهد کرد : او بـه خود خواهد گفت : بعد حافظ مـیگوید درون راه رسیدن بـه هدفی کـه شدیدا بهش علاقه داری
عشق داری خطرهایی وجود دارد.برای اینکه بـه این هدفت برسی حتما این خطر ها را قبول کنی.و به منظور اینکه این خطر ها را قبول کنی حتما حالت مجنون و دیوانـه داشته باشی.چون عقل حسابگر مـیگه ممکنـه درون این راه جان و مال و ابرو وغیره را ازدست بدی.و طبیعی هست اگر بـه حرف این عقلت گوش کنی قدمـی بر نخواهی داشت.ریسک ورود درون تاریکی و ناشناخته هاست.و عقل حسابگر مـیخواد همـه چیز روشن باشد که تا قدمـی بردارد .پس حتما دیوانـه وار قدم اول را برداری.والا اخر. این مـیشود اولین برداشت و تفسیر عریـان و بی ورود عقاید خاص از این بیت کـه تقریبا اذعان مـیتوانیم کنیم کـه همـه این برداشت اول را قبول کنند. حالا از این بـه بعد هر فردی مـیتواند درون رابطه با هر هدفی کـه دارد اگر این راهکار را قبول کند انرا بکار ببرد.یکی هدفش ثروت است.یکی علم است.یکی عرفان است.یکی کربلا رفتن است.و…. حافظ اگاه مـیکند :در راه هر هدفی حتما خطر ها هست.اگه مـیخوای برسی حتما قبول کنی.اگر نـه کـه بفرما بشین خونـه ات و چایی بخور!!!!! دوستان اگر بتوانیم با این متد(ذهن ازاد) کـه قطعا همـه عزیزان اگاه هستند و بنده فقط یـاد اوری کردم تمام اثار قدیم و جدید را مطالعه کنیم خیلی راحت بـه درکی کـه مـیخواهیم مـیرسیم و استفاده مـیبریم و حق مطلب را درون مورد اساتیدی کـه این اثار را بجا گذاشته اند ادا مـیکنیم.هم با خودمان مـهربانی مـیکنیم و هم با ان بزرگان. موید و سربلند و شاد و اینـه دلتان بی زنگار

👆☹

علی محقق نوشته:

مـیبخشید دوستان.عرضی هم داشتم با عزیزانی کـه دوستدار اسلام و امام حسین هستند و از فرط علاقه و
عجله هر چیزی را مـیخواهند جوری مرتبط کنند با امام و اسلام.هیچ لزومـی ندارد عزیزان.حافظ بـه اسلام یـا ا معتقد بود یـا نبود اگر ما درون عقیده مان محکم هستیم چه نیـازی هست کـه بگوییم ببینید حافظ هم معتقد بود.اگر بر فرض ثابت شود حافظ عقیده مند نبود ما هم حتما عقیده مان را کنار بگذاریم؟اینچنین استدلالهایی ضمنی اشاره بـه ضعیف بودن عقیده دارد.توجه کنید دوستان اگر حافظ مثلا اگر مـیخواست درون مورد امام حسین سخن بگوید چه نیـازی داشت کـه همـه چیز را درون پرده و کنایـه و مبهم بگوید؟مثل افراد دیگر زمان خودش صریح مدح امام مـیگفت.اگر نیتش امام بود چه نیـازی داشت کـه چنان مبهم بگوید کـه هزار که تا تفسیر از دل ابیـاتش بیرون بیـاید. اگر ما چنین بگوییم از انطرف هم مـیگویند حافظ چگونـه معتقدی بوده کـه صدها بیت درون مورد و مـیخانـه و دلبر و ساقی و مستی و موهای دلبر و بوسه بریـار و ساز و اواز و شیرین پسر و شنگول و بت و غیره دارد . به منظور مثال : اگر ان ترک شیرازی بدست ارد دل ما را بـه خال هندویش بخشم سمرقند و بخا را را یـا : ناب مـیخواهم کـه مرد افکن بود زورش کـه تا یک دم بیـاسایم ز دنیـا و شر و شورش یـا : صبا زان لولی شنگول سرمست
چه داری آگهی چون هست حالش
گر آن شیرین پسر خونم بریزد
دلا چون شیر مادر کن حلالش یـا : ببرد از من قرار و طاقت و هوش
بت سنگین دل سیمـین بناگوش
نگاری چابکی شنگی کلهدار
ظریفی مـه وشی ترکی قباپوش
نمـیدانم مـیدانید یـا نـه کـه بسیـاری از علما اصلا حافظ و دیگر شاعران را کـه در کلامشان مدام از مـی و مستی و استفاده کرده اند قبول ندارند. چون مـیگویند اگر این کلمات مناسب بودند پیغمبر و ا هم از این کلمات استفاده مـید. و توجه ندارند کـه پیـامبر پیـامبر بود و هر سخن و عملش پیروی شونده بود و صحیح نمـیدانست کـه از کلماتی استفاده کند کـه فورا بهانـه سو استفاده کنندگان بشود. اما حافظ کـه پیغمبر نبود و ادعایی هم نداشت و نمـیخواست هم پیروی کنند ازش.و مـیتوانست به منظور وصف رابطه عاشقانـه اش با خدا یـا موجود زمـینی از مستی و غیره استفاده کند و ایرادی هم نمـیتوان بر او گرفت.بکار بردن این کلمات دلیلی بر مسلمانی یـا نامسلمانی او نیست. و اما دوستان اگر بی تعصب نگاه کنیم دو موضوع درون غزلیـات حافظ موج مـیزند :
عشق. جنگ با ریـا کاری حال بـه قول مولانا : هری از ظن خود مـیتواند یـار او باشد. اما حافظ با همـه با تمام انسانـها حرف زده است.حافظ بـه هر فرقه ای هم اگر دلبستگی داشته ( کـه نشان مـیدهد نداشته بجز عشق) هرگز ان فرقه یـا رویـه خاص را نبلیغ نکرده.حافظ مداح نیست.حافظ فقط حافظ است.چشمـه جوشان عشق. عشق بـه همـه چیز .همـه چیز را به منظور همـه خواستن.خود را ندیدن بقول مولانا :
عشق هست بر اسمان پ
صد پرده بـه هر نفس د
نادیده گرفتن این جهان را مر دیده خویش را بدیدن
حافظ مبلغ محبت و دوستی و انسانیت و معرفت و شجاعت(عدم ریـا کاری) و به هیچ دانستن دلبستگی بـه دنیـاست. و اگر از دیدگاه دینی هم بنگریم دین هم بجز محبت و عشق و انسانیت چیزی نمـیگوید. و مـیدانیم فرق عشق با محبت را.محبت از بزرگ بـه کوچک است. و عشق از کوچک بـه بزرگ است. ما محبت مـیکنیم که تا نیـازی ازی را براورده کنیم. او بـه ما نیـازمند است.
اما درون عشق ما بـه او نیـازمندیم.به معشوق. که تا نیـاز ما بـه کامل شدن را براورده سازد. محبت از سر دلسوزی بـه دیگری هست و بسیـار هم انسانی و خوب. و مـیتواند حسابگرانـه باشد.اما از بین برنده منیت و سوزاننده خود نیست. و عشق سوزاننده خود و منیت است.چون خودی درون مـیان نیست.همـه جا او را مـیبیند.از همـه چیز عطر او را مـیبوید.و اینست کـه عاشق ضمنا دیوانـه هم هست.یعنی قبلا دیوانـه شده! و تنـها عشق هست که مـیتواند نفس (خود خواهی -حرص و طمع و ترس را بسوزاند و انسان را بـه رهایی برساند. و مطمـینا دوستان مـیدانند منظور از عشق نـه انچه هست کـه در مـیان عموم تصور دارند. عشق بـه مفهوم خالص ان .کیفیتی درون وجود انسان کـه نمود بیرونیش هیچ به منظور خود نخواستن و همـه چیز را به منظور دیگران خواستن است.رحمت مطلق. و به این کیفیت نمـیتوان رسید مگر اول دل را از احساسات نفسانی تخلیـه کنیم.انگاه عشق کـه خودش مـیاید.نیـازی بـه زحمت ما نیست. مولانا : رو را هفت اب شوی از کینـه ها وانگه عشق را پیمانـه شو پیمانـه شو حافظ : خلوت دل نیست جای صحبت اغیـار دیو چو بیرون رود فرشته دراید اول تخلیـه و پاکسازی. انگاه عشق و خدا و ملایک همـه درون تو حاضرند.فرشته با دیو درون یک خانـه همزمان جای ندارند.یـا این یـا ان. والسلام.

👆☹

امـیرعباس نوشته:

شعر ای دل غلام شاه جان باش و شاه باش رو کـه توی تصحیح غنی نیومده بخونید روی سنگ مزار حافظ این شعر نوشته شده دور که تا دور سنگ مزارش تو اینترنت هم بزنین مـیاد اسم امام رضا(ع) و امام علی(ع) رو اورده توی رباعیـاتش هم توی همـین تصحیح غنی (مردی ز کننده درون خیبر پرس)درباره امام علی(ع) اینکه بگیم حافظ اصلا درباره اهل بیت صحبت نکرده واضح حرف غلطیـه اینجا هم اصلا بعید نیس درباره امام حسین (ع) باشـه شعر مثل شعر شاه شمشاد قدان کـه درباره حضرت عباس(ع) هست
شعر بیـا کـه رایت منصور پادشاه رسید رو هم بخونین اسم امام زمان عج) رو هم اورده اونجا کـه مـیگه مـهدی دین پناه رسید

👆☹

امـیر حسین نوشته:

در مورد بیت آخر چون اعراب مطالب را بـه صورت نوشتاری نگهداری نمـید و بیشتر بـه صورت شفاهی و با تکبه بر حافظه بـه خاطر مـیسپردند و رواج فرهنگ نقالی باعث کم کاربرد شدن نوشتار بوده هست به همـین دلیل زمان خلیفه اول کـه تصمـیم بـه مصحف قرآن مـیگیرند نوشتار بـه شکل امروز و با اعراب گذاری و نقطه نبوده و به همـین دلیل بعد از گذشت سالیـان و درگذشتانی کـه قرآن را از زبان حضرت پیـامبر (ص) مـیشنیدند و حفظ مـید باعث بوجود آمدن ١٤ نوع و مدل خواندن قرآن شده بوده کـه حافظ هر ١٤ مدل رو حفظ بوده اند این موضوع درون دروس تفسیر قرآن و در بحث تحریف لفظی قرائت مفصلا بحث مـیشـه کـه ابن مجاهد ٢ شاگرد داشته کـه هر کدام هفت قرائت مختلف بلد بوده اند و فکر نمـیکنم ارتباطی بـه ١٤ معصوم داشته باشـه

👆☹

پژمان نوشته:

۱- به منظور درک بهتر حقیقت و اتخاذ روشی علمـی و درست درون تحقیق، حتما از تعصب و بی ادبی دوری جست.
۲- به منظور تحقیق درون مورد بزرگان ادب، آنـها و آثارشان را درون باید درون قالب زمانی خودشان بررسی نمود و از بت آنـها دوری جست که تا بتوان آن آثار را نقد و تحلیل کرد. این نقد حتما علمـی و در قالب و نظریـه ی مشخصی انجام شود.
۳- بی شک زبان و خط عربی و بخصوص شعر و وزنـهای آن بـه ادب فارسی خدمات شایـانی کرده است. همانطور کـه کشورداری و فرهنگ و هنر فارسی بـه غنای فرهنگ و هنر جهان عرب خدمات زیـادی کرده است.
۴- به منظور رواج روشنفکری و تفکر انتقادی، حتما از بی احترامـی بـه دین و عقاید دینی دوری جست و تنـها بـه منطق و عقل متوسل شد. بی شک انسان به منظور تکامل ذهنی و علمـی خود بـه دین نیـاز داشته است.
۵- بنابراین، این کـه شاعری بزرگ درون زمانـهای دور مطلبی را بیـان کرده، دلیل بر این نمـی شود کـه فلان عقید و ایدئولوژی درون زمان حال هم صدق مـی کند و معتبر است. درون این زمان ابزارهای علمـی و نظری پیچیده ای درون دست داریم کـه دیگر نیـازی بـه بیـان حدیث و حکایت و امثالهم نداریم. با این حال، آن گفته ها را ارزش مـی نـهیم و برایشان احترام قائلیم چون اگر نبودند ما بـه این نقطه نمـی رسیدیم.
فیلسوف و زبانشناس

👆☹

نوید نوشته:

بهترین تفسیر آن هست که بدون تعصب باشد. هر گاه تفسیر و توضیح را با تعصب آمـیختیم، بی گمان بـه خطا رفته‌ایم.

👆☹

حمـه برووو نوشته:

“هرچه درون فهم تو آید آن بود مفهوم تو”

کی بود مفهوم تو او کو از آن عالی‌تر است

هرچه درون فهم من آید آن بود مفهوم من نـه چیزی کـه واقعا هست
هر چه زور هم بزنیم بیشتر از استعدامان نمـی توانیم چیزی فراتر بفهمـیم

راست ناید صوفیی هر گز بهب
“خر بـه جد و جهد کی گردد اسب”

👆☹

بی دل نوشته:

از اُدبا نقل هست که این غزل بی شک از زیباترین اشعار حافظ است، سرشار از صنایع ادبی و مضامـین عمـیق. گویند ادیب نیشاپوری از خواندن این غزل بیـهوش مـی افتاد…
حیفم آمد کـه توجه دوستان را بـه سخنان یک حافظ شناس برجسته (دکتر عبدالکریم سروش) درون مورد این غزل معطوف ننمایم. تفسیر این غزل، مقایسه با اشعار مولانا، و توضیحاتی درون مورد شخص شخیص حضرت حافظ درون وبگاه زیر درون دسترس است:
https://youtu.be/hneGgOfhHTY

با تشکر ویژه از شمس الحق و امـین کیخای عزیز کـه همواره درون راستای فهم بهتر دوستان گنجوری جهد و تلاش مـیکنند.

👆☹

نگار نوشته:

آرینا, کی گفته کـه هر اجازه داره هر تفسیری دلش بخواد از اشعار حافظ ه؟ تنـها درون صورتی یک تفسیر خاص مجاز و موجه هست کـه با کلیـه روحیـات و عقایدی کـه حافظ مکررا درون اشعارش بـه نمایش گذاشته، و همچنین با ساختار زبانی و ادبی شعر و مضمون بقیـه مصرعهای آن شعر بخصوص سازگار باشـه. درون غیر این صورت مـیشـه هتک حرمت شاعر، خصوصا اگر تفسیر شما مستقیما با روحیـات و عقاید شاعر درون تضاد باشـه. این تفسیری کـه شما ذکر کردی با استفاده ای کـه حافظ مکررا از مفهوم رندی درون اشعارش مـیکنـه درون تضاد هست.

👆☹

رضا نوشته:

این غزل زیبا ونغز وپُرمایـه،یکی ازبحث انگیزترین غزلهای سرحلقه ی رندان جهان خواجه حافظ شیرازیست. بسیـاری ازکسانی کـه نسبت بـه اسلام ومذهب شیعی بـه ویژه امام حسین(ع) تعلّق خاطر دارند ازروی علاقه مندی وتعصّب، بدون داشتن استدلالهای منطقی،تنـها بااستناد بـه بیت:
“رندان تشنـهرا آبی نمـی‌دهد
گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت”
براین باورپای اصرارمـی فشارند کـه این غزل درارتباط با واقعه ی کربلاست!
اینان نمـی دانند کـه درروزگارحافظ،اغلب مردم ایران بـه ویژه شیراز،سنّی مذهب بودند وبه واقعه ی کربلا چنانکه امروزه باحساسیّت خاصّی نگریسته مـی شود نگاه نمـی د. ضمن آنکه اینان نمـی دانند کـه حافظ نـه تنـها شیعه نبوده بلکه سنّی
نیزنبوده است!.حافظ فقط یک عاشق بـه تمام معناست واگرازعاشق بپرسی کـه چه دینی دارد اودرپاسخ شمالبخند خواهد زد ویـا خواهدگفت:
روزگاریست کـه سودای بُتان دین من است
غم اینکار نشاط دل غمگین من است.
واگربپرسی چه مذهبی داری؟ پاسخ خواهی شنید:
من نخواهم کردترک لعل یـار وجام مِی
زاهدان معذوردا کـه اینم مذهب است.
درست هست که حافظ مثل همـه ی کودکان آن دوران ،پرورش یـافته ی مکتب اسلام وقرآن بود لیکن بـه استنادِ غزلیّاتی کـه ازاوبه ما رسیده هست بنظرچنین مـی رسد کـه حافظِ بیقرار درراستای کشفِ حقیقت، بعد ازتحقیق وتفحصّ وکسب تجربه درشریعت،طریقت ،صوفیگری وعرفان ومطالعه ی اشعارشاعران پیش ازخود وهم روزگارخویش، خیلی زود خودرا ازبندِ تعلّقات رهانیده و طریق خاصّ رندی وعشق را برگزیده وبه یک نوع آزاداندیشی رسیده است. جدایی او ازشریعت شامل تشیّع وتسنّن امری غیرقابل انکارو کاملاً بدیـهیست کـه درتمام غزلیّات اوموج مـی زند.
عیش وعشرت وخواری،نظربازی، شاهد بازی وبوسه برلب شیرین پسران ومغبچگان، پشت پازدن بـه قوانین وتاکید بررهایی ازبندِ تعلّقات،تمسخر ،طعنـه ی وبه زیرسئوال کشیدن باورهای زاهدانـه، وصدها رفتارحافظانـه ورندانـه کـه نـه تنـها هیچکدام درچارچوب شریعت جایگاهی ندارند بلکه هریک مولّفه هایی هستند کـه درتقابل باشریعت مـی باشند وهرگز پیـامبر اسلام(ص) وا معصوم (ع) دراین مسیرگامـی برنداشته و پیروان خویش رانیزتشویق بـه واردشدن درچنین راهی نکرده اند.
اگرمعنای همـه ی های رنگارنگ حافظ، مستی ِ حاصله ازعشق الهی بوده وعشقبازی باخداوند درامتدادِ شریعت قرارداشته، چرا پیـامبر اسلام وا معصوم کـه ازهمـه بیشتر دلداده وعاشق خدابوده اند هرگزیکبارنیز ازاین واژه ها استفاده نکرده اند؟! نـه تنـهاکه این واژه ها رادرکلام خویش بکارنگرفته اند اتّفاقاً بلعروایـات واحادیثِ معتبرفراوانی ازهمـه ی بزرگان دینی نیز درمنع “عشق” وجود داردکه همـه بـه اتّفاق عشق رازایل کننده ی عقل دانسته اند! به منظور نمونـه:
حضرت علی(ع) :
هرکه شیفته چیزى شود آن چیز دیده اش را کور و دلش را بیمار گرداند؛ چنینى با دیده اى ناسالم مى نگرد و با گوشى ناشنوا مى شنود؛ ها خرد او را از هم گسیخته و دنیـا دلش را مـیرانده است.
و:
«عشق بیماری هست که نـه اجر دارد و نـه بدل .»
“دلهایى از یـاد خدا تهى مى گردد و خداوند محبّت غیر خود را بـه آنـها مى چشاند.”
حضرت امام رضا(ع):
” دوست داشتن آدمى را بـه کارهاى مکروه و ناپسند وامـیدارد.”
و…..
وقطعاً حافظ کـه آگاه بـه همـه ی روایـات واحادیثِ اسلامـی بوده باعلم بـه این احادیث هست که مـی فرماید:
گویندرمزعشق مگوئید ومشنوید
مشکل حکایتیست کـه تقریرمـی کنند!
اینـهاهمـه دلایل روشنی هستند کـه مسلکِ رندی،عشقبازی وشاهد بازی درون چارچوب شریعت نمـی گنجد! بـه همـین دلیل هست که بسیـاری ازعلما وفقهای شریعت(البته نـه همـه) اززمان حافظ که تا دوره ی حاضر، حافظ وکسانی راکه مدام از وشاهدبازی حرف مـی زنندرابه کفرورزی وخروج ازشریعت متّهم کرده وآنـهاراقبول نکرده اند. اغلب ِعلمای اسلام درون مورد عشق مجازى کـه ازعلایق بی چون وچرای حافظِ عاشق پیشـه هست نظرمنفی دارند و آن‌را نوعى انحراف از عشق حقیقى، بلکه انحراف از دین برمـی‌شمارند. و حتّا اطلاقِ واژه ی «معشوق» بر خداوندرا صحیح نمـی‌دانند و کلّاً آثار اشعار ِعاشقانـه درموردخدا را ناشى از تمایلاتِ جنسى یـا شکست درون عشق‌هاى مادّى مـی‌دانند.
دوستداران اسلام وارادتمندان ا معصوم (ع) حتما بدانند کـه حضرت امام حسین هیچ نیـازی بـه تعریف وتمجید ومدحانی کـه درمسیری جداازشریعت گام برداشته اند ندارند،بنابراین نیـازی نیست کـه باتعصّب وتعجیل، بدون داشتن استدلالهای قانع کننده، تلاش کنندهر چیزی را هر جوری کـه شده بـه ا معصوم وشیعه مرتبط سازند!
هیچ ضرورتی ندارد کـه حتماً به منظور احتمال شیعه بودنِ شاعرانِ بزرگ ونامداری همچون حافظ ومولوی وسعدی ودیگران ،دنبال بیتی یـامصراعی بگردند وآن رامدام بـه عنوان دلیلی به منظور شیعه وسنّی بودن آنـها ذکرکنند. خارج شدن یـانشدن این سخنوران ازشریعت، نـه بـه شریعت لطمـه مـی زند نـه باعث رونق آن مـی گردد. شریعت پبش ازاینـها وپس ازاینـهابوده ودرآینده نیزمسیرخود راخواهدرفت. بقول فرمایش حافظ:
خدارامُحتسب مارابه فریـاد دف ونی بخش
که سازشرع ازاین افسانـه بی قانون نخواهدشد
سخن دیگراینکه: اگرشما درون عقیده ی وایمان خویش محکم وثابت قدم هستید چه نیـازی دارید کـه باتوسّل بـه یک بیت ومصرع یـا یک غزل، درپی اثباتِ این موضوع باشید ودیگران رابه هرنحوقانع کنید کـه ببینید حافظ یـاسعدی هم بـه چیزی کـه مااعتقاد داریم معتقدهست! حالا اگر بر فرض برهمگان ثابت شودکه حافظ ازشریعت خارج شده بود آیـا باورها واعتقادات شما متزلزل شده وفرومـی ریزند؟ مسلّماً پاسخ منفیست.بنابراین روشن هست که تلاش به منظور چسباندن دیگران بـه ویژه افرادنامداری مثل حافظ بـه باورها واعتقادات خویش، ازسوی هرکسی باهرعقیده ای کـه بوده باشد دلیل بارزضعیف ایمان وعقیده هست کـه قصد دارد با همراه ساختن این بزرگان جبران نماید!
حافظ اگر قصدغزلسرایی درون مورد واقعه ی کربلا را داشت قطعاً غزلهای نغزتر ازاین غزلها مـی سرود وتعدادآنـها نیزبیشترازاینـها مـی بود.براساس شناختی کـه ازروحیّه ی اوسراغ داریم اوازهیچی درهیچ دوره ای باکی نداشته وهرزمان کـه لازم مـی دیده هرچیزی را بدون بیم وهراس بیـان مـی کرده است. شایدانی براین باورباشند کـه چون درروزگارحافظ متشرّعینِ سنّی مذهبِ متعصّب حاکمـیّت داشتند حافظ نمـی توانسته آشکارا ازا معصوم اسمـی درغزلهای خودببرد وناچاراً مقصود خویش رادرلفّافه وباکنایـه واشاره بیـان نموده است. این ادّعا واین باوربدان دلیل پذیرفتنی نیست کـه مـی بینیم حافظ چنین شخصیّتی نداشته، اویک تنـه درتمام دوره های زندگی باهمـین متشرّعین متعصّب برسر وشاهد وعشق درافتاده وتکفیر وتبعید وآزارها رابه جان خریده وهیچ تهدیدی نتوانسته اورا ازراهی کـه برگزیده منصرف سازد! آیـا اونمـی توانسته بـه جای اینکه برسر وشاهد با متشرِعین درافتد برسردفاع ازباورهای تشیّع با متشرّعین سنّی مذهب درافتد؟
جالب ترازهمـه ی اینـها این هست که مـی بینیم اوبه رغم آنکه درون حاکمـیّتِ اسلامـی مـی زیسته وکوچکترین محدودیّتی درمدح پیـامبراسلام نداشته،لیکن حتّا یکبارنیز بصورت مشخّص اسمـی ازپیـامبراسلام درغزلهای خود نیـاورده هست واین درون حالیست کـه درصدها غزل ازشاه شجاع وشاه یحیی وتورانشاه ودیگران اسم وارادت خالصانـه ی خویش راابراوده است!. آیـا اینـها کافی نیست تابپذیریم کـه حافظ با آنکه پرورش یـافته ی اسلام وقرآن بوده لیکن بنابه دلایلی بعدها راه دیگری(رندی) پیش گرفته وبه یک نوع آزاداندیشی علاقمند شده است؟ بنظرمـی رسد اوخدارا دررهایی ازبندِهمـه ی تعلّقات دنیوی ودینی ودرفضای آزاد اندیشی بهتر مـی دیده وروشن تر درک مـی کرده هست که چنین راهی راپیش گرفته وسعی نموده درون چارچوب هیچ مذهبی جزعشق قرار نگیرد وهیچ برچسبی جزرندی نپذیرد.
نفاق وزرق نبخشد صفای دل حافظ
طریق ورندی وعشق اختیـارخواهم کرد.

👆☹

رضا نوشته:

زان یـار دلنوازم شکریست با شکایت
گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت
معنی بیت: ازآن محبوب (به احتمال فراوان شاه شجاع) کـه نوازش کُن ِ دل عاشق پیشـه ی من هست به سببِ لطف هایی کـه نسبت بـه من کرده سپاسگزارم امّا بـه همان اندازه نیزگله وشکایت دارم! گله ازبی توجّهی ها،شِکوه ازنامـهربانی ها! اگرنکته بین ونکته سنج هستی حدیثِ غم انگیزعشق مرابشنو.
گرسنگ ازاین حدیث بنالدعجب مدار
صاحبدلان حکایتِ دل خوش اَدا کنند
بی مُزدبودومنّت هرخدمتی کـه کردم
یـارب مباد رامخدوم بی عنایت
مخدوم:ی کـه خدمتکار دارد،آقا وسرور
مخدوم بی‌عنایت: استعاره ازمعشوقِ بی توجّه و نامـهربان.
معنی بیت: من بـه شاه شجاع صادقانـه مدّت زیـادی خدمتگزاریِ کردم امّا هیچ مزد وپاداشی بـه من تعلّق نگرفت! گویی کـه درنظرشاه شجاع خدماتِ خالصانـه ی من هیچ ارزشی نداشت،چقدردردآور واندوهباراست! خدایـا کاش هیچ خدمتکاری، سرور وآقای بی انصاف ونامـهربان نداشته باشد.
مارا برآستان توبس حقّ خدمت است
ای خواجه بازبین بـه ترحّم غلام را
رندانِ تشنـهرا آبی نمـی‌دهد
گویی ولی شناسان رفتندازاین ولایت
رندان: پاکدلانی کـه ظاهرگناهکار وآلوده دارند. رندان درحقیقت ازشریعت خارج شدگانند امّا درحیطه ی انسانیّت ثابت قدم ،جوانمرد وپاکدامن باقی ماندگانند.
ولی: هم اسم خداست هم بـه معنی پیر وراهنمای راه، هم بـه معنی یـاروفادار
ولی شناسان: خداشناسان، حق شناسانی کـه رندان وقلندران راخوب مـی شناختند ونیک مـی دانستند کـه رندان، جوانمرد آزاد اندیش و وارستگانند.
معنی بیت: دراین ولایت بـه وارستگان پاکدامن بـه بهانـه ی اینکه ظاهری گناهکار وآلوده دارندی یک جُرعه آب هم نمـی دهد! گویـا حق شناسان کـه به ظاهرقضاوت نمـی کنند ورندان راخوب مـی شناختند ازاینجاهجرت کرده ورفته اند.
نمـی گوید کـه یـاری داشت حقّ دوستی
حق شناسان راچه حال افتادیـاران راچه شد؟
درزلفِ چون کمندش ای دل مپیچ کانجا
سرها بُریده بینی بی جُرم و بی جنایت
حافظ دراینجا خطاب بـه دل خویش مـی گوید امّا درحقیقت گوشـه وکنایـه بـه معشوق مـی زند ونامـهربانی اورا بـه رُخش مـی کشد.به درون مـی گوید تادیواربشنود.
معنی بیت: ای دل زلف معشوق (شاه شجاع) همچون کمندیست کـه عاشقان رابه دام انداخته وبه بند مـی کشد، بدان سمت مرو کـه درآنجا سرهای بیگناه زیـادی بی آنکه جرم وجنایتی مرتکب شده باشندبُریده شده اند.
زلف دلبردام راه وغمزه اش تیربلاست
یـاد دارای دل کـه چندینت نصیحت مـی کنم
چشمت بـه غمزه ما را خون خورد و مـی‌پسندی
جانا روا نباشد خونریز را حمایت
غمزه: ناز و کرشمـه ی مغرورانـه
معنی بیت: چشمانت خونِ ماعاشقانت را بـه تیرعشوه وناز مغرورانـه مـی ریزد وخون مارامـی مکد، ای محبوب شایسته نیست کـه به جای حمایت ازعاشقانِ مظلوم، ازچشمان جفاکاروخونریزحمایت کنی.
ازچشم خودبپرس کـه مارا کـه مـی کُشد
جانا گناه طالع وجُرم ستاره نیست
دراین شبِ سیـاهم گم گشت راهِ مقصود
از گوشـه‌ای برون آی ای کوکبِ هدایت
مقصود: هدف
کوکب: ستاره.
کوکب هدایت: درقدیم کاروانـها شبها راهِ مسیردرست را ازطریق جهتِ ستارگان پیدامـی د. حافظ اشاره بـه این موضوع دست بـه خَلق مضمونی نغز زده است.
معنی بیت: دراین ازدحام افکارمتنوّع وعقایدِ گوناگون، همانند این هست که درشبِ ظلمانی راهِ خویش راگم کرده ام ای ستاره ی هدایت بخش، ازگوشـه ای بیرون آی وراه درست رانشانم بده.
حافظ جستجوگرصادقیست. وقتی راه راگم مـی کند صادقانـه اقرارمـی کند کـه گم کرده راه است. امّازاهدِ ریـاکار، مغرورِ وخودپسند اطمـینان دارد کـه جایی کـه ایستاده مرکززمـین، وتنـها مخلوق ِ نورچشمـی خداونداست و راه ریـاکاری وفریب خلق تنـها راهِ رستگاری اوست!
دیده ها درطلبِ لعل یمانی خون شد
یـارب آن کوکب رخشان بـه یمن بازرسان
ازهرطرف کـه رفتم جزوحشتم نیفزود
زنـهار ازاین بیـابان وین راه بی‌نـهایت
معنی بیت: تقرّق وکثرت، پریشانی زا، فریب دهنده واغوا کننده است. ازهرسو کـه رفتم فقط بـه وحشتم افزوده شده وهراسناک ترشدم بـه خدای خودپناه مـی برم ازاین بیـابان بی انتها وراهِ بی پایـان.
شبِ ظلمت وبیـابان بـه کجاتوان رسیدن
مگرآنکه شمع رویت بـه رهم چراغ دارد
ای آفتاب خوبان مـی‌جوشد اندرونم
یک ساعتم بگنجان درون سایـه عنایت
آفتاب خوبان: استعاره ازمعشوق است
دراین بیت حافظ هنرنمایی ِ زیبایی کرده است. معشوق بـه آفتاب تشبیـه شده وعاشق ساده دل مـی خواهد درسایـه بیـاسایدغافل ازآنکه اصلاً آفتاب سایـه ندارد! (کنایـه وگوشـه زدن بـه معشوق ازنوع حافظانـه)
آفتاب زندگی بخش هست امّا اگرکسی یـاچیزی بیش ازحدّ درمعرض تابش آن قرارگیرد مـی جوشاند ومـی سوزاند ومـی مـیراند. حافظِ با گفتن ” ای آفتاب خوبان مـی جوشد اندرونم” بـه معشوق خویش مـی رساند کـه درچنین شرایطی قرارگرفته واگرموردِعنایت قرارنگیردازبین مـی رود.
معنی بیت: ای معشوق، کـه چون خورشیدتابان گرمابخش دلهای عاشقانی، اندرونم ازآتش اشتیـاق مـی جوشد فکری بـه حال من کن ومرامشمول عنایـات خویش قرارده.
چون کائنات بـه بوی توزنده اند
ای آفتاب سایـه زمابرمدارهم
این راه را نـهایت صورت کجا توان بست
کش صد هزار منزل بیش هست در بدایت
بدایت: آغاز.
معنی بیت:
این راه بی پایـان را چگونـه مـی توان پیمود؟ درتصوّرهم نمـی گنجد کـه بتوان این راه طولانی را بـه پایـان بُرد راهی کـه بیش ازصدها هزار منزل درهمان ابتدای راه نموداراست.
نکته ی قابل تامّل این بیت دراین هست که به منظور کشف حقیقت ورسیدن بـه سرمنزل مقصود، راههای فراوانی وجود دارد، باورها،عقاید واندیشـه ها متفاوت وگوناگون وبی شمارند. چگونـه انسان مـی تواندبا این وقتِ کم و امکانات محدودی کـه دراختیـاردارد این همـه کثرت وتعدّد واختلاف دراندیشـه ها وادیـان وعقاید را بکاود وبسنجد وسپس راه درست را انتخاب کند؟ چگونـه؟
گفتگوهاست دراین راه کـه جان بگدازد
هدکسی عربده ای این کـه مبین آن کـه مپرس
هر چند بردی آبم روی از درت نتابم
جورازحبیب خوشتر کز مدّعی رعایت
بردی آبم: آبرویم را برباد دادی.
روی از درت نتابم: از آستان تو روی روی بر نخواهم گرفت
جور:جفا وستم،نامـهربانی
مدّعی:انی کـه به دروغ ادّعایی چیزی دارند کـه ندارند.
معنی بیت: بااینکه مرا درمـیان دوستان ودشمنان، بی آبرو کردی وخواروخفیف شدم امّا من بـه هیچ وجه ازتودلگیرنیستم هرچه ازدوست رسد نیکوست. توجورو جفا درحقّ من ی بهترازمحبّت دیگران هست من ازآستان بارگاه تو رویگردان نخواهم شد.
حافظ ازجور توحاشا کـه بگرداند روی
من ازآن روز کـه دربندِ تواَم آزادم
عشقت رسدبه فریـاد اَرخود بـه سان حافظ
قرآن ز بر بخوانی درون چارده روایت
چارده روایت: بعضی ازآنـهاکه بـه چهارده معصوم(ع) ارادت دارند عجولانـه بـه هرعدد چهارده کـه مـی رسند ناآگاهانـه هرطوری شده مـی خواهند آن رابه چهارده معصوم مرتبط سازند کـه این کاربسیـارنسنجیده هست ودرحقیقت جفا درحق چهارده معصوم، جفا درحق شاعر وجفا درحق خوشان است. چراکه چهارده معصوم(ع) خودشخصاًآنقدر بزرگوار هستند کـه نیـازی بـه اینکارهای نسنجیده ندارند. بـه ویژه دراین بیت کـه بارمعنایی منفی هست یعنی اگرچارده روایت رابه معنای چهارده معصوم بگیریم درآنصورت چنین معنایی نادرست حاصل خواهدآمد:
“اگرهم مانند حافظ قرآن رابتوانی ازحفظ بخوانی وباچهارده معصوم نیزمانوس بوده باشی بازهم رستگارنخواهی بود تنـها عشق هست که اگرداشته باشی بـه دادوفریـادِتوخواهدرسید!” چنانکه ملاحظه مـی شود مـی بینیم کـه ارتباط متعصّبانـه ی هرچیزی بـه ا معصوم نـه تنـها ثمری درپی نداردبلکه بیشتراوقات جفادرحق این بزرگواران نیزمـی گردد.
“چارده روایت” یعنی چهارده نوع خوانش،به چهارده لحن وصوت متفاوت قرآن قرائت نمودن کـه معروف‌ترینش همان روایتِ حفص از عاصم هست وربطی بـه چهارده معصوم ندارد.
به سان: بـه مانند
عشقت رسد بـه فریـاد: عشق هست که تورا نجات خواهد داد بـه دادت خواهدرسید.
دراین بیت روی سخن با زاهدانیست کـه تنـها بـه حفظ وقرائت خوش قرآن دلخوش کرده وبدون داشتن اَعمال نیک مانندِ عشقورزی،محبّت بـه دیگران، ونیکوکاری چنین مـی پندارند کـه تنـهابا صدای خوش قرآن خواندن رستگار خواهندشد. رستگاری تنـها درسایـه ی خدمت بـه خلق،بی آزاری وپاک باطنیست نـه چیزدیگر. امروزه نیز شاهدهستیم کـه چه بسیـارقاریـانی کـه قرآن راباصدای دل انگیزی قرائت مـی کنند لیکن دارای قلبی پلید،گناهکار وکثیف هستند واعمالی ضداخلاقی وضدانسانی مرتکب مـی شوند. سربازان داعش نمونـه ی بارز این ادّعاهستند.
معنی بیت: حتی اگر بـه مانند حافظ بتوانی تمام قرآن راحفظ کرده و با صوت زیبا وبه چهارده روایت قرائت کنی، بازتضمـینی نیست کـه تورستگارشوی اگرعشق درکارتونباشد،اگرمحبّت بـه اطرافیـان نکنی اگرباخدا وخلق عشقبازی نکنی،بعیداست کـه رستگارشوی. امّا اگر اجازه دهی عشق درتمام وجودت جریـان پیداکند وسرلوحه ی اموراتت باشد، بندگیِ خداوند بشرط عاشقانـه کنی وبه پیرامونت ازوَرای شیشـه های آبی ِعینک عشق بنگری بی تردید عشق بـه دادِ توخواهدرسید وتورستگارخواهی شد.
حافظ هرآنکه عشق نورزید ووصل خواست
احرام ِ طوفِ کعبه ی دل بی وضوببست

👆☹

سلیمان نوشته:

یکی از دوستان نوشته:
این یکی از غزلهای مورد علاقه من هست و عاشق بیت آخرش هستم. کـه تنـها عشق و عشق هست که راه گشا و راه حل فریـاد جانسوز عاشق است.نـه قرآن یـا بطور کلی مذهب!!!

لپ مطلب شعرهای بزرگانی چون حافظ مولوی خیـام …
همـین است. خرابی هایی کـه مذهب بـه بار آورده رو با ابادیـهاش مقایسه کنید متوجه خواهید شد.

👆☹

؟ نوشته:

برام خیلی جالبه کـه چطور بعضی ها صوفیـه و عرفان رو بـه تشیع ربط مـی دن

👆☹

دوباره عاشق شده نوشته:

بنام دوست…
برام جالبه آدمـهایی کـه مـیخواهند درون بند آیینی نباشند و هر گناهی کـه دوست دارند ند چه ساده بدیـهیـات رو مـیخوان منکر بشن.
هرچند خودم هم درون دورانی به منظور توجیـه کارهام این کارو مـیکرد! ادم یـا حتما بنده نفسش باشـه یـا خدا.برای کارهای شیطانی هم حتما عشق رو هوس معنی کرد! کشور ما هم کـه در هجوم شیـاطینـه دنیـاست. ولی بازهم عاشقان حقیقی مـیهن اهورایی جلوی این شیـاطین مـی ایستند.
حافظ هم درون زمانـه ای بوده کـه شیخان سنی و نمایندگان خلفای دشمن اهل بیت ایران رو درون سیطره داشتند.ولی با نکته دانی چه اشعاری درون ملامتشون نگفته و اینکه چه جاها عشقی کـه در وجود ایرانی هاست بـه اهل بیت رو برملا نکرده و چه ناله هایی به منظور امام غایب از نظر امام خوبیـها سر نداده
با اینـهمـه بدیـهیـات و اشارات مستقیم و در لفافه بازهم جاهلان نادیده مـیگیرند.این زمانـه هم سرهای عاشقان رو بجفا مـیبرند.عشق اهل بیت پاکیـها بفریـادت رسد اگر حتی همچون حافظ قرآن ز بر بخوانی درون چهارده روایت.ایران هم کشور شیعیـان هست با چنین زمـینـه هایی.کتاب حافظ رو کنار کتاب قرآن درون سفره هفت سین مـیذاریم به منظور همـینـه.
ای غائب از نظر بـه خدا مـی سپارمت
جانم بسوختی و به جان دوستدارمت

👆☹

محمد ادیب نیـا نوشته:

زان یـار دلنوازم شکریست با شکایت گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت
رندان تشنـهرا آبی نمـی‌دهد گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کان جا
سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت
آری! ابیـات و ترکیبات: یـار دلنوازم / نکته دان عشق/ بشنو این حکایت/ سر ها بریده بینی / بی جرم و بی جنایت / یـا رب! مباد را، مخدوم بی عنایت / رندان تشنـهرا آبی نمـی‌دهد/ گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت! / درون زلف چون کمندش/ صد هزار منزل/ جور از حبیب خوشتر/ ای آفتاب خوبان/ ای کوکب هدایت/ وین راه بی نـهایت/ قرآن زبر بخوانی با چارده روایت؛ اینـها همـه حکایت از یک حماسه بزرگ عاشقانـه ای مـی نماید کـه سر از عاشقان الهی و پاکباختگان عاشورایی درون صحرای کربلای نینوا دارد و چقدر بیت اول این غزل شورانگیز با نی نامـه ی مثنوی مولانا قرابت ظاهری و معنایی دارد. تو گویی هر دوی این بزرگواران حتما از راز حقیقت حماسه عاشورا پرده بردارند و ناله ی عاشقانـه سردهند. آری نی نامـه مولانا با ذکر و شرح مصیبت انسان کامل از زبان یک انسان کامل آغاز مـی شود و تمامـی مثنوی فیوضات خود را از این ذوات مقدسه مدد مـی گیرد و لذا از شدت عشق بـه اهل بیت علیـهم السلام تمامـی ابیـاتش شرح آیـات قرآن مـی شود همان قرآنی کـه آوازش از سَر نِی آغاز شد و زینب کبرا سلام الله علیـها آن را با گوش جان شنید و …. بعد ما هم بایداین حکایت را با گوش جان کـه همان گوش عشق است، بشنویم که تا از راز این حکایت و سرّ آن شکایت سر درون بیـاوریم . همانطور کـه حافظِ لسان الغیب ما را امر بـه شنیدن این حکایت مـی کند، مولانا جلال الدین محمد هم ما را امر بـه شنیدن آن مـی نماید…. فاعتبروا یـا اولی الابصار؛
بشنو از نی چون حکایت مـی کند
از جدایی ها شکایت مـی کند….

👆☹

محمد ادیب نیـا نوشته:

رضا جان… با اجازه
این غزل زیبا و پر نغز و پُرمایـه، یکی ازبحث انگیزترین غزلهای سرحلقه ی رندان جهان خواجه حافظ شیرازیست. بسیـاری ازکسانی کـه نسبت بـه اسلام و مذهب شیعی بـه ویژه امام حسین(ع) تعلّق خاطر دارند از روی علاقه مندی و بدون تعصّب با داشتن استدلالهای منطقی، بااستناد بـه بسیـاری از ابیـات این غزل از جمله:
“رندان تشنـهرا آبی نمـی‌دهد
گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت”
براین باور پای اصرارمـی فشارند کـه این غزل درارتباط با واقعه ی کربلاست…
اینان بـه خوبی مـی دانند کـه در روزگارحافظ، اغلب مردم ایران بـه ویژه شیراز، سنّی مذهب بودند وبه واقعه ی کربلا نیز چنانکه امروزه نگریسته مـی شود نگاه مـی د. ضمن آنکه اینان مـی دانند کـه حافظ نـه تنـها شیعه بوده بلکه سنّیـان را نیز اکرام مـی نموده است!. حافظ فقط یک عاشق بـه تمام معناست واگر از عاشق بپرسی کـه چه دینی دارد او ممکن هست در پاسخ ما لبخند زند ویـا بخواهدبگوید:
روزگاریست کـه سودای بُتان دین من است
غم اینکار نشاط دل غمگین من است.
واگربپرسی چه مذهبی داری؟ پاسخ خواهی شنید:
من نخواهم کردترک لعل یـار وجام مِی
زاهدان معذوردا کـه اینم مذهب است.
درست هست که حافظ مثل همـه ی کودکان آن دوران ، پرورش یـافته ی مکتب اسلام و قرآن بود لیکن بـه استنادِ غزلیّاتی کـه از او بـه ما رسیده هست بنظرچنین مـی رسد کـه حافظِ بی قرار درون راستای کشفِ حقیقت، بعد ازتحقیق وتفحصّ وکسب تجربه درشریعت، طریقت ، صوفیگری و عرفان و مطالعه ی اشعار شاعران پیش از خود و هم روزگار خویش، خیلی زود خود را از بندِ تعلّقات رهانیده و طریق خاصّ رندی و عشق را برگزیده و به یک نوع آزاداندیشی انسانی و الهی رسیده است. همراهی او با شریعت، شامل تشیّع و تسنّن امری غیرقابل انکار و کاملاً بدیـهیست کـه در تمام غزلیّات اوموج مـی زند.
عیش و عشرت وخواری، نظربازی، شاهد بازی و بوسه برشیرین پسران و مغبچگان، پشت پازدن بـه قوانین وتاکید بر رهایی از بندِ تعلّقات، تمسخر ، طعنـه ی و به زیر سئوال کشیدن باورهای زاهدانـه، و صدها رفتار حافظانـه و رندانـه کـه نـه تنـها درچارچوب شریعت جایگاهی درخور توجه دارند بلکه هریک مولّفه هایی هستند کـه در تقابل با هیچ شریعتی نمـی باشند و همواره پیـامبر اسلام(ص) وا معصوم (ع) دراین مسیرگام برمـیداشته و پیروان خویش را نیزتشویق بـه وارد شدن درون چنین راهی کـه معرفت باطنی دین اسلام است، مـی کرده اند.
معنای همـه ی های رنگارنگ حافظ، مستی ِ حاصله از عشق الهی بوده و عشقبازی باخداوند درون امتدادِ شریعت قرارداشته، چرا کـه پیـامبر اسلام و ا معصوم کـه از همـه بیشتر دلداده و عاشق خدا بوده اند همواره درون دعاهایشان ازاین واژه ها استفاده کرده اند! و این واژه ها را درکلام خویش بکارگرفته اند. و اتّفاقاً روایـات و احادیثِ معتبر فراوانی از همـه ی بزرگان دینی نیز درون ترغیب “عشق” و عبادات عاشقانـه وجود داردکه همـه بـه اتّفاق عشق راتقویت کننده ی عقل دانسته اند! به منظور نمونـه:
حضرت علی(ع) :
هرکه عاشق شود و آن را کتمان نماید پاداش شـهید دارد.
و:
«عشق عارضی هست که نـه اجر دارد و نـه بدل .»
و بر ع“دلهایى از یـاد خدا تهى مى گردد و خداوند محبّت غیر خود را بـه آنـها مى چشاند.”
و…..
وقطعاً حافظ کـه آگاه بـه همـه ی روایـات واحادیثِ اسلامـی بوده باعلم بـه این احادیث هست که مـی فرماید:
گویند رمز عشق مگوئید و مشنوید
مشکل حکایتیست کـه تقریرمـی کنند!
اینـهاهمـه دلایل روشنی هستند کـه مسلکِ رندی، عشقبازی و شاهد بازی درون چارچوب شریعت محدود نمـی شود! و لذا بـه همـین دلیل هست که بسیـاری از علما و فقهای عظام و بزرگ شریعت از زمان حافظ که تا دوره ی حاضر، حافظ وکسانی را کـه مدام از و شاهدبازی حرف مـی زنند را بـه کفر ورزی و خروج از شریعت متّهم نکرده وآنـها را قبول کرده اند. اغلب ِعلمای اسلام درون مورد عشق حقیقی و مجازى(اهل بیت علیـهم السلام) کـه از علایق بی چون و چرای حافظِ عاشق پیشـه هست نظر مثبت دارند و آن ‌را نوعى انحراف از عشق حقیقى، بلکه انحراف از دین برنمـی‌شمارند. و حتّی اطلاقِ واژه ی «معشوق» بر خداوند را صحیح مـی‌دانند و کلّاً آثار اشعار ِعاشقانـه درون مورد خدا و یـاران الهی را ناشى از تمایلاتِ جنسى یـا شکست درون عشق‌هاى مادّى نمـی‌دانند.
دوستداران اسلام و ارادتمندان ا معصوم (ع) حتما مـی دانند کـه تنـها حضرت امام حسین هست که حتما تعریف و تمجید و مدح شود و نـهانی کـه در مسیری جدا از شریعت گام برداشته اند، بنابراین همواره نیـازی هست که باتعصّب هدفمند و تعجیل عاقلانـه، و با داشتن استدلالهای قانع کننده، تلاش کنند که تا سخنان بزرگان علم و ادب را کـه مربوط بـه ا معصوم وشیعه دوازده امامـی مـی باشد آشکار نموده و عیـان سازند!
بنابراین همواره ضرورت دارد کـه حتماً به منظور احتمال شیعه بودنِ شاعرانِ بزرگ و نامداری همچون حافظ و مولوی و سعدی و دیگران ، دنبال بیتی یـامصراعی بگردند وآن را مدام بـه عنوان دلیلی به منظور شیعه و سنّی بودن آنـها ذکرکنند. البته خارج شدن یـا نشدن این سخنوران از شریعت، نـه بـه شریعت لطمـه مـی زند نـه از رونق آن مـی کاهد. شریعت پبش از اینـها و پس از اینـها هم خواهد بود و درآینده نیز مسیر خود را بـه تمام و کمال خواهد رفت. بقول فرمایش حافظ:
خدا را مُحتسب ما را بـه فریـاد دف و نی بخش
که ساز شرع از این افسانـه بی قانون نخواهدشد
سخن دیگراینکه: اگرما درون عقیده ی و ایمان خویش محکم و ثابت قدم هستیم نیـازی داریم کـه با توسّل بـه یک بیت و مصرع یـا یک غزل، درون پی اثباتِ این موضوع باشیم و دیگران را نیز قانع کنیم کـه بیـایید ببینید حافظ یـا سعدی هم بـه چیزی کـه ما اعتقاد داریم معتقد هست! و چه هنرمندانـه این اعتقاد الهی اش را بیـان کرده است. و حال اگر بر فرض بر همگان ثابت شودکه حافظ از شریعت خارج نشده بود آیـا موجب تقویت باورها و اعتقادات ما و شما نمـی شود؟ مسلّماً پاسخ مثبت است. بنابراین روشن هست که تلاش به منظور چسباندن دیگران بـه ویژه افراد نامداری مثل لسان الغیب شمس الدین محمد حافظ(رحمـه الله) بـه باورها و اعتقادات حقه خویش، ازسوی هرکسی با هر عقیده ای کـه بوده باشد نـه تنـها دلیل بارز ضعف ایمان و عقیده نیست بلکه قصد با همراه ساختن این بزرگان و جبران جهلی هست که ممکن هست از این مـیراث فرهنگی تشیع بروز نماید!
حافظ قصد غزلسرایی درون مورد واقعه ی کربلا را نداشت و گرنـه قطعاً غزلهای نغزتر ازاین غزلها مـی سرود و تعدادآنـها نیز بیشتر از اینـها مـی بود. براساس شناختی کـه از روحیّه ی او سراغ داریم او از هیچی درون هیچ دوره ای باکی نداشته و هر زمان کـه لازم مـی دیده هر چیزی را بدون بیم و هراس بیـان مـی کرده است. شایدانی براین باور باشند کـه چون درون روزگار حافظ متشرّعینِ سنّی مذهبِ متعصّب حاکمـیّت داشتند حافظ نمـی توانسته آشکارا از ا معصوم اسمـی درون غزلهای خود ببرد و ناچاراً مقصود خویش را درون لفّافه و با کنایـه و اشاره بیـان نموده است. این ادّعا و این باور بدان دلیل پذیرفتنی هست که مـی بینیم، اویک تنـه درون تمام دوره های زندگی با همـین متشرّعین متعصّب بر سر و شاهد و عشق درون افتاده و تکفیر و تبعید وآزارها را بـه جان خریده و هیچ تهدیدی نتوانسته او را از راهی کـه برگزیده منصرف سازد! آیـا او چگونـه نمـی توانسته بـه جای اینکه برسر و شاهد با متشرِعین درافتد بر سر دفاع از باورهای تشیّع با متشرّعین سنّی مذهب درون افتد؟ اصلا کار عارف و شأن او اجازه درگیری و جدال با عقاید دیگران را نمـی دهد.
جالب تر از همـه ی اینـها این هست که مـی بینیم او بـه رغم آنکه درون حاکمـیّتِ اسلامـی مـی زیسته و کوچکترین محدودیّتی درون مدح پیـامبر اسلام نداشته، بار ها درون غزلیـات متعددی درون صورت گل و گلاب نیز بصورت مشخّص از پیـامبر اسلام درون غزلهای خود آورده هست واین درون حالیست کـه در کمتر غزلی از شاه شجاع و شاه یحیی و تورانشاه و دیگران اسم و ارادت خالصانـه ی خویش را بدان ظالمان ابراز نموده است!. آیـا اینـها کافی نیست که تا بپذیریم کـه حافظ با آنکه پرورش یـافته ی اسلام و قرآن بوده لیکن بنا بـه دلایلی بعدها راه دیگری(رندی) پیش گرفته و به یک نوع آزاداندیشی هنرمندانـه علاقمند شده است؟ بنظرمـی رسد او خدا را درون رهایی از بندِ همـه ی تعلّقات دنیوی و دینی و در فضای آزاد اندیشی بهتر مـی دیده و روشن تر درک مـی کرده هست که چنین راهی را پیش گرفته و سعی نموده درون چارچوب هیچ مذهبی جز مذهب عشق(تشیع) قرار نگیرد و هیچ بر چسبی جز طریق رندی(شیعه خالص بودن) را نپذیرد.
نفاق و زرق نبخشد صفای دل حافظ
طریق و رندی و عشق اختیـار خواهم کرد.

👆☹

پیمان نوشته:

محمد ادیب نیـا نظرتون رو کامل خوندم بـه دلم نشست.نمـیدونم چطور شد یـاد این غزل افتادم و توی جستجو بـه این صفحه رسیدم و مباحث اینجا رو خوندم و اطلاعات خوبی بدست آوردم.گویـا این الهاماتیـه کـه به دل هر جستجوگر عشقی نازل مـیشـه و بهترین بیـانش رو حتما از حافظ خودمون شنید.خودش مـیگه
حافظ از معتقدان هست گرامـی دارش
زانکه بخشایش بس روح مکرم با اوست
این بیت آخر از شعر پر رمز و رازیـه کـه واقعا زیبا و پر از استعاره های روایی است.مطلعش هم اینـه…آن سیـه چرده کـه شیرینی عالم با اوست…وصف مذهب عشق و معشوق سفر کرده رو فقط حتما از حافظ لسان غیب شنید.ممنون از دوستان اهل شعر و ادب پارسی…

👆☹

بیگانـه نوشته:

از شاهکارهای حافظ، کـه تمام ابیـاتش شاه بیتند…

👆☹

محمد حسین علیرمضانی نوشته:

سلام
با توجه بـه اینکه کل نظرات را خواندم به منظور تمام نظرات یک جواب دارم کـه آنـهم جواب خداوند بـه تمام انسانـهاست
خداوند مـی‌فرماید راه و روشت را پیدا کن مسیر و هدفت را مشخص کن قدم درون راه بگذار و من خداوند حامـی و پشتیبان هستم حال هر درون وادی شعر حافظ وارد شده هست و یکی برداشتش امام حسین و شـهدای کربلاست و یکی مـی و مطرب و یکی هم بی دینی و رهایی و یکی هم کفر خدا هم پشتیبان ولی آن چیزی کـه در آخر مـهم هست انتخاب های ماست کـه در چه مسیری ثابت قدم هستیم
پس مواظب باشید انتخابتان شرمنده تان نکند.
یـا حق

👆☹

محسن نوشته:

شاید منظور حافظ درون بیت زیر
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا

سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت
اشاره ای باشد بـه ابیـات ۴۱۵۲و۴۱۵۳ درون دفتر ششم مثنوی، یعنی

ای از جهل گفته ناحقی ** پر ز سرهای بریده خندقی
خندقی از قعر خندق که تا گلو ** پر ز سرهای بریده زین علو

👆☹

علی نوشته:

بنظر من همـه چیز درون مصرع اول خلاصه مـیشـه
زان یـار دلنوازم شکریست با شکایت
درواقع حافظ یـار دلنوازش رو با شکایت شکر مـیگه
گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت
خواهشا از یک واژه انقدر مغلطه نسازید
این دوستانی کـه هزار جور وصله ناجور بـه حافظ مـیزنند نـه عشق رو مـیفهمند نـه حافظ رو نـه شعر رو
بقیـه شعر همونطور کـه خودش مـیگه حکایت داستان مسیر پرپیچ خمش رو روایت مـیکنـه راهی رو بـه زبان شعر مـیگه کـه منتهی شده بـه همون یـار دلنوازش
در این شب سیـاهم گم گشت راه مقصود
از هر طرف کـه رفتم جز وحشتم نیفزود
این راه را نـهایت صورت کجا توان بست
کش صد هزار منزل بیش هست در بدایت
در مورد ناتوانی و گمگشتگی هایی کـه در مسیرش تجربه کرده با ما حکایت خودش رو درون مـیون مـیذاره
این راه را نـهایت صورت کجا توان بست
کش صد هزار منزل بیش هست در بدایت
عشقت رسد بـه فریـاد ار خود بـه سان حافظ
و دست آخر همون عشق بـه یـار دلنوازش اون رو بـه مقصودش رسونده و چنان هم بـه مقصود رسیده که
قرآن رو ز بر مـیخونـه
در واقع حافظ راه رسیدنش بـه خدا رو با شکایت بـه خدای خودش یـادآوری مـیکنـه همـین بس داره درباره یک راه شعر مـیگه من نمـیدونم کلمات رو نمـیبینید یـا خوشتون مـیاد اعتقادات شخصی خودتون بـه حافظ بچسبونید

👆☹

محمد نوشته:

شادی مجلسیـان درون قدم و مقدم توست

جای غم باد مر آن دل کـه نخواهد شادت

شکر ایزد کـه ز تاراج خزان رخنـه نیـافت

بوستان سمن و سرو و گل و شمشادت

چشم بد دور کز آن تفرقه‌ات بازآورد

طالع نامور و دولت مادرزادت

حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح

ور نـه طوفان حوادث ببرد بنیـادت

👆☹

کاظم توسلی نوشته:

مصرع اول بیت آخر بـه این صورت صحیح هست :
عشقت رسد بـه فریـاد ور خود سان حافظ …
ور: حتی اگر
که معنای آن با کلمـه( ار = اگر) کاملا تغییر مـی کند!

حضرت حافظ مـی فرمایند : این عشق هست که بـه فریـاد تو مـی رسد ، حتی اگر قرآن را( مانند حافظ) درون چهارده روایت و از بر باشی، چنانچه عاشق نباشی سودی ندارد.

با تشکر.

👆☹

کاظم توسلی نوشته:

بیت پنجم بنا بـه تصحیح استاد ادیب برومند بدین شکل مـی باشد :

با توجه بـه اینکه معنای خون خوردن = آزار و رنجاندن با کلمـه خون ریختن =کشتن ، تفاوت دارد و در مصرع دوم کلمـه خونریز آمده هست لذا بنا بـه نظر استاد ادیب برومند بـه صورت زیر صحیح هست :

چشمت بـه غمزه ما را خون ریخت، مـی پسندی؟! (استفهام انکاری)
جانا روا نباشد خون ریز را حمایت

👆☹

ممد نوشته:

حافظی بود کـه قبل از اینکه صوفی بشود قرآن را با چهارده روایت حفظ بود. اگری درون مورد اسلام و ادیـان تحقیق کرده باشـه اینو مـی دونـه کـه هیچ پیـامبری از جمله حضرت محمد (ع) کتابی را ننوشت و این کتابها نوشته ی افراد و اصحاب آن حضرات هستند. زمان عثمان هرچه قرآن بود را سوزاندند و یکی را کـه به نظرشان صحیحتر بود باقی گذاشتند، ولی همچنان قرآن هایی باقی ماند و حافظ مدعی هست که چهارده روایتی کـه از قرآن را بوده را از حفظ مـی خوانده است.

👆☹

منصور نوشته:

همـه نظرات را خواندم و از هر چیزی آموختم بـه این جهت از همـه تشکر مـی‌کنم
به نظر من این بیت جناب حافظ را کـه مـی فرماید
عشقت رسد بـه فریـاد ار خود بـه سان حافظ
قرآن ز بر بخوانی درون چارده روایت
به گونـه دیگری هم مـی‌شود تعبیر و تفسیر کرد و اینچنین گفت کـه جناب حافظ فرموده بـه عشق و عاشقی دل خوش مکن چرا کـه عشق زمانی بـه فریـادت مـی‌رسد کـه بتوانی همچون حافظ قرآن را با چارده روایت آن از هم بر بخوانی، البته اینجا منظور از خواندن درک و فهم درست قرآن است، درون واقع چنین مـی‌توان گفت کـه زمانی بـه عشق واقعی کـه خداوند باری تعالی هست دست مـی‌یـابی کـه که قرآن را بفهمـی
از دوستانی هم کـه اصرار دارند بفرمایند اکثریت مردم ایران درون گذشته سنی بوده‌اند خواهش مـی‌کنم کمـی دقت کنند اتفاقاً اکثریت مردم ایران از قدیم الایـام شیعه بوده‌اند ولکن حکومت و قدرت بیشتر درون دست اهل سنت بوده که تا در زمان صفویـه قدرت نیز بـه دست شیعه مـی‌افتد، یقین بدانید اگر اکثریت مردم ایران سنی بودند تشکیل حکومت شیعی درون کنار دولت عثمانی محال بود

👆☹

داریوش نوشته:

عشقت رسد بـه فریـاد یعنی اینکه زمانی کـه در یک کار بـه درجه ای از تخصص مثلا خواندن قرآن با چهارد روایت برسی آنگه عشقت بـه فریـاد و یـا اینکه ایمانت بـه یقین تبدیل مـی شود و همانند منصور فریـاد انا الحق را سر مـی دهی یـا بـه تعبیری دیگر خدا را درون خود مـی بینی و حافظ همانند منصور درون چنین مقامـی بود

👆☹

سعید حافظ نوشته:

با سلام واحترام بـه همـه عزیزان وعاشقان حافظ.
تنوع آرا وعقاید دوستان درون خصوص این غزل زیبا ی حافظ وسایر غزلها، امری بدیـهی وطبیعیست.
وکمتر مـیتوان بر این دیدکاه ها خرده گرفت.
دلیل اصلی این امردر تفاسیر و تعابیر مختلف از غزلیـات حافظ ، بـه چند وجهی وچند لایـه بودن اشعار لسان الغیب مربوط مـیشود.اگر چه برخی دوستان درون توجیـه دیدگاه وتفسیر خود از این غزلیـات بعضأ دچار تعصبات ایدئولوژیک مـیشوند ،
اما بـه آنـها نیز حتما حق داد کـه با نوع نگرش خود از این گنجینـه بی بدیل شعر وادب پارسی بی بهره نمانند. بهترین دلیلی کـه برای این واقعیت مـیتوانم ارئه کنم ، همان بیت معروف حضرت مولاناست:
“هرکسی از ظن خود شد یـار من
از درون خود نجست احوال من”
این از شگفتیـهای کلام حافظ هست که هر دیدگاه وجهان بینی را درون خصوص خود وادار بـه تأمل وتفکر مـیکند. اما واقعیت کلام را درون همان شـهر پر معنای مولانا حتما جستجو کرد وشاید
جنگ هفتادو دوملت همـه را عذر بنـه
چون ندیدند حقیقت ره افسانـه زدند!!

👆☹

فروغ-الف نوشته:

سلام

بیت آخر عشقت رسد بـه فریـاد …

منظور از ١٤ روایت منظور نـه حداقل ١٤ روایت از قرآن و نـه ١٤ معصوم هست بلکه درون زمان عثمان کـه قرآن جمع آوری و کتابت شد ، ١٤ نفر حافظان قرآن درون هفت دسته دوتایی قرآن را روایت د کـه تفاوتهایی درون این هفت دسته وجود داشت و حافظ این موضوع را گوشزد مـیکند کـه وی حافظ این ١٤ روایت(در واقع هفت روایت مختلف ، اختلافات جزئی ) از قرآن هست با این حال حافظ کامل بودن تمام روایـات وارده بر قرآن نجات بخش نیست و تنـها ناجی عشق هست … مراجعه کنید بـه حافظ خطیب رهبر و حافظ نامـه بهاء الدین خرمشاهی و تعدادی از حافظ ها کـه با ارائه ترجمـه و تفسیر موجود هستند .

👆☹

احسان نوشته:

بزرگواران لطفا با مطالعه و ذکر منابع درباره اشعار نظر بدهید کـه برای بقیـه هم مفید باشد.

👆☹

مجیدشرفزاد نوشته:

حضرت حافظ درون این غزل از زبان شیطان ماجرای اطلاعش از لوح محفوظ خودش و داستان سجده نش بر آدم و رانده شدن از درگاه باری تعالی را نقل مـیکند آنجایی کـه به حرمت لوح محفوظ با آنکه مـیتوانست سجده کند و چیزی هم از او کم نمـیشد به منظور آنکه اراده باری تعالی بر این مقرر شده بود از سجده سرباز زد و کدی کـه در پایـان شعر مـیدهد بر این مطلب صحه مـی گذارد .

👆☹




[گنجور » حافظ » غزلیـات » غزل شمارهٔ ۹۴ دانلود آهنگ هندی منت از فیلم دعوت عشق]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Wed, 28 Nov 2018 19:17:00 +0000